حاج شیخ فضلالله كجوری معروف به نوری از علماء مجتهدین و مراجع برجسته صدر مشروطیت در سال 1259ق متولد شد.
پدرش مرحوم ملامعباس مازندرانی كجوری معروف به پیشنماز بود. شیخ فضلالله پس از انجام تحصیلات مقدماتی و سطح عازم عراق شد و در محضر بزرگانی چون آیتالله میرزاحسن شیرازی و آیتالله حبیب الله رشتی به فرا گرفتن علوم اسلامی پرداخت.
پس از مراجعت از عتبات به ایران نفوذ و مرجعیت تام پیدا كرد، مقام علمی والای او را حتی مخالفان و متنفذان سیاسی منكر نشده و او را در مدارج علمی برتر از دیگران دانستهاند. وی علاوه بر دانش كلان از فهم و درك عمیق سیاسی بهرهمند بوده و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی فراوانی داشته، از جمله در واقعه تحریم تنباكو در كنار میرزاحسن آشتیانی قرار گرفت و از پэمداران این نهضت شد.
شیخ در طلوع مشروطیت و جنبش عدالتخواهی با دو زعیم مشروطه آیتالله سیدعبدالله بهبهانی و آیتالله سیدمحمد طباطبایی همراه و همگام بود. اما پس از مدتی از مشروطهطلبان جدا شد زیرا مشروطه را با شریعت سازگار ندانست و خواستار حكومت مشروطه مشروعه شد.
از این پس اختلاف بین مشروطهخواهان و شیخ فضلالله و طرفدارانش آغاز شد به طوری كه طرح ترور شیخ ریخته شد و در 16 ذی الحجه 1336ق شیخ فضلالله توسط كریم دواتگر مورد سوء قصد قرار گرفت و گلولهای به پای شیخ اصابت كرد، ضارب نیز هنگام دستگیری گلولهای به گلوی خویش شلیك كرد و مجروح شد ولی پس از مدتی كه در زندان به سر برد شیخ ضارب خود را بخشید.
در این ایام جنگ بین مشروطهخواهان و مستبدین با فتح تهران توسط قوای بختیاری و مجاهدین گیلانی پایان یافت و محمدعلی شاه از سلطنت خلع شد و احمدمیرزا ولیعهد به تخت سلطنت جلوس نمود. سپس به شیخ فضلالله پیشنهاد شد جهت تأمین جانی و مالی خویش به سفارت روس پناه ببرد ولی او نپذیرفت و شهادت را بر توسل به اجنبی ترجیح داد.
استقلال، عدالت، حاکمیت اسلام سه رکن «نظریه سیاسی» شیخ فضل الله نوری(ره)
استقلال: رهایی از سلطه سیاسی و فرهنگی غرب
* عدالت: «مهار قانونمندانه» شاه و دولت توسط نمایندگان طبیعی اصناف و طبقات مردم
* حاکمیت اسلام: اجرای «موبه مو و بی تبعیض» احکام الهی در جمیع شئون
استقلال (رهایی از سلطه سیاسی و فرهنگ غرب)
طرد سلطه سیاسی استعمار
چرچیل، مدیر اداره شرقی سفارت انگلیس (که فارسی را بسیار خوب می دانست (7) و در صدر مشروطه، به اسم «آخوند طالقانی»! همراه آزادی خواهان برای هدایت عناصر نفوذی، به قم رفته بود) (8) در گزارش به لندن، از شیخ فضل الله به عنوان «یکی از مجتهدین طراز اول تهران» یاد می کند که «از تماس با اروپایئیان احتراز می جوید و از گفتگو با آنان سرباز می زند» (9) امتناع شیخ در پایان عمر خویش (به قیمت شهادت) از پناهندگی به بیرق روس، انگلیس، هلند و حتی عثمانی (10) مهمترین گواه بر روحیه مستقل او و اهتمامش به جلوگیری از دخالت بیگانگان در مقدرات کشور اسلامی است. چنانکه حضور فعال او در جنبش تحریم تنباکو و نیز هواداریش از طرح تاسیس بانک ملی در صدر مشروطه، تنها معطوف به اهداف «اقتصادی» نبود و بیش و پیش از آن، غایات «سیاسی» داشت و نجات ایران از سلطه سیاسی غرب را دنبال می کرد.
یکی از مهمترین علل مخالفت شیخ با مشروطه واراداتی و هواداران افراطی آن، ارتباط آنها با بیگانگان و حمایت متقابل اجانب از آنان بود (12)؛ چیزی که حتی تصور آن، شیخ را بسیار رنج می داد:
ین سخن تکان دهنده وعبرت انگیز نیز از شیخ معروف است که می گفت: مشروطه ای که از دیگ پلو سفارت انگلیس بیرون بیاید، و امثال یپرم برای آن سینه بزنند، به درد ما نمی خورد!(14)
طرد سلطه اقتصادی استعمار
شرکت فعال شیخ در جنبش تنباکو، از جمله گامهای بلند وی در مسیر مبارزه با نفوذ اقتصادی بیگانگان است که خوشبختانه تاریخ، آن را با خطوط روشن ثبت کرده است. (24) شاهد دیگر بر تلاش شیخ در این راه، حمایتش از تاسیس بانک ملی است.
طرد سلطه فرهنگ بیگانه بر کشور اسلامی
شیخ، تنها به رهایی کشور از سلطه اجنبی در دو عرصه سیاسی و اقتصادی، نمی اندیشید. بلکه همین حساسیت منفی، حتی بیش از آن را، نسبت به سلطه فرهنگ غرب، و تحمیل نظام «کفر آمیز» آن بر این سرزمین، داشت و این حساسیت بجا را – قاطعانه – در رفتار و گفتار خویش بروز می داد. دعوای او با مشروطه چیان، عمدتا بر سر همین امر بود. (35) به گفته دکتر رضوانی: شیخ «برخلاف آنچه که عده ای گمان می برند، مخالف با مشروطه [= تحدید سلطنت] نبود.... وی می فرمود: مشروطه ایکه در فرنگستان، ساری و جاری است، با مشخصات خاصی که دارد شایسته اجرا در ایران نیست. ایرانیان باید مشروطه ای منطبق بر سنن ملی و مذهبی خود برقرار کنند و.... شعارش این بود: و علیکم بالمشروطیه الاسلامی». (36)
مورخین تصریح دارند که «شیخ فضل الله نوری و عده ای دیگر از روحانیون، حاضر به پذیرفتن مفاهیم اروپایی نبودند.» (37)
عدالت و حکومت قانون
دومین رکن«سیاست» شیخ
سخن پر عمق شهید مدرس را همگی شنیده ایم: سیاست ما، عین دیانت ماست ،و دیانت ما عین سیاست ما. شیخ نیز می گفت: «قانون الهی ما، مخصوص به عبادات نیست، بلکه حکم جمیع مواد سیاسیه را بر وجه اکمل واوفی داراست، حتی ارش الخدش». (44)
عدالتخانه، مهار خودکامگیهای شاه و دولت
شیخ محمد حرزالدین، از علمای معاصر شیخ، او را از چهره های برجسته ای» می شمرد که «با حاکمان و دولتمردان مقتدر ستمگر می ستیزید». (47) شیخ بخوبی می دانست که: هرگز نباید از فساد تدریجی و فزاینده دستگاههای قدرت – خصوصا در نظامات مطلقه – غافل ماند و لحظه ای را چشم توجه و مراقبت از آنان برگرفت، که ابلیس پر تلبیس همواره در کمین است، و ذات قدرت با تماسل به طغیان عجین. (48)
وی، متناسب با امکانات و مقتضیات ز مانه، برای کنترل خودکامگیها و اصلاح و تعدیل رژیم استبداد تهیه دیده بود.
قانونخواهی وقانون مداری شیخ
شهید نوری، در مسائل و مصالح اجتماعی، با هیچ کس تعارف نداشت و کار خلاف شرع و قانون را، از هر کسی می دید بر می آشفت و انتقاد می کرد، چه شاه باشد و چه مدعیان دروغین عدل و آزادی.
شیخ فضلالله میگفت ولایت فقیه و بس
شیخ در خصوص این مهم که آیا جامعه به قانون نیاز دارد و اینکه اساساً برای کمال و سعادت بشر چه قانونی باید در جامعه اجرا شود و اینکه حق حاکمیت و حکمرانی مشروع به چه کسانی محول شده است، نکاتی را مطرح کرده، که بسیار مهم است. شیخ نظرش را در خصوص لزوم وجود قانون و نوع و منشا آن اینگونه بیان میکند: «اگر چه حفظ نظام عالم محتاج به قانون است و هر ملتی که تحت قانون داخل شدند و بر طبق آن عمل نمودند امور آنان به استعداد قابلیت قانونشان منظم شد ولی بر عامه متدینین معلوم است که بهترین قوانین قانون الهی است و این مطلب برای مسلم محتاج به دلیل نیست و بحمدالله ما طائفه امامیه بهتر و کاملترین قوانین الهیه را در دست داریم چون که این قانونی است که وحی فرموده او را خداوند عالم به سوی اشرف رسلش و خاتم انبیائش و وحی فرموده که الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی... و معلوم است که این قانون الهی ما مخصوص به عبادات نیست بلکه حکم جمیع مواد سیاسیه را بر وجه اکمل و اوفی داراست حتی ارش الخدش لذل ما ابدا محتاج به جعل قانون نخواهیم بود به خصوص به ملاحظه آنکه ما باید بر حسب اعتقاد اسلامی نظم معاش خود را قسمی بخواهیم که امر معاد ما را مختل نکند و لابد چنین قانون منحصر خواهد بود به قانون الهی زیرا اوست که جامع جهتین است یعنی نظم دهنده دنیا و آخرت.»
همچنین در خصوص حق حاکمیت الهی میفرماید: «در منطق شیعه دولت و سلطنتی که زمام آن به دست خدا و رسول و امام و نائبان امام نباشد اوامرش واجب الاطاعه نیست» و این نکته در اندیشه سیاسی وی بهقدری روشن بوده است که پیتر آوری اندیشه شیخ را اینگونه ترسیم میکند: «باید شیخ نوری را نماینده آن مکتب فکری دانست که حاکمیت را از خداوند میدانند و نه از مردم و شاه.»
بر طبق همین نظر شیخ است که باید بگوییم در اندیشه شیخ تنها فقیه است که میتواند در امور حکومتی، نیابت از امام معصوم(ع) داشته باشد و در حقیقت، وی باور به عدم مشروعیت استقلالی حکومت غیر فقیه در زمان غیبت امام معصوم دارد. برای نمونه به بیان برخی جملات شیخ که در آنها به این امر اشاره شده است، میپردازیم. شیخ پیرامون امور عامه که مربوط به عموم رعایای مملکت است، میگوید: «تکلم در امور عامه و مصالح عمومی ناس، مخصوص است به امام(ع) با نواب او و ربطی به دیگران ندارد.» و در جای دیگری میگوید: «اگر مقصد امور شرعیه عامه است، این امور راجع به ولایت است نه وکالت و ولایت در زمان غیبت امام زمان(عج) با فقها و مجتهدین است.» و در خصوص حق انحصاری فقیه در امور حکومتی نیز میفرماید: «در امورات عامه، وکالت صحیح نیست و این باب، باب ولایت شرعیه است، یعنی تکلم در امور عامه و مصالح عمومی ناس، مخصوص به امام یا نواب عام او است و ربطی به دیگران ندارد و دخالت غیر در این امور حرام و غصب نمودن مسند پیغمبر(ص) و امام(ع) است، آیا نشنیدی که ائمه ما فرمودند در زمان غیبت فساد به حدی میرسد که تکلم میکنند در امور عامه اشخاصی که حق تکلم در امور عامه ندارند... مگر نمیدانی که این کار از غیر نواب عام، غصب حق محمد و آل محمد(ص) است.»
شیخ در این بخش از سخنان خود با آوردن قید مصالح عمومی ناس به دنبال واژه امور عامه، خود دست به تفسیر امور عامه میزند و نیت خود از امور عامه را بیان میکند که یعنی تمامی امور حتی اموری که شامل دستورات سلطنتی نیز میشود و بر اساس همین عقیده است که شیخ سلطان را در حد مجری اوامر فقها میداند و از آنجایی که فقها توانایی انجام تمامی امورات سیاسی و اجتماعی را خود ندارند، با اذن و نظارت خود بحران مشروعیت را در آن موارد از بین برده و مشروعیت الهی تامین میگردد... و با صراحت میگوید: «سلطنت قوه اجراییه احکام اسلام است» ودر این خصوص در جای دیگر بیان میکند که این اذن و نظارت فقیه است که تصرفات غاصبانه مجریان را بر طرف میکند قوانین جاریه در مملکت نسبت به نوایس الهیه... مطابق فتوای مجتهدین عدول هر عصری که مرجع تقلید مردم باشند... و نوایس الهیه در تحت نظارت مجتهدین عدول باشد تا تصرفات غاصبانه که موجب هزار گونه اشکالات مذهبی برای متدینین است مرفوع گردد... و منصب دولت و اجرا اجزای آن از عدلیه و نظمیه و سایر احکام، فقط اجرای احکام صادره از مجتهدین عدول میباشد چنانچه تکلیف هر مکلفی انفاذ اجرا حکم مجتهد عادل است.» و همچنین درباره تاکید بر حق حاکمیت الهی امام و نائبان او میگوید: «ای عزیز مگر نمیدانی که اگر غیر اهل پیغمبر(ص) و امام معصوم(ع) و نواب ایشان در این مسند نشست، واجب است منع آن از این شغل و حرام است حمایت او...»
شیخ در این گفتارها با تأکید بر غصب کردن جایگاه حکمرانی توسط غاصبین، با توجه به شرایط عدم بسط ید فقیهان برای تشکیل حکومت و از روی اضطرار با نظارت و اذن به سلطان اجازه حکومت به وی اعطا میکند تا در قالب همین نظارت که از طریق فقها اعمال میشود، به صورت قدر میسور و از روی "من لایدرک کله، لا یترک کله" هدایت جامعه به سمت آرمانهای اسلامی را پیگیری کنند. ایشان در واقع امر موجود سلطنت را با این ایده مهار کرده و در راستای اهداف دین به کار میبرند. شیخ با بهکار بردن تعبیر سلطنت قوه اجراییه احکام اسلام است، عملاً شأن سلطنت را فروتر از مرجعیت نواب عام قرار میدهد و صریحاً بیان میکند: «در زمان غیبت امام(ع) مرجع در حوادث، فقها از شیعه هستند و مجاری امور به ید ایشان است و بعد از تحقیق موازین، احقاق حقوق و اجرا حدود مینمایند و ابدا منوط به تصویب احدی نخواهد بود.» در اندیشه شیخ همانطور که گفته شد، سلطان حکم مجری احکام و دستوراتی را که مجتهد صادر میکند، بر عهده دارد و مشروعیتش را نیز به واسطه نصب و اذن فقیه کسب میکند و در مقام اجرا نیز اوامر و نواهی شریعت را که توسط مجتهد بیان میشود، باید اجرا کند که در این صورت باز حکمران واقعی همان فقیه جامع الشرایط است و نه سلطان.
اما در خصوص این نکته که چرا شیخ اساساً نقشی برای سلطان و نهاد سلطنت در بیانات خود قائل شده است نیز باید گفت، با بررسی اظهارات شیخ به وضوح مشاهده میکنیم که شیخ در مقام بیان واقعیت رخ داده در جریان تاریخ بوده است نه در مقام بیان اندیشه های خود و لذا به علت ایجاد چنین نهادی اشاره میکند و با توجه به موقعیت پیش آمده به دنبال رفع مشکل و استبداد این نهاد است و آن را مهار شدنی میداند. به تعبیر دیگر باید گفت شیخ فضل الله نوری نیز مانند استاد خود میرزای شیرازی به سیر اجتماع نخستین و جداشدن دو امر سلطنت و رهبری دینی در بستر تاریخ خلافت و سلطنت میپردازد و نباید این گزارش تاریخی را به منزله تائیدی بر تفکیک تاریخی مذکور و مشروعیت بخشی به سلطنت دانست چرا که شیخ بر اساس تصریحی که در روزنامه متحصنین در 18 جمادی الثانی 1325 آمده است، افتراق امر سلطنت از رهبری دینی را تنها بر اساس برخی وقایع تاریخی میداند که به معنای مشروعیت آن نیست، افزون بر اینکه تصریح میکند سلطنت "جائره" است. در روزنامه شیخ آمده است: " پس حاجت ما مردم ایران به وضع قانون منحصر است در کارهای سلطنتی که بر حسب اتفاقات عالم از رشته شریعتی موضوع شده و در اصطلاح فقها دولت جائره و در عرف سیاسیون دولت مستبده گردیده است."
و در جای دیگر به بیان این سیر تاریخی میپردازند و میگویند: «نبوت و سلطنت... در وجود مبارک نبی اکرم(ص) و همچنین در خلفا آن بزرگوار گاهی مختلف و گاهی متفق بود مانند انبیاء سلف، تا چند ماه بعد از عروض سوانح، مرکز این دو امر یعنی تحمل احکام دینیه و اعمال قدرت و شوکت و امنیت در دو محل واقع شد اما فی الحقیقة این دو هر یک مکمل و متمم دیگری هستند و باید با هم باشند یعنی بنای اسلامی بر این دو امر است... و بدون این دو احکام اسلامیه معطل خواهد بود.»
مقایسه آراء شهید شیخ فضل الله نوری و علامه نائینی در مشروطه
- ضرورت حکومت ازمنظر آراء دو شیخ
علامه نائینی حفظ نظم و امنیت و عدالت را هم از نظر عقلی و هم از نظرشرعی واجب میداند و معتقد است که بهترین وسیله برای انجام این امر برقراری حکومت است. بنابراین حکومت از باب مقدمه واجب بودن، واجب میگردد: "بالضروره معلوم است که حفظ شرف و استقلال و قومیت هر قومی چه آنکه راجع به امتیازات دینیه باشد یا وطنیه منوط به قیام امارتشان است بنوع خودشان والا جهت امتیازیه و ناموس اعظم دین و مذهب و شرف و استقلال وطن و قومیتشان بکلی نیست و نابود خواهد بود هر چند با علی مدارج ثروت و مکنت و آبادانی و ترقی مملکت نائل شدند."11 خواه حکومت قائم به شخص واحد باشد یا به گروه، به حق باشد یا به غصب و...12 مرحوم شیخ فضل الله نیز همانند مرحوم نائینی بر ضرورت عقلی بر پایی حکومت جهت امحاء استبداد و انجام وظایف حکومت یعنی حفظ امنیت داخلی و مبارزه با استعمار خارجی تأکید داشت. وی حکومت و سلطنت را امانت الهی میدانست و به شدت با الگوی حاکمیت استبدادی مخالفت میورزید.13
ولایت عامه فقهاء
در عصر غیبت،نیابت فقها "در آنچه از ولایات نوعیه را که عدم رضای شارع مقدس بر اهمال آن معلوم باشد" و وظایف حسبیه نادیده میشود. قدر متیقن و ثابت است.20 حال با عدم ثبوت نیابت عامه فقها در تمام زمینهها "چون عدم رضای شارع به اختلال نظام و ذهاب بیضه اسلام، بلکه اهمیت وظایف راجعه به حفظ و نظم ممالک اسلامیه از تمام امور و حسبیه از اوضح قطعیات است، لهذا ثبوت نیابت فقها و نواب عام عصر غیبت در اقامه وظایف مذکوره از قطعیات مذهب خواهد بود."21 پس براساس اعتقاد شیعه، مجتهد جامع الشرایط قدر متیقن در امور حسبیه از امام معصوم نیابت دارد و چون حفظ نظم و حقوق عمومی از موارد روشن و واضح امور حسبیه است پس نیابت علماء در این موارد مسلم وجوب اقامه این وظایف حتمی است.
شیخ فضل الله نوری نیز هانند دیگر فقهای شیعه به نیابت فقها از امام معصوم معتقد است. وی در یکی از لوایح تحصن حرم حضرت عبدالعظیم (ع) تصریح میکند که در منطق شیعه، دولت و سلطنتی که زمام آن به دست خدا، رسول، امام و نایبان امام یعنی فقهای عادل نباشد، اوامرش واجب الاطاعه نیست.22 شیخ فضل الله نه تنها مشروعیت حکومت را به نصب امام و از جانب خدا و نیابت از امام معصوم (ع) میداند بلکه نیابت فقیه جامع الشرایط در امور اجتماعی و سیاسی را انحصاری دانسته و به عدم مشروعیت حکومت غیر فقیه تصریح میکند و میفرماید: "امور عامه یعنی اموری که مربوط به تمام افراد رعایای مملکت باشد و تکلم در امور عامه و مصالح عمومی ناس، مخصوص است به امام (ع) یا نواب او و ربطی به دیگران ندارد."23
خاتمه:
آیا شیخ فضل الله نوری و میرزای نائینی درباره مشروطه اختلاف داشتند یا خیر؟ با توجه به آنچه گذشت میتوان نتیجه گرفت که اختلافی که بین این دو عالم جلیل القدر وجود دارد، اختلاف مبنایی نیست بلکه اختلاف در راه حل و نسخه تجویزی برای مواجه با مشروطهای است که اساس و ریشه در مفاهیم و اندیشههای غربی دارد. این اختلاف راه حل از کجا ناشی میشود؟ به نظر میرسد فضای مبهم دوره مشروطه فضایی آماده کرده بود که نه اقشار و توده مردم به درستی درک صحیحی از مشروطه داشته باشند. و نه نخبگان جامعه مخصوصاً علماء به عنوان پاسداران حریم دین. اگر شیخ فضل الله به مشروطه بدبین بود زوایایی از آنرا میدید که با اصول شریعت تطابق ندارد و معتقد بود ورود این اندیشه به ایران که ظرفیت لازم برای هضم آنرا ندارد، مفید نیست هیچ، مضراتی هم دارد. اما مرحوم نائینی قصد داشت که با مشروعیت بخشی به مشروطه آنرا از چنگ غربگراها در آورد.