درس شیطان شناسی  1

 شناختن شیطان   کار زیاد مشکلی نیست

 اگر شیطان را خوب بشناسیم محال است که از او پیروی کنیم

بنده اگر بخواهم شیطان را خوب بشناسانم وقت زیادی را باید صرف کنم تا بتوانم خوب وصف و اوصاف شیطان را بگویم تا دیگر دنبال شیطان نرویم

 اما هر چه بتوانم در راه هدایت و راهنمایی خودم و شما وقت صرف کنم از آن دریغ نخواهم کرد

 و در چند موضوع مطالبم را ارائه می دهم

درس اول

باید بدانیم که شیطان این رو سیاه رانده شده از درگاه الهی

هیچ چیزی ندارد

 دستش خالی خالی است

دستش به هیچ تخته پاره ای بند نیست

هیچ فضیلتی ندارد

هیچ کرامتی ندارد

ام الرذایل است

 ام الخبائث است

خباثت از سر و رویش می بارد

 او رانده شده از درگاه الهی است

از چشم خدا افتاده است

بی آبرو است

وعده هایش تو خالی است

همه حرفهایش دروغ است 

کارش فقط فریب و گول زدن است

مثل سگ دروغ می گوید

حتی وقتی که قسم می خورد قسم دروغ می خورد

 مبادا فریب دروغهایش را بخوریم

اگرمی گوید من خوبی تو را می خواهم

من دلم برایت می سوزد

من از سر دلسوزی دارم با تو حرف می زنم

من خیر تو را می خواهم

 معلوم است دروغ می گوید

تمام کارهایش

 تمام نقشه هایش 

 فریب است  

خدعه است

گول است

گمراهی است

سراب است

بدبختی است 

 آلودگی است

پرتگاه است

خطرناک است

عذاب است

جهنم است

ذلت است 

  پیروی از شیطان هیچ خیری ندارد

سراسر شر است

و چون که دست شیطان از همه چیز خالیست 

 ره آورد شیطان

دست آورد شیطان

 نتیجه پیروی از شیطان

جز حرمان و محرومیت چیزی نیست

 شیطان ما را از همه چیز محروم می کند

من جمله 

ما را محروم می کند

 از ایمان

از همه لذتهای واقعی

 روح ایمان را از ما می گیرد

 توفیق را از ما می گیرد

عزت و سر بلندی و شرافت را از ما می گیرد

ولایت این سر مایه عظیم را از ما می گیرد

در آخر  حسرت و ندامت و پشیمانی ابدی به ما می دهد

آیا ارزش دارد شیطان بی ارزش را پیروی کنیم

آیا ارزش دارد راه باطل و پوچ شیطان را پیروی کنیم

آیا سزاوار است خدا ی غنی مطلق و بی نیاز ی که همه چیز دارد 

 تمام خزائن آسمانها و زمین به دست اوست 

و تمام وعده هایش راست است

 سند تضمین شده هم داده است

هم در تورات  

 هم در انجیل

هم در زبور

هم در قرآن

سر از طاعتش برگردانیم

 و ا ز شیطان بی همه چیز پیروی کنیم

 آخر شیطان چی دارد که به من و تو بدهد

 روز قیامت آیا شیطان می تواند به داد ما برسد

 این موجود بسیار نا مرد است 

 توی همین دنیا هم نامردی می کند

 دم مرگ می آید بالای سر انسان

 با یک پارچ آب خنک 

انسان تشنه است

چشمش به آب خنکی که در دست شیطان است می افتد

 می گوید قدری آب به من بده

می گوید یک سجده به من بکنی تمام این آبها را به تو می دهم

 می گوید من نمی توانم خودم را تکان بدهم جگونه به تو سجده کنم

می گوید با چشمت یک اشاره بکنی کافی است

با چشم اشاره می کند

شیطان نامرد پارچ آب را می ریزد روی زمین

می گوید من می خواستم ایمانت را از تو بگیرم

نگذارم تو با ایمان از دنیا بروی

که موفق  شدم

با لب تشنه برو به جهنم

درس دوم

باید بدانیم شیطان دشمن قسم خورده انسان است

چرا شیطان با انسان دشمن شد

آی آدمای بدبخت

که غافلید هم از تاج 

 و هم از تخت

از خدا بخواهید با هاتون حرف بزنه

وقتی خدا بخواد جوابت را بده 

در قرآنش قصه خلقت تو را برای تو شرح میده

بهت میگه

تو هیچی نبودی  اما بودی

 وقتی که تو نور بودی  

 ذره بودی   گرد سر راه بودی

ازت سوال کرده بودم  الست بربکم   سوره اسراء آیه ۷۰

جواب چیه

تو از خجالت توی گل مونده بودی

و حسابی در مونده بودی

جواب نداشتی که بگی

پدر به داد تو رسید

به جای تو ابوتراب برادر محمد امین

گفت بگو   بلی   

این جا تو را بر گزیدم

ملائکه ام را  جلوت خم نمودم 

 تاج  کرمنا   سوره اسراء آیه ۷۰    بر سرت نصب نمودم

عرش و کرسی را برات فرش نمودم

هر چه در آسمانها و زمین است برات مسخر نمودم

از همه مهمتر جانشین خودم تو را وصف نمودم

دشمن تو که شعله آتش بود

 آتش گرفت 

 دود شد

سیاه شد

 رانده شد

 با همه مقامات عبادی

 دیگه خیلی پست شد

کوچیک شد

بعد هم که تا قیامت دنیا مال آن پلید شد سوره صاد آیه ۸۲  

 قسم به عزت خدا گفت    سوره صاد آیه ۸۲   

با همین دنیا بنی آدم را فریبش میدم

 لحظه ای غفلت برای شکار کردنش مرا کافیه

برای این که جهنم پیش چشماش رنگی و  زیبا بشه

دروغ را بهش میگم خیلی شیرینه

مال یتیم مثل غیبت وتهمت خیلی هم لذیذه

هرزگی عالمی داره که حالا جدیده 

 همجنس بازی کثیفه؟نه   شاید هم تمیزه

قماربازی مثل ربای بانکی پرسوده وبا صرفه

 اسراف همش غروره

تنبلی کار آدمای  پر زوره

آخرش میگم علم برای آدمای بی عقله  

تو که عقل داری باید آزاد باشی

حالا نمیدونستی مستی شراب چه کیفی داره

کمی بنوش که   درمان همه دردهاته 

 و خیلی هم دلچسبه

کم کم با دود واعتیاد چنان اونا خوابش می کنم

 تا ندونه درد کدومه 

رنج کدومه

آن وقت دیگر مالش را ببرند درد نداره 

ناموسش را ببرند  درد نداره 

 بچه هایش را به بی بند وباری ببرند درد نداره

بدتر از اینها وطنش را به یغما ببرند باز هم دیگه  درد نداره  

 دیگه رنج نداره

شرف ملی و فرهنگش را به ابتذال بکشند  دیگه درد نداره 

دیگه رنج نداره

حتی وقتی ایمانش را هم ببرند  اون دیگه هیچ دردی نداره 

دیگه هیچ رنجی نداره

آخی بیچاره اون حالا شده مرید من

بعدش هم میشه شیطان پرست

 همین برای من بس است

که احمقانه قلاده طاعت من را گردن آویز خود کرده است

تا به همه بگه خوش باشید

 با انجام هر جنایت شما فقط خوش باشید

با سکس و بی نا موسی شما دیگه خوش باشید

 با قانون جنگل یعنی هرکه هر چه توانست بیشتر ببرد

 و همه چیز برای همه کس استفاده به طور آزاد

 با این شعار شاد وراضی باشید

یهشت همین جاست

شما باید خوش باشید  

خدا هم یکی مثل ماست

شما فقط خوش باشید  

چگونگی هم نداره

همین که شما دائما فقط خوش باشید  

اصل اینه که قلب هاتون را صفا بدین

شما که عقل دارید

پس همگی خوش باشید  

یعنی دیگه آزاد باشید

آزاد از آزادی باشید

 

مرید های من که خناس هستند

 پس همین ها برای من بس هستند 

 

 شما با عقل ها این را میدونین همه ماها در دم مرگ خیلی پشیمون میشیم

با دیدن گل روی استاد ازل  مولا علی 

 بی اندازه شرمگین میشیم

پس حالا چه کنیم تا وقت داریم

مطالب این درس تماما بر داشت از آیات قرآن کریم است و از خود در آوری نیست

 

اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای

حضرت آیت الله فاطمی نیا در پایان یکی از جلسات سخنرانی خود، مطالب مهمی را پیرامون شخصیت رهبر معظم انقلاب و تبعیت از ایشان مطرح نمودند که متن کامل سخنان ایشان را در ادامه می آوریم

امشب در ختام اين مجلس برايتان مي‌گويم. بنده روي منبر امام حسين(علیه السلام) ، در خانه خدا، آن هم در مجلس حضرت زهرا(سلام الله علیها) اگر چيزي را يقين نكنم، نمي‌گويم. بدانيد و آگاه باشيد هركس كوچك‌ترين حرفی در تضعيف مقام رهبري بزند، هركس انديشه‌اي داشته باشد كه ضد مقام رهبري باشد، خدا او را نخواهد بخشيد. اين را يقين بدانيد.

قدردان رهبر باشيد ؛ اگر افكار پاشيده‌اي ، پوسيده‌اي به شما عرضه كردند ، قبول نكنيد ؛ اين مرد بزرگ عزّت اسلام است و هر كس با اين مرد بزرگ با مقام معظم رهبري مخالفت كند ، خدا از او نميگذرد ، اگر يقين نداشتم نمي‌گفتم .

خدايا تو شاهدي كه چيزي ميدانم و ميگويم ، جواني باشد ، پيري باشد ، هر كس باشد با يك مشت افكار پوسيده و پاشيده كه از صاحبان هواهاي فاسد ، هواهاي نفساني گاهي عرضه ميشود ، اگر كسي گوش به حرف كسي بدهد و خداي نكرده با اين مرد بزرگ كه امروز آبروي اسلام است ، عزّ اسلام است ، اين فرزند حضرت زهرا (س) بخواهد مخالفت كند ، عاقبت بخير نمي‌شود ؛

حواستان باشد؛  يك چيزي ميدانم و ميگويم امروز از اوجب واجبات يكپارچگي و تأييد حضرت آيت‌الله خامنه‌اي است . جوان‌ها يك وقت افكارتان را اين طرف و آن طرف نكنيد . فقط حواستان به رهبر باشد ، گوشتان به رهبر باشد . فلان كسي هم چنين چيزي گفت ، فلان روزنامه هم چنين چيزي نوشت ، گوش ندهيد ، گوشتان به رهبر باشد .

خدايا به حق زهراي مرضيه (س) اين رهبر را حفظ كن . خدايا ما را قدردانش قرار بده . اين را سربسته گفتم. گفت كه " العاقل یکفی به الاشاره " يك چيزي را ميدانم عرض ميكنم ، مدعي علم غيب نيستم . هيچي نيستم . يك كودك نادانم ، ولي به فضل‌الله و كرمه كه يك معيارهايي در دست دارم كه بر مبنای آن میدانم كسي مخالفت با اين مرد بكند و توبه هم نكند خدا او را نمي‌ بخشد ، مگر توبه كند .

يك عده با امام مخالفت كردند ، امام را از دست دادند ، هنوز دست بردار نيستند . مرحوم آيت‌الله العظمي آقاي اراكي ، شيخ‌الفقهاست ، وقتي مي‌رفت خدمت امام ، دم در مي‌ايستاد مي‌گفت :

                            "السلام عليك يابن‌ رسول‌الله بابي انت و امي "

آن وقت وارد مي‌شد . يك عده با اين مرد مخالفت كردند ، اين را خدا ازشان گرفت . بس نشد . حالا يادگار آن مرد اين بزرگوار است ، ما ديگر چه داريم ؟ امروز اين ايران پرچمدار اسلام است ، امروز اين ايران مشعل دارد ، مشعل ام‌القرا ، رهبرش هم اين مرد بزرگ است . اگر بخواهد كسي با اين مرد مخالفت كند ، با اسلام بازي كرده است و هر كس با شئون اسلام ، با كيان اسلام ، با حيثيت مسلمين بازي كند ، خدا او را نمي‌بخشد . 

                                  اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای

انسان

 

انسان موجودي است که خداوند بر خود افرين گفت از افريدنش

 وملائکه سجده کردند

پس انسان داراي هزاران صفحه

 و هر صفحه داراي هزاران کلمه

 و هر کلمه داراي هزاران معني

پس هرچه مي خواهي خويش را ورق زن

و قدرت خداي خويش را نشان ده.

داستان واقعی

برادرم خواهرم این داستانها واقعی است از خود در آوری نیست

 زنگ در به صدا در می آید

مرد به در خانه می رود

خانم بسیار با حجب و حیایی را  پشت در می بیند

خانم اظهار می کند که گدا نیستم کلاه بر دار هم نیستم می توانید از آدرس منزل که به شما می دهم از همسایه ها تحقیق کنید وبه صدق گفتارم پی ببرید

من یک زن بی سر پرستی هستم چند تا بچه قد و نیم قد دارم برای خرج و مخارج این بچه ها از صندوق قرض الحسنه وام گرفته ام

 نتوانستم قسط این ماه را پرداخت کنم برای این که اعتبارم نزد صندوق قرض الحسنه از بین نرود و شما را هم می شناختم که آدم معتبری هستید و آدم خیری هستید به همین خاطر درب خانه شما آمدم اگر قبول کنید قسط این ماه را شما برای رضای خدا پرداخت کنید

مرد دفترچه اقساط را از خانم می گیرد نگاه می کند می بیند یک قسطش ۲۰هزار تومان است

مرد می گوید من از صندوق قرض الحسنه سوال می کنم اگر راست گفته باشید یک قسط وامتان را می پردازم

مرد مراجعه می کند به صندوق قرض الحسنه و از مسئول صندوق سوال می کند

مسئول صندوق هم می گوید این زن بسیار آبرومند است و راست می گوید

یک قسط از وام او را پرداخت می کند

چند روز بعد به همراه چند نفر از همکارانش به ماموریت می روند

در هنگام مراجعت از ماموریت ماشین این ها ازجاده منحرف می شود وواژگون می شود و همه رفقایش سخت زخمی و مجروح می شوند

واین مرد نیز بی هوش می شود  در بیماستان وقتی که به هوش می آید می بیند  در این حادثه فقط گرد و خاکی شده و کوچکترین آسیبی به او نرسیده

وقتی خوب فکر می کند می فهمد این لطف الهی به خاطر پرداخت یک قسط وام آن خانم بوده است

به شکرانه این لطف الهی آدرس منزل آن خانم را از صندوق قرض الحسنه می گیرد و به درب منزل آن خانم می رود

می گوید خانم دفترجه اقساط وامتان را بدهید تا من تمام اقساط شما را پرداخت کنم

داستان واقعی    موضوع دعا

 

روزی یک زنی به سوپری سر کوچه شان رفت به صاحب مغازه گفت آقا ببخشید همسر من مریض است و پولی برای خرید  ندارم اگر می شود به من جنس بدهید بعد که همسرم خوب شد پولش را می آورم.

صاحب مغازه با تندی گفت نسیه نمی دهم.

مرد دیگری که در مغازه بود گفت آقا هر چه می خواهد به او بده من حساب می کنم .

صاحب مغازه با بد اخلاقی  گفت لازم نیست  خودم حساب می کنم.

صاحب مغازه به آن زن گفت لیست خریدت  را روی ترازو بگذار  هر چقدر که ترازو سنگین شد جنس ببر.

زن یک چیزی  روی برگه نوشت وآن را روی ترازو گذاشت .

ترازو پایین رفت.

صاحب مغازه و آن مرد تعجب کردند.

صاحب مغازه آن  قدر خواروبار روی ترازو گذاشت تا باکف آن ترازو که برگه روی آن بود یکسان شد

زن آنها را بر داشت و رفت .

صاحب مغازه هم چیزی به او نگفت .

برگه را از روی ترازو برداشتند  دیدند روی برگه نوشته خدایا تو خود از نیاز من با خبری پس خود می دانی.

وبسیار افسوس خوردند.

آن مردی که داخل مغازه بود 50000تومان به صاحب مغازه داد وگفت خداوند همیسه با نیاز مندان است.