در مورد عیب جویی و عیب زدایی5

عیب یابی و بهانه های واهی در خانواده

انسان های سست ایمان و کسانی که شخصیت الهی خود را از دست داده اند، میان خود و همسرشان به بهانه های مختلف آتش اختلاف را می افرزوند. بدبینی عامل مهمی در جهت فروپاشی نظام خانواده هاست. قرآن کریم همگان را از این صفت ناپسند برحذر می دارد و می فرماید:

 

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا. (حجرات: 12)

 

هان ای کسانی که ایمان آوردید! از بسیاری گمان ها (ظن بد) بپرهیزید که بعضی از گمان ها گناه است و از عیب های مردم تجسس نکنید.

 

برای استحکام پایه های خانواده، باید پرده پوشی را اساس کار قرار داد. به راستی چه قدر تفاوت است میان کسانی که کمبودها و عیب ها را می بینند و درصدد پرده پوشی هستند و کسانی که این پند قرآنی را در نظر نگرفته اند و با بدگمانی در پی یافتن عیب های دیگران برمی آیند تا با بزرگ نمایی آن، پایه های خانواده را متزلزل کنند. بنابراین، شایسته نیست که ضعف ها و نارسایی های همدیگر را بسیار بزرگ و برجسته جلوه دهیم. سعدی شیرازی در گفتاری زیبا می آموزد:

 

منه عیب خلق ای فرومایه پیش            که چشمت فرو دوزد از عیب خویش

همچنین رازداری، عاملی مهم در تحکیم بنای خانواده است، چنان که پیامبر گرامی اسلام در نهج الفصاحه نیز در ترغیب به این امر پسندیده می فرماید:

 

لایَستُرَ عَبْدٌ عَبْدا فِی الدُّنیا اِلاّ سَتَرهُ اللّه ُ یَومَ القِیامَة.

 

هر بنده ای که در دنیا برای دیگران رازپوشی کند، روز قیامت خدا رازپوش وی می شود.

 

و باز هم در همین کتاب می خوانیم: «اِستَعینُوا عَلی اُموُرِکُمْ الکِتمانِ؛ در کارهای خود از رازپوشی کمک بجویید».

 

همان گونه که آدمی دوست دارد اسرار او مخفی بماند، شایسته است او هم رازهای دیگران را فاش نسازد.

 

آب صفت هر چه شنیدی بشوی             آیینه سان هرچه ببینی مگوی

(نظامی)

 

پیام متن:

1. پرهیز از بدبینی و بدگمانی.

 

2. توصیه به پرده پوشی و رازداری در زندگی زناشویی.

فضیلت عیب پوشی

بیشتر انسانها خطاها و اشتباهاتی در زندگی خود دارند، چرا که انسان ممکن الخطاست، و خداوند متعال عصمت و طهارت را فقط در پیامبران و اولیاء صالح خود قرار داده است. چنانچه انسان قادر به غلبه بر نفس اماره نباشد، خود را در دام گناهان خواهد انداخت و در این صورت دیگران نیز از گناهان او مطلع خواهند شد.

 

 

آیا بازگو کردن گناهان دیگران جایز است؟

جواب: بازگو کردن عیب ها و گناهان دیگران جایز نیست، امام علی (علیه السلام) در این خصوص فرموده اند: (ان للناس عیوباً فلا تکشف ما غاب عنک فأن الله سبحانه یحکم علیها وأستر العورة ما استطعت یستر الله سبحانه ما تحب ستره).

 

 

\\\"براستى براى مردم نقص و عیب هایى است؛ آنچه که از تو پنهان است را آشکار نکن، چون خداوند سبحان خود بر آنها حکم و داورى مى فرماید. و زشتى و عیب را تا مى توانى بپوشان، تا خداوند سبحان آنچه که تو در پرده بودنش را دوست دارى، پنهان و مخفى نگه دارد\\\"

 

 

اگر خطای یک خطاکار را در مقابل مردم عیان کردی و حرمت او را شکستی و عیب او را درجمع به روی او آوردی حرمت آن خطا از نظر خطاکار کاسته می شود و سبب می شود در ملاء عام گناهان بزرگتری مرتکب شود، زیرا قبلا او دور از چشم دیگران مرتکب گناه می شد ووقتی متوجه شد که همه از خطاکاری او آگاه هستند دیگر دلیلی به پنهان کاری ندارد و از آن به بعد آشکارا مرتکب خطا و گناه می شود، دراین صورت فاش کننده گناهان در گسترش ارتکاب گناهان در جامعه شریک خواهد بود. خداوند متعال در قرآن کریم آیه ۱۹ سوره نور می فرماید: (إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) \\\" کسانى که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکى براى آنان در دنیا و آخرت است؛ و خداوند مى‏داند و شما نمى‏دانید\\\".

 

 

خداوند پوشاننده و پنهان کننده گناهان است و ما را به پنهان کردن گناهان دیگران و حفظ آبروی آنان امر می فرماید. امام علی (علیه السلام) در این خصوص فرموده اند: (ان الله ستر وکأنه غفر) \\\"خداوند متعال آن قدر پرده پوشی می کند که گویی آن گناه را بخشیده است\\\"

زین العابدین امام سجاد (علیه السلام) در یکی از نیایشهای خود اینچنین دعا می کرد: (اللهم لک الحمد على سترک بعد معرفتک) \\\"خداوندا شکر و سپاس باد تو را که با دیدن گناهان باز نیز آنها را پوشانده و پنهان نگه می داری\\\".

 

 

وخداوند متعال ضمن آگاهی ازدرون دلها و قصد و نیت بندگان، بازهم گناهان آنان را پوشانده و پنهان نگه می دارد شاید که به راه راست هدایت شده و به سوی پروردگارشان روی آورند.

حال که خدای مهربان بندگانش را به پنهان کردن عیوب دیگران امر می نماید، پس باید همه انسانها عیب دیگران را مخفی کنند. امام صادق علیه السلام فرموده اند: (من ستر على مؤمن عورة یخافها ستر الله علیه سبعین عورة من عورات الدنیا والآخرة) \\\" کسی که عیبی از عیوب مومنی را بپوشاند خداوند نیز هفتاد عیب از عیوب دنیا و آخرت را برایش می پوشاند.

 

 

البته مقصود از عیوب، عیوبی نیست که باعث نا امنی در جامعه باشد و جامعه را به تباهی بکشد، گناهان و عیوبی مانند قتل و گناهانی که باعث نا امنی در جامعه می شوند باید فورا و بدون اتلاف وقت اعلام کرده و از پیشرفت اینگونه گناهان جلوگیری کنیم.

کسانی که دوست دارند درباره اشتباه دیگران سخن بگویند باید اول به اشتباه و خطاهای خود فکر و آنها را اصلاح کنند چون عیب یابی از خانه خود و رفع آن، واجب تر از انتقاد از همسایه است.

امام علی علیه السلام می فرمایند: (یا ایها الناس طوبى لمن شغله عیبه عن عیوب الناس) \\\" اى مردم؛ خوشا به حال آن کس که اشتغال به عیب خود، وى را از توجه به عیوب دیگران باز دارد\\\"

و همچنین فرموده اند: (فکیف بالعائب الذی عاب اخاه وعیره ببلواه أما ذکر موضع ستر الله علیه من ذنوبه مما هو اعظم من الذنب الذی عابه به) \\\" چرا و چگونه آن عیب جو، عیب برادر خویش را بازگو می کند و او را به بلایى که گرفتار است، سرزنش مى‏کند؟ آیا پوشش خداوند و ستر خداوند بر گناهان خویش را به یاد ندارد؟

 

 

از آیات و احادیث فوق نتیجه می گیریم که مشغول شدن هر شخص به عیوب خود و اصلاح نفس خویش واجب تر از مشغول شدن به عیوب دیگران است و امیر المومنین (علیه السلام) در حدیثی کسانی را که به جستجوی عیب های دیگران می پردازند به حشره ای که دنبال شیء فاسد می گردد تشبیه کرده و فرموده اند: (الاشرار یتبعون مساوئ الناس ویترکون محاسنهم کما یتبع الذباب المواضع الفاسدة ) \\\" مردمان بد، بدی های مردم را جستجو مى ‏کنند و خوبى‏هایشان را نادیده می گیرند، مانند مگس که دنبال پلیدی میگردند.

و همچنین در حدیث دیگری می فرماید: (یا عبد الله: لا تعجل فی عیب احد بذنبه فلعله مغفور له ولا تأمن على نفسک صغیر معصیة فلعلک معذب علیه فلیکفف من علم منکم عیب غیره لما یعلم من عیب نفسه ولیکن الشکر شاغلاً على معافاته مما ابتلی به غیره فلا یستعجل الانسان بفضح اخیه لعله أفضل منه وقد یکون قد تاب وغفر الله له فیکسب الشاهر الذی ینشر الاقاویل والتحدث عن هذا وذاک سخط الله وغضبه).

 

 

\\\"اى بنده خدا در عیب‏جویی کسى که گناهى کرده است شتاب مکن زیرا امید مى‏رود که آن گناه را بر او ببخشند و بر گناه کوچک خود ایمن مباش! شاید که تو را بر آن عذاب کنند پس هریک از شما بواسطه عیبی که از خود میشناسید از عیبجویی دیگران خودداری کرده و از اینکه عیب های دیگران در وی نیست به خود مشغول باشد و با این تفکر و تدبر نفس خود را از عیب یابی دیگران برحذر دارید.

 

 

پس با وجود این ادله قانع کننده کلام خداوند متعال و تاکید حضرت رسول گرامی و اهل بیت (عصمت و طهارت) گشودن اسرار و عیوب دیگران که به عذاب جهنم ختم می شود به غیر از سرافکندگی سود دیگری ندارد، پس با خود عهد می بندیم در راه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام گام برداریم و از آنچه ما را نهی می کنند دوری کنیم.

 

 معنی تغافل چيست ؟

تغافل یعنی شخصی چیزی را می داند و از آن آگاهی دارد ولی از روی مصلحت خود را غافل و بی خبر نشان می دهد به گونه ای که طرف مقابل تصور می کند از موضوع بی خبر است. همچنین می توان از آن به چشم پوشی و نادیده گرفتن به خاطر مصلحت تعبیر کرد .

اتفاقات زیادی در اعمال روزانه ما وجود دارد که با رعایت تغافل و چشم پوشی می توانیم آسایش جامعه را حفظ کرده و انسانی با آنها برخورد نماییم. یا اینکه بدون در نظر گرفتن اصل و هرچه مقتضی کار باشد با عجله تمام با آنها روبرو شویم.

بر فرض مثال همه ما در جامعه به نحوی با افراد مختلف اعم از حسود، مغرض ، بی بندو بار حتی بی دین و بهانه جو و... مواجه می شویم اگر بنا شود در هر موضوعی به طور مستقیم وارد شویم آسایش ما به هم می خورد ودست به گریبان درگیری های گوناگون می شویم.

* احاديثي در رابطه با تغافل و چشم پوشي

امام زین العابدین (ع) می فرماید :

 همانا سامان یافتن همه امور دنیا دو جمله است : درست شدن دنیا و وضع زندگی پیمانه پری است که دو سوم آن توجه و هوشیاری است و یک سوم آن نادیده گرفتن است .

حضرت امیرالمومنین علی (ع) فرمودند :

هر کس نسبت به بسیاری چیزها بی توجهی و چشم پوشی نکند زندگیش ناگوار شود .

باز درحدیث دیگری فرمودند :

هیچ بردباریی چون نادیده گرفتن نیست و هیچ خردمندی چون وانمود کردن به نادانی و بی اطلاعی نیست.

حضرت امیرالمومنين (ع) روزی دیدند چند نفر از خوارج در کوفه به ایشان فحش و ناسزا گفتند ایشان با کمال بزرگواری از کنار آنها رد شد و فرمودند: منظورشان من نیستم.

* فرق غفلت با تغافل

بین تغافل و غفلت فرق بسیاری وجود دارد . غفلت خصلت ناپسندی است که از آن به شدت نهی شده است.

غفلت یک نوع بی تفاوتی و سستی و مستی است که انسان را از یاد خدا و مسائل زنده اسلام دور نگه می دارد.

حضرت علی (ع) فرمودند : غفلت، زیان بخش ترین دشمنان است.

در جای دیگری می فرمایند:  غفلت یک نوع گمراهی است .

دلیل چنین فرمایشات این است که غفلت باعث می شود که راه هدایت و نور را انسان گم کند از خدا و مسائل دین اگر کسی آگاهی نداشته باشد این بزرگترین گمراهی است و این گمراهی به هلاکت انسان می انجامد.

* داستان

* * نام داستان : بازاري و عابر

مالك اشتر كه از اميران ارتش اسلام و فرمانده سپاه على (ع ) بود روزى از بازار كوفه عبور مي كرد. پيراهن كرباسى در برو عمامه اى از كرباس بر سر داشت . يك فرد عادى و بى ادب كه او را نمى شناخت با مشاهده آن لباس كم ارزش ، مالك را حقير و خوار شمرد و از روى اهانت پاره كلوخى را به وى زد. مالك اشتر اين عمل موهن را ناديده گرفت و بدون خشم و ناراحتى ، راه خود را ادامه داد. بعضى كه ناظر جريان بودند به آن مرد گفتند : واى بر تو، آيا دانستى چه كسى را مورد اهانت قرار دادى ؟

جواب داد: نه .

گفتند : اين مالك اشتر دوست صميمى على (ع) است .

مرد از شنيدن نام مالك بخود لرزيد و از كرده خويش سخت پشيمان شد، نمي دانست چه كند. قدرى فكر كرد، سرانجام تصميم گرفت هر چه زودتر خود را به مالك برساند و از وى عذر بخواهد، شايد بدين وسيله عمل نارواى خويش را جبران كند و از خطر مجازات رهايى يابد. در مسيرى كه مالك رفته بود به راه افتاد تا او را در مسجد به حال نماز يافت . صبر كرد تا نمازش تمام شد، خود را روى پاهاى مالك افكند و آنها را مى بوسيد. مالك سؤ ال كرد : اين چه كار است كه مى كنى ؟

جواب داد : از عمل بدى كه كرده ام پوزش مى خواهم .

مالك با گشاده رويى و محبت به وى فرمود: خوف و هراسى نداشته باش . به خدا قسم به مسجد نيامدم مگر آنكه از پيشگاه الهى براى تو طلب آمرزش ‍ نمايم .

* شعر

نام شعر : از پشت عينك ما

دنيا زيباست

نه زشت زشت است

نه چون جهنم

نه چون بهشت است

نه چون گلستان

نه چون بيابان

از عينك ماست

خوب و بد آن

گر شاد باشيم

شاد است دنيا

اندوهبار است

 از غصه‌ي ما

با عينك سبز

سبز است گيتي

از ديد آبي

آبي است ، آبي

مصطفي رحماندوست

 

 

برچسب‌ها: طرح کرامت

[ چهارشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۱ ] [ 15:41 ] [ ذکائی پور ]

آرشیو نظرات

.: Weblog Themes By Pichak :.

 

 

 

تغافل

________________________________________

 

کلیدواژه:تغافل، چشم پوشی، گذشت.

پرسش :تغافل چیست و تغافل بجا و نابجا چه فرقی با هم دارند؟

فهرست مندرجات

۱ - پاسخ

۲ - معنای تغافل

۳ - «تغافل» در نگاه علم اخلاق

۴ - رابطه تغافل و امر به معروف

۵ - اقسام تغافل

       ۵.۱ - تغافل مثبت و پسندیده

       ۵.۲ - تغافل منفی و ناپسند

۶ - تغافل در روایات

۷ - آثار «تغافل مثبت»

       ۷.۱ - خوش‌نامی

       ۷.۲ - زندگی گوارا

       ۷.۳ - حفظ حرمت

۸ - پانویس

۹ - منبع

 

پاسخ[ویرایش]

________________________________________

 

 

معنای تغافل[ویرایش]

________________________________________

 

«تغافل» از ریشه «غفل»؛ در لغت به معنای نادیده انگاشتن، چشم‌پوشی عمدی و خود را به غفلت زدن است. [۱] [۲] از تغافل در اخلاق اسلامی نیز بحث شده است که نگاه اصطلاحی تغافل با نگاه لغوی آن تفاوتی ندارد و از آن سرچشمه می‌گیرد. که این امر در مباحث زیر روشن خواهد شد.

 

«تغافل» در نگاه علم اخلاق[ویرایش]

________________________________________

 

تغافل، یکی از روش‌های قابل توجه در تربیت است و در بخش‌های مختلف زندگی از اهمیت بالایی برخوردار است. تغافل در نگاه علم اخلاق ؛ یعنی این‌که انسان‌ها در برابر برخی از اشتباهاتی که از دیگران انجام می‌گیرد - اما این اشتباهات سهوی‌اند یا از نوع خطاهایی هستند که هنوز به مرز جُرم و گناه سنگین نرسیده‌اند- تغافل و چشم‌پوشی کند و خود را به غفلت بزند. [۳]

انسان‌های غیر معصوم، در طول زندگی خویش، کم و بیش، عمدی یا سهوی مرتکب‌ اشتباهات کوچک و بزرگ می‌شوند و کمتر کسی یافت می‌شود که مرتکب اشتباهی نشود یا خود را مصون از آن بداند. از سوی دیگر، خُرده‌گیری و بازخواست از دیگران درباره اشتباهات سهوی یا خطاهایی که هنوز به مرز جُرم و گناهی سنگین نرسیده چندان خردمندانه و پسندیده نیست و در این‌گونه موارد، عقل و شرع بر چشم‌پوشی و گذشت، نظر دارند. این‌جا است که تغافل معنا پیدا می‌کند که در این مواقع، تغافل و چشم‌پوشی و خود را به غفلت زدن در برابر این نوع از خطاها و اشتباهات دیگران، لطیف‌تر و سازنده‌تر از عفو و گذشت است.

 

رابطه تغافل و امر به معروف[ویرایش]

________________________________________

 

گفتنی است؛ «تغافل» منافاتی با امر به معروف و نهی از منکر و انتقاد سازنده ندارد؛ زیرا «امر به معروف و نهی از منکر» مربوط به واجبات و محرمات است (که آشکارا زیر پا گذاشته می‌شود) که این موضوع از محدوده «تغافل» بیرون است و انتقاد سازنده مربوط به اموری است که در سرنوشت فرد و جامعه اثر قابل ملاحظه‌ای دارد، در حالی‌که «تغافل» مربوط به امور جزئی و کم ارزش و یا عیوبی است که مصلحت در آن است که پنهان بماند. [۴]

 

اقسام تغافل[ویرایش]

________________________________________

 

البته آنچه گفته شد، از جمله موارد «تغافل» مثبت و پسندیده است؛ چرا که تغافل به دو گروه «تغافل مثبت» و «تغافل منفی» تقسیم می‌شود. پس پسندیده یا ناپسند بودن و بجا یا نابجا بودن تغافل بر طبق موارد فرق می‌کند. که در قسم اول جزو فضایل اخلاقی و در قسم دوم جزو رذائل اخلاقی است.

 

← تغافل مثبت و پسندیده

تغافل مثبت؛ یعنی این‌که انسان، چیزهایی را بداند که پنهان کردن آن لازم یا پسندیده است؛ به دیگر سخن؛ فردی خود را نسبت به مسئله‌ای که اظهارش عواقب نامطلوب دارد، به ناآگاهی و بی‌اطلاعی بزند و با بزرگواری از کنار آن بگذرد تا باعث حفظ آبروی دیگران شود. [۵]

هر کس عیب یا لغزشی دارد، لذا سعی دارد تا مردم آن‌را ندانند؛ ولی گاهی افراد هوشمند از آن آگاه می‌شوند. «تغافل» در این‌گونه موارد، در حقیقت یک نوع‌ عیب‌پوشی است که جز در موارد امر به معروف و نهی از منکر، آن هم به صورت محرمانه و لطیف، بسیار پسندیده است.

اگر در مواردی پرده‌دری شود و آبرو و حیثیت اشخاص بر باد رود، افراد تشویق به گناه می‌شوند و طبق منطق «من که رسوای جهانم، غم دنیا سهل است» رسوایی را مجوّزی برای گناه می‌شمرد. و اگر پرده حیای گنه‌کاران دریده شود، دست به هر کاری می‌زنند؛ پس در این‌جا جز با «تغافل» نمی‌توان جلوی این پدیده شوم اجتماعی را گرفت. [۶]

تغافل، یکی از اصول مهم زندگی آرام و خالی از دغدغه‌ای است که در بخش‌های مختلف زندگی - مانند خانواده- از اهمیت بالایی برخوردار است. یکی از این موارد در بخش مدیریتی نهادهای فعالیتی جامعه است. در بخش فعالیت‌های اجتماعی، مدیران هر بخش از این فعالیت‌ها باید از این مسئله در حل بسیاری از مشکلاتشان بهره بگیرند؛ یعنی، هر جا که احتیاج به اخطار و هشدار است باید اخطار و هشدار دهند و هر جا که با «تغافل»، مشکلات حل می‌شود، از این طریق وارد شوند. به یقین اگر مدیران، اصل «تغافل» را از زندگی خود حذف کنند، گرفتار دردسرهای بی‌دلیل خواهند شد.

بدیهی است گاهی همکاران و زیردستان، به دلیل غفلت، آشنا نبودن با کارها و یا نگرانی‌ها و مشکلاتی که برای آنها پیش می‌آید، مرتکب لغزش و خطا می‌شوند. در چنین مواردی اگر نسبت به آن لغزش چشم‌پوشی نشود و شخصیت و کرامت فرد مورد بی‌مهری و اهانت قرار گیرد، خواسته یا ناخواسته او را در مسیر جسارت‌ها، برخوردهای غرض آلود و لغزش‌های عمدی سوق می‌دهد. اثر تربیتی تغافل این است که شخص خطاکار، با احساس احترام و اعتمادی که از سوی مدیر می‌بینید، در جهت جبران لغزش‌های خود می‌کوشد و در صدد است که اعتماد و حسن ظن مدیر را در عمل نسبت به خویش، جلب نماید. [۷]

 

← تغافل منفی و ناپسند

برخی از مواقع «تغافل و چشم‌پوشی در امور زندگی، مایه بدبختی است. اگر انسان، واقعیت‌ها را بداند و باور داشته باشد که زندگی دنیا ناپایدار است و این جهان گذرگاهی است که باید از آن بگذرند، و به سرایی دیگر بشتابند و مرگ قانون تخلّف ناپذیری است، و هیچ اعتباری به قدرت‌ها و ثروت‌های مادی نیست؛ ولی با این‌حال، چنان از کنار این مسائل بگذرد که گویی هیچ چیزی نمی‌داند و نمی‌بیند، این تغافل منفی است که آثار زیان‌بارش از «غفلت» هم بیشتر است؛ زیرا، غافلان، ناآگاهانه به دام حوادث گرفتار می‌شوند؛ اما «تغافل کنندگان» با آگاهی در این دام قدم می‌گذارند که مسئولیت الهی‌اش بیشتر و نکوهش مردم درباره آن شدیدتر است. [۸]

 

تغافل در روایات[ویرایش]

________________________________________

 

در حدیث معروفی که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، [۹] امام علی ، [۱۰] سجّاد ، [۱۱] [۱۲] امام باقر [۱۳] و از امام صادق (علیهم السلام) [۱۴] درباره «تغافل» نقل شده است، چنین می‌فرمایند:«مصلحت همزیستی سالم و معاشرت با مردم در پیمانه‌ای است که دو سوّم آن هوشیاری و یک سوم آن تغافل باشد». [۱۵]

این روایت، در واقع ضمن تأکید بر تغافل مثبت، از تغافل منفی بر حذر می‌دارد. ابتدا تأکید به هوشیاری و بیداری و ترک «غفلت» می‌کند و سهم آن‌را دو سوّم می‌داند و مفهوم آن این است که انسان نباید از مسائل مهم زندگی بی‌خبر بماند؛ بلکه باید با کمال دقّت، مراقب آنچه که خیر و صلاح او در آن است، باشد. از سوی دیگر نسبت به اموری که لازم است مورد بی‌اعتنایی و بی‌توجهی قرار گیرد، دستور به «تغافل» می‌دهد؛ مانند فکر و دقت در مسائل جزئی زندگی که اهمّیّت چندانی ندارند، انسان را از تفکّر در امور مهم باز می‌دارد و همچنین مخفی کردن عیوب پنهانی دیگران در مواردی که مصلحت ایجاب می‌کند، کار پسندیده‌ای است. [۱۶]

امام علی(علیه السلام) در این رابطه می‌فرماید:«یکی از با ارزش‌ترین کارهای کریمان، تغافل و چشم‌پوشی از چیزهایی است که از آن آگاهند -و سرپوش گذاشتن بر آن لازم است-». [۱۷]

«هیچ خردی چون خود را به نادانی زدن نیست». [۱۸]

«هیچ بردباری چون تغافل نیست». [۱۹]

«قدر و منزلت خود را با تغافل و چشم‌پوشی نسبت به امور پست و کوچک بالا برید... و زیاده از اموری که پوشیده و پنهان است تجسس نکنید که عیب‌جویان شما زیاد می‌شوند... و با چشم برهم نهادن از دقت بیش از حد در جزئیات، بزرگواری خود را ثابت کنید». [۲۰]

از این حدیث و بعضی از احادیث دیگر، به خوبی موارد «تغافل» روشن می‌شود و نشان می‌دهد که مربوط به امور مهم و سرنوشت ساز زندگی نیست، بلکه مربوط به امور جزئی و کم اهمّیّت است که در زندگی هر انسانی پیش می‌آید. طبیعی است اگر تغافل بیش از حد در امور اجتماعی و مدیریتی به سوء استفاده طرف مقابل بیانجامد، دیگر نمی‌توان آن‌را یک ویژگی مثبت برشمرد، بلکه شاید نشانی از ضعف فرد ارزیابی شود.

 

آثار «تغافل مثبت»[ویرایش]

________________________________________

 

اصل تغافل وقتی بجا مورد بهره‌برداری قرار گیرد، آثار ارزش‌مندی در پی دارد؛ مانند:

 

← خوش‌نامی

هر کسی به طور طبیعی خواهان خوش نامی خود است و از بدنامی و نکوهش دیگران در هراس است. یکی از آثار خوب تغافل، خوش‌نامی است. امام علی(علیه السلام) می‌فرماید:«تَغافَلْ یُحْمَدْ امْرُکَ»؛ [۲۱] تغافل کن تا کارت مورد ستایش قرار گیرد.

 

← زندگی گوارا

اگر انسان در مجموعه‌هایی که به شکلی در آنها عضویت دارد؛ مانند خانواده، محله، محل کار، محل تحصیل و... بخواهد عینک ریزبینی به چشم بزند و به کار دیگران خُرده بگیرد، همه عمرش را باید صرف چنین کاری نماید و هیچ‌گاه به کارهای اصولی و اهداف زندگی خود نائل نمی‌شود. علاوه بر آن باید همواره با اعضای خانواده، همشهریان، همکاران و... درگیر باشد و زندگی خود را در پای آن تباه سازد. [۲۲] در حالی‌که با تغافل بجا و پسندیده می‌توان خود را از تلخ‌کامی و اضطراب در زندگی رهایی بخشید.

چنان‌که در سخن حکیمانه امیر مؤمنان(علیه السلام) آمده است:«هر کس تغافل نورزد و از بسیاری از امور -خلاف دیگران‌- چشم نپوشد، زندگی‌اش تلخ می‌گردد». [۲۳]

 

← حفظ حرمت

خُرده‌گیری و ایراد و پرخاش و گاهی تنبیه و جریمه به خاطر اشتباهات و سهل‌انگاری‌های عادی و کم‌اهمیّت، هیبت و احترام شخص ایراد گیرنده را می‌شکند. برای مصون ماندن از چنین آسیبی باید به اصل تغافل تمسک جست؛ چنان‌که امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید:«قدر و منزلت خود را با تغافل بزرگ دارید». [۲۴]

 

 

پانویس[ویرایش]

________________________________________

۱.                     ↑ . واسطی زبیدی، محب الدین سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق و مصحح:شیری، علی، ج ۱۵، ص ۵۴۷ – ۵۴۸، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.

 

۲.                     ↑ بستانی، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی-فارسی، ص ۶۲، انتشارات اسلامی، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.

 

۳.                     ↑ . ر.ک:مکارم شیرازی، ناصر، الاخلاق فی القرآن، ج ۲، ص ۳۳۲، مدرسة الامام علی بن ابی طالب(ع)، قم، چاپ سوم؛ انصاریان، حسین، الاسرة و نظامها فی الاسلام، ص ۲۰۰، انتشارات انصاریان، قم، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.

 

۴.                     ↑ مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ج ۲، ص ۳۶۶، مدرسة الامام علی بن ابی طالب(ع)، قم، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.   

 

۵.                     ↑ مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ج ۲، ص ۳۶۳، مدرسة الامام علی بن ابی طالب(ع)، قم، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.   

 

۶.                     ↑ مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ج ۲، ص ۳۶۳-۳۶۴، مدرسة الامام علی بن ابی طالب(ع)، قم، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.   

 

۷.                     ↑ پژوهشکده تحقیقات اسلامی، اخلاق فرماندهی و مدیریت، ص ۲۷ – ۲۸، انتشارات زمزم هدایت، قم.     آخوندی، مصطفی، اخلاق مدیریت، ص ۷۳، انتشارات کوثر غدیر، قم، ۱۳۸۲ش.

 

۸.                     ↑ مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ج ۲، ص ۳۶۳، مدرسة الامام علی بن ابی طالب(ع)، قم، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.   

 

۹.                     ↑ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح:غفاری، علی اکبر، ج ۴، ص ۳۸۷، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.   

 

۱۰.                   ↑ . مجلسی اول، محمد تقی، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح:موسوی کرمانی، سید حسین، اشتهاردی، علی‌پناه، طباطبائی، سید فضل الله، ج ۱۳، ص ۵۳، ‌مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانپور، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق.

۱۱.                   ↑ خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الاثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، محقق و مصحح:حسینی کوهکمری، عبد اللطیف، ص ۲۴۰،‌ بیدار، قم، ۱۴۰۱ق.    

 

۱۲.                   ↑ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج۳، ص۳۳۴.   

 

۱۳.                   ↑ حلّی، یحیی بن سعید، نزهة الناظر فی الجمع بین الأشباه و النظائر، ص ۱۰۰، منشورات رضی، قم، چاپ اول، ۱۳۹۴ق.   

 

۱۴.                   ↑ ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، محقق و مصحح:غفاری، علی اکبر، ص ۳۵۹، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.   

 

۱۵.                   ↑ ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، محقق و مصحح:غفاری، علی اکبر، ص ۳۵۹، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.   

 

۱۶.                   ↑ مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ج ۲، ص ۳۶۵، مدرسة الامام علی بن ابی طالب(ع)، قم، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.   

 

۱۷.                   ↑ . شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، صالح، صبحی، کلمات قصار، شماره ۲۲۲، ص ۵۰۷، هجرت، قم، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.

 

۱۸.                   ↑ تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص ۷۶۹، محقق و مصحح:رجائی، سید مهدی،‌ دار الکتاب الإسلامی، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.

 

۱۹.                   ↑ تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص ۷۶۹، محقق و مصحح:رجائی، سید مهدی،‌ دار الکتاب الإسلامی، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.

 

۲۰.                   ↑ ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، محقق و مصحح:غفاری، علی اکبر، ص ۲۲۴، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.   

 

۲۱.                   ↑ تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص ۳۲۴، محقق و مصحح:رجائی، سید مهدی،‌ دار الکتاب الإسلامی، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.

 

۲۲.                   ↑ آخوندی، مصطفی، اخلاق مدیریت، ص ۷۵، انتشارات کوثر غدیر، قم، ۱۳۸۲ش.

 

۲۳.                   ↑ تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص ۶۶۴، محقق و مصحح:رجائی، سید مهدی،‌ دار الکتاب الإسلامی، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.

 

۲۴.                   ↑ محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۹، ص ۱۵۹، مؤسسة آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.   

 

 

 

کلمات کلیدی ماشینی : ازدواج، همسر، زن، زناشویی، رابطه زناشویی، محبت، خدا، زن و شوهر،

54

ازدواج و یافتن گمشده

افلاطون در کتاب ضیافت خویش آورده است:

ارواح آدمیان در آغاز به صورت کروی و کامل بود. آن گاه هر کدام به دو نیمه شده و از هم جدا شدند و از آن پس، هر یک به دنبال نیمه گم شده خویش می گردد. با پیوند زناشویی، آدمی به گم شده خویش می رسد و آرام می گیرد.

این حکایت نمادین صرف نظر از جنبه افسانه ای آن، در مقام اشاره به این حقیقت است که همان گونه که اگر انسان چیز گران بهایی را گم کند، همواره در نگرانی به سر می برد و با پیدا کردن آن به آرامش می رسد، در امر ازدواج نیز آن دلهره و سرگردانی پیش از ازدواج، با دست یافتن به همسر مناسب و دلخواه، به آرامش و خرسندی تبدیل می شود. حقیقتی که در قرآن کریم این گونه بدان اشاره شده است:

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً.(روم:21)

و از نشانه های او این است که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آن آرامش بیابید و در میانتان محبت و رحمت قرار داد.

در آخر این آیه، خداوند، «محبت» و «رحمت» را دو رمز بقای این آرامش به دست آمده در سایه ازدواج معرفی می کند. در اثر محبت قلبی به همسر، خلق و خوی شایسته، ملاک پایداری زندگی به شمار می آید و اموری چون زیبایی ظاهری و سرمایه، در مرحله بعدی اهمیت قرار می گیرد. ویژگی رحمت نیز موجب چشم پوشی و گذشت از لغزش های همسر و دل سوزی و خیرخواهی در حق او می شود. در نتیجه، آرامش راستین بر زندگی همسران صاحب رحمت و محبت حاکم می شود. افلاطون در این باره می گوید:

آدمی وقتی به نیمه خود می رسد، حس رقت و محبت و دوستی پیدا می کند و اگر بتواند، نمی خواهد یک لحظه از نیمه خود جدا شود. پس بیایید پرهیزکاری پیشه کنیم و از شر بگریزیم که در این صورت، به اوج سعادت رسیده ایم. بیایید خدای عشق را بستاییم که نیکویی هایش در حق ما بی کران است و راه بازگشت به کمال را او به ما نشان داده است تا در این زندگی رستگار شویم و به رستگاری آینده نیز امیدوار گردیم. اوست که مقرر داشته است اگر با پرهیزکاری زندگی کنیم، ما را به نیمه گم شده خود رهبری کند و به وحدتی که داشتیم، برساند و به ما رستگاری عطا فرماید.

پیام متن:

1. ازدواج به منزله یافتن گمشده خویش است که انسان را به آرامش می رساند.

2. محبت قلبی به همسر و رحمت و گذشت در حق او، به حفظ نعمت آرامش به دست آمده، در پرتو ازدواج می انجامد.

انگیزه درست برای ازدواج

در حدیثی از پیامبر می خوانیم: «ازدواج [تنها] به انگیزه جمال و ثروت شخص مقابل، به ناکامی انسان می انجامد». بنابر این سخن داشتن انگیزه درست در امر ازدواج، کام یابی حقیقی در امر زناشویی را در پی خواهد داشت. اگر رابطه زناشویی، به انگیزه ای والا و براساس عشقی پاک و پیروی از عقل بنا شود؛ چشم پوشی از غیر همسر، دلدادگی، فداکاری، خرسندی و عیب پوشی را به ارمغان خواهد آورد. به تعبیر استاد مطهری:

قرآن کریم، رابطه میان زوجین را با کلمه «مودت» و «رحمت» تعبیر می کند و این نکته بسیار عالی است. اشاره به جنبه انسانی و فوق حیوانی زندگی زناشویی است. اشاره به این است که عامل شهوت تنها رابطه طبیعی زندگی زناشویی نیست. رابط اصلی، صفا و صمیمیت و اتحاد دو روح است و به عبارت دیگر، آنچه زوجین را به یکدیگر پیوند یگانگی می دهد، مهر و مودت و صفا و صمیمیت است، نه شهوت که در حیوانات هم هست».

در حقیقت، «ازدواج های سست به طور کلی، هر نوع ازدواجی است که هدف آن بر مقاصد عالی و ملکوتی ازدواج منطبق نباشد و در ارکان آن نتوان نیت پاک، همکاری، محبت، ایثار و خلاقیت را جست وجو کرد. ازدواجی که به منظور سودجویی و رسیدن به مال و منال یا جاه و مقام صورت گیرد، سست و کم دوام است؛ زیرا چه بسیار حساب ها و پندارها که غلط از کار درآمده یا حوادث پیش بینی نشده که غلط از آب درآمده است».

دقت کردن در معیارهای اساسی ازدواج و ویژگی های اخلاقی همسر آینده، در کنار توجّه به جاذبه های ظاهری او حقیقتی است که از نگاه اندیشمندان غربی نیز پنهان نمانده است. برتراند راسل می گوید:

به نظر من، خوب است که ازدواج با عشق مادی آغاز شود. البته این مطلب باید شناخته شود که نوع عشقی که ازدواج را ممکن می سازد، به آن تداوم می بخشد، با شادی و خوش بختی همراه است و در راه هدف های اجتماعی به خوبی گام برمی دارد، الزاما عشق رومانتیک و مادی نمی تواند باشد، بلکه انگیزه ازدواج چیزی صمیمی تر و با محبت و حقیقت بیشتر است. آنها از طریق این نوع دوست داشتن، می توانند از بسیاری از بیچارگی ها و ناملایمات زندگی بشری چشم بپوشند و شناخت نداشتن بر چنین حالتی، بدبختی بزرگی

برای هر انسان به شمار می آید.

«برای اینکه ازدواج به معنی حقیقی کلمه ازدواج باشد، باید بر پایه معنویت ها استوار باشد. ازدواج، ازدواج نیست، مگر اینکه یک مرد با زنی [و برعکس] به خاطر ثروت، مقام اجتماعی و یا ترفیع منیت خود ازدواج نکند».

پیام متن:

انگیزه اصلی ازدواج موفقیت آمیز و رضایت بخش، باید ویژگی های اخلاقی و اعتقادی همسر آینده باشد.

اصالت خانوادگی همسر

از مسائل مهم در پرداختن به امر ازدواج، توجه به اصالت و نجابت خانوادگی شخص مقابل است. همان گونه که تنها از درختی با ریشه سالم انتظار شکوفایی و میوه می رود، تنها از کسی که برخاسته از خانواده ای اصیل و بزرگ منش است، نیکی و فضیلت می توان سراغ گرفت.

فرزندان شریف و پاک نیز در خانواده های اصیل و معتقد رشد می یابند.

بر این اساس، «هر فرد، از والدین و محیط خانوادگی، چیزهایی را فرامی گیرد و تحت تأثیر جو حاکم بر آن محیط قرار دارد. اگر پدر و مادر به ضعف اخلاقی یا فکری و روحی دچار باشند، در فرزندان نیز تأثیر خود را خواهند گذاشت. اگر محیط خانوادگی سالم و پاک باشد، شخص به نحوی تربیت می شود که امکان تأثیر از جامعه ناسالم بسیار کاهش می یابد و در بسیاری از موارد، بی اثر است».

در حدیثی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام می خوانیم:

اِذا کَرُمَ اَصلُ الرَّجُلِ کَرُمَ مَغیبُهُ وَ مَحضَرُهُ.

کسی که ریشه خانوادگی اش شریف باشد، در حضور و غیاب ـ و در هر حال ـ دارای فضیلت و کرامت است.

آن حضرت در سخنی دیگر فرماید:

عَلَیکُم فی طَلَبِ الحَوائِجِ بِشِرافِ النُّفُوسِ ذَوِی الاُصُولِ الطَّیِّبَهِ فَاِنَّها عِندَهُم اَقضی وَهِیَ لَدَیکُم اَزکی.

حاجت های خود را از مردم شریف النفس و صاحب خانواده های اصیل و پاک طلب کنید؛ زیراخواسته ها نزد آنها بهتر روا می شود و پاکیزه تر صورت می گیرد.

اینکه از خانواده ای غیراصل و به دور از نجابت، معمولاً نمی توان فرزندی نجیب و فاضل انتظار داشت. حقیقتی است که ریشه قرآنی نیز دارد، چنان که در آیه 58 سوره اعراف می خوانیم

وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلاّ نَکِدًا.

و سرزمین پاکیزه (و شیرین) گیاهش به فرمان پروردگار می روید، ولی از سرزمین های بدطینت (و شوره زار) جز گیاه ناچیز روییده نمی شود.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز در هشداری می فرماید: از گل های زیبایی که در لجن زارها روئیده اند، بپرهیزید. عرض شد: ای رسول خدا، اینان چه کسانی هستند؟ فرمود: زن زیبایی که از خاندان بدو غیر اصیل به وجود آمده باشد.

پیام متن:

خانواده اصیل، منشأ خیر و برکت است. بنا براین، باید از خانواده اصیل، نجیب و معتقد، همسر اختیار کرد.

از همسرتان متوقع نباشید که کامل باشد

در آفرینش آدمی، همه خوبی ها در یک فرد جمع نشده و همه فضیلت ها در یک فرد گرد نیامده است. به تعبیر خواجوی کرمانی:

سفره حکمت، نه به یک جا نهند           تحفه دانش نه به یک تن دهند

عقل در این ره، همه دانی ندید               او همه دان است که عقل آفرید

هر شجری را ثمری داده اند                  هر صدفی را گهری داده اند

بر این اساس، این توقع غیرعاقلانه است که انسان به دنبال همسری بی عیب و کامل برای خود باشد. عبدالرحمان جامی در حکایتی می گوید:

روزی طاووسی و زاغی به هم رسیدند و توانستند زشتی ها و زیبایی های یکدیگر را ببینند. طاووس به زاغ گفت: این کفش های قرمز که پای توست، سزاوار تن پوش رنگارنگ و زیبای من است، نه این کفش های سیاه ناموزون. زاغ گفت: بلکه پوشش تو متناسب با کفش قرمز من است و ما اشتباها لباس همدیگر را پوشیده ایم. لاک پشتی که سر در لاک خود فرو برده و گفت وگوی این دو را شنیده بود، سر از لاک درآورد و گفت: «ای دوستان، این بحث بیهوده را پایان دهید؛ زیرا خدا همه چیز را به یک نفر نداده است و همه آرزوها را برای یک شخص مهیا نکرده است. خداوند به هر کس چیزی بخشیده که تنها ویژه اوست، هرکس باید به آنچه خداوند به او بخشیده است، خشنود باشد».

«آرزوی هر مرد و زنی است که همسر ایده آلی پیدا کند که از همه زشتی ها و نقص ها به دور باشد و نقطه ضعفی نداشته باشد. و من گمان نمی کنم در دنیا چنین همسری پیدا شود که صددرصد کامل و بی عیب باشد. و چون [این گونه افراد [همسرشان را با آن موجود خیالی دهنشان مطابق نمی بینند، از ازدواجشان اظهار پشیمانی می کنند و خود را شکست خورده و بدبخت می شمارند».

«این نکته را تمام پسران و دخترانی که می خواهند ازدواج کنند باید در نظر بگیرند که بسیار دشوار است همسر زندگی صددرصد بر وفق تمایلات و آرزوهای شخص باشد و جامع جمیع خوبی ها از آب درآید و اصلاً آنچه مهم است، این نیست، بلکه مهم آن است که عشق و علاقه واقعی میان زن و شوهر باشد. باقی را می شود تحمل کرد».«مشکلات زوجین، بیشتر از آنجا سرچشمه می گیرد که سعی دارند ازدواجشان کاملاً بی نقص باشد و وقتی چنین نمی شود، دچار مشکل می شود».

پیام متن:

هیچ انسانی کامل نیست و نباید توقع کامل بودن همسر را داشت؛ زیرا این امر از عوامل دل سردی و تیرگی در روابط زناشویی است.

مقایسه نکردن همسر خود با دیگران

چشم پوشی از غیر همسر پس از ازدواج، پذیرفتن ویژگی های جسمی و روحی او، از اصلی ترین عوامل استواری روابط زناشویی و کام یابی در امر ازدواج است. از نشانه های این چشم پوشی نیز پرهیز از مقایسه کردن همسر خود با دیگران است.

امروزه اصل تفاوت های فردی، مسئله ای پذیرفته شده میان اندیشمندان روان شناس است. از این رهگذر، مقایسه کردن همسر خویش با دیگران، به معنای نادیده انگاشتن این اصل است. اگر فردی به اصل تفاوت های فردی معتقد باشد و بداند که هر انسانی، استعداد و ویژگی های ذاتی منحصر به فردی دارد، همسر خویش را با دیگران مقایسه نمی کند. در نتیجه، با پیروی از عقل روان شناختی اش، می کوشد با روابط زناشویی سالم، زندگی خویش را به کام خود و همسرش گوارا سازد.

«یکی از بدترین نقاط ضعف ها، مرض مقایسه است. برای مثال، هنگامی که زنی شوهرش را با پدرش یا برادرش یا شوهر سابقش یا با دیگران مقایسه می کند و مثلاً می گوید: اگر با فلان کس شوهر می کردم، اکنون وضع زندگی من بهتر از اینها بود، مثل آن است که دشنه ای بر قلب شوهرش وارد ساخته است؛ زیرا مرد، این مقایسه را حمله ای به شخصیت و عزت نفس و حتی توانایی های جنسی خود می داند. چه بسا ازدواج هایی که تنها بر اثر همین بیماری مقایسه به کلی متلاشی شده و به جدایی انجامیده است.» مقایسه همسر خویش با دیگران، معمولاً به دنبال انکار خوبی ها و ویژگی های مثبت و از سوی دیگر، برجسته ساختن ضعف های احتمالی او شکل می گیرد و حاصلی جز تیرگی روابط در پی نخواهد داشت.

پیام متن:

1. مقایسه کردن همسر خویش با دیگران، با نادیده انگاشتن فضیلت های او و بزرگ نمایی کاستی های احتمالی او همراه و از عوامل اصلی تنش در روابط زناشویی است.

2. توجه به اصل تفاوت های فردی، فرد را از مقایسه همسر خویش با دیگران باز می دارد.

انتظار داشتن از یکدیگر در حد توان

آن که از دیگران در حد توانشان انتظار دارد، به صفتی خدایی آراسته شده است؛ زیرا خداوند نیز از بندگانش به اندازه توانشان تکلیف می خواهد، آن جا که می فرماید: «لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاّ وُسْعَها؛ خداوند هیچ نفسی را تکلیف نمی کند، مگر به اندازه توان آن». (بقره: 286)

یکی از عوامل موفقیت در زندگی زناشویی آن است که زن و شوهر، توقع معقول و منصفانه از یکدیگر داشته باشند و همدیگر را به کارهای طاقت فرسا و بیش از حد توان وادار نکنند. وادار کردن همسر به کارهای خارج از توان او، گاهی وقت ها همسر را به کارهای غیرشرعی و ناپسند وامی دارد و گاه جسم و جان او را فرسوده می کند. این امر درباره بانوان که وضعیت جسمی و روحی متفاوتی در مقایسه با مردان دارند، بیشتر اهمیت می یابد. حضرت علی علیه السلام با اشاره به این حقیقت می فرماید:

کاری را که خارج از توانایی زن است، به دستش مسپار که به حال او مناسب تر است و به او آسایش خاطر بیشتری می بخشد و زیبایی اش را پایدارتر می سازد؛ زیرا زن همچون گلی خوش بو است.

در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می خوانیم:

هر زنی که با شوهرش ناسازگار باشد و او را به چیزهایی که بیش از توانایی اوست وادار کند، اعمالش در درگاه خدا قبول پذیرفته نمی شود و در قیامت، خشم پروردگار جهان نصیبش می گردد.

آن حضرت در حدیثی دیگر می فرماید:

هر زنی که با شوهرش ناسازگار باشد و به آنچه از جانب خدا رسیده است، قناعت نکند و بر شوهرش سخت بگیرد و بیش از حد توانایی او خواهش کند، اعمالش قبول نمی شود و خدا از او خشمناک خواهد بود.

پیام متن:

از همسر خود، بیش از حد توان، انتظار داشتن، او را در لغزش گاه ها وارد می کند و جسم و روح او را می فرساید. خداوند نیز از چنین فردی ناخشنود است.

چشم پوشی از غیرهمسر

هر فردی هنگام انتخاب همسر باید بکوشد با توجه به معیارهای دینی و عرفی، همسری مناسب و شایسته بیابد و در این زمینه، عاقبت اندیشی را از یاد نبرد اما پس از برگزیدن همسری و بستن پیمان زناشویی با او، هرکدام باید از غیر یکدیگر چشم بپوشند. اگر زن و شوهر با پاک دامنی، مراقب چشمان خویش باشند و رسیدن به خواهش های عقلانی و نفسانی خویش را تنها در وجود یکدیگر سراغ بگیرند. رابطه عاطفی و احساسی متعادلی را شکل می دهند و با خرسندی از مواهب اخلاقی و اعتقادی و جسمانی یکدیگر، بهره مند خواهند شد.

رها بودن چشم بعد از ازدواج، چه بسا موجب برافروختن آتش حسرت و اندوه در دل فرد و سبب تیرگی روابط زناشویی و دل سردی آنها از یکدیگر می شود.

امام علی علیه السلام می فرماید: «نِعْمَ صارِفُ الشَّهواتِ غَضُّ الاَْبصار؛ نگاه داشتن چشم (از نگاه به نامحرم چه بازدارنده خوبی است از شهوت ها.» در بیانی دیگر از آن حضرت نقل است: «مَن غَضَّ طَرفَهُ اَراحَ قَلبَهُ؛ هر که چشم خود را پایین اندازد (و از نگاه کردن به نامحرم باز دارد)، دل خود را در آسایش قرار داد». باز در حدیثی از آن امام همام می خوانیم: «مَن اَطلَقَ طَرفَهُ کَثُرَ اَسَفُهُ؛ هرکه چشمش را رها و آزاد بگذارد، تأسف او فراوان خواهد شد». سرانجام اینکه: «کَم مِن نَظْرَةٍ جَلَبَت حَسْرةً؛ چه بسا نگاهی که موجب حسرت شد».

پیام متن:

1. چشم پوشی از غیرهمسر، روابط زناشویی را تحکیم می بخشد و زن و شوهر را به رشد و کام یابی در امر ازدواج می رساند.

2. چشم چرانی، تیرگی روابط زناشویی و اندوه و حسرت را به دنبال دارد.

نقش تربیتی تـغـافـل

نقش تربیتی تـغـافـل

نوشته شده توسط معرفت ما در بخش عمومی دوشنبه, ۱۶ بهمن ۲۲:۱۳ بدون نظر - نظر بدهید

یکی از روش‌های تربیتی اسلام که خیلی مهم، کاربردی و پرفایده است، تغافل یا چشم‌پوشی می‌باشد. منابع اسلامی به‌ویژه قرآن و روایات، به کارگیری آن را در معاشرت‌های اجتماعی، خانوادگی؛ امور تربیتی، و مدیرتی مورد تأکید قرار داده‌اند؛ و این صفت پسندیده را از خصوصیات پرهیزکاران و مؤمنین برشمرده‌اند. به عنوان نمونه پیامبر اعظم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: «المؤمن نصفه تغافل»[۱]؛ «نیمی از مؤمن تغافل چشم‌پوشی است.»

و امام علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: «العاقل نصفه الاحتمال و نصفه تغافل»[۲]؛ «نیمی از انسان عاقل، بردباری و تحمل است؛ و نیم دیگرش تغافل و نادیده گرفتن.»

 واژه‌شناسی

تغافل عبارت است از این که آدمی چیزی را که می‌داند و از آن آگاه است، با اراده و عمد، خود را به بی‌خبری و غفلت بزند و به گونه‌ای وانمود کند که از آن ناآگاه و بی اطلاع است؛ و درواقع خود را غافل نشان دهد. این حالت زمانی ممدوح و از صفات پسندیده است که از لغزش‌ها و عیوب مردم به خاطر ثمرات تربیتی آن، چشم‌پوشی کنی و خود را بی‌خبر نشان دهی تا در اصلاح رفتار و کردارش مؤثر واقع شود.

تغافل با کلمات متفاوتی همچون چشم‌پوشی، عفو و گذشت، اغماض، به رو نیاوردن، نادیده گرفتن و …، مترادف و هم معنی به‌کار برده می‌شود. در قرآن بهترین واژه‌ای که این معنی را به طور کامل می‌رساند، واژه «صفح» می‌باشد.

«وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»؛ «باید عفو کنید ولغزش‌های دیگران را نادیده بگیرید؛ آیا دوست نمی‌دارید خداوند شما را ببخشد؟ و خداوند غفور و رحیم است.»[۳]

«وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»؛ «اگر عفو کنید و صرف نظر نمایید و ببخشید، [خدا شما را می‌بخشد]؛ چرا که خداوند آمرزنده و مهربان است.»[۴]

راغب اصفهانی می‌گوید: هرچند عفو و صفح به یک معنی و هردو در مورد گذشت و چشم‌پوشی از تقصیر دیگران است، ولی باید دانست که واژه صفح در افاده این معنی رساتر است. زیرا در صفح علاوه بر مفهوم گذشت، رو نیاوردن وروی گرداندن و گناه طرف را نادیده گرفتن نیز ملحوظ است. ممکن است کسی را پس از محکوم کردن به مجازات عفو کنند اما صفح آن است که روی بگردانی و گناه طرف را نادیده بگیری و اگر مجرم در مقام عذرخواهی برآمد طوری با او برخورد کنی که گویی اصلاً گناهی از او سر نزده است. عفو به معنی پوشاندن است؛ اما صفح به معنی روی گرداندن و نادیده گرفتن می‌باشد. در عفو با فرض گناه روی آن سرپوشی می‌گذارند ؛ اما در صفح به‌طور کلی گناه را نادیده می‌انگارند.

راغب همچنین در مورد واژه صفح می‌گوید: «الصفح ترک التّثریب»؛ « صفح آن است که مجرم را سرزنش نکنی [ و گناهش را به رو نیاوری].»

امام هشتم(علیه‌السلام) در ذیل آیه شریفه «فاصفح الصفح الجمیل»[۵]؛ «از‌ آنها [دشمنان] به خوبی صرف نظر کن!» فرمود: «العفو من غیر عتاب»؛ «مقصود از صفح، عفو کردن بدون سرزنش است.»

خلاصه این که رتبه صفح از عفو بالاتر است و به گفته منطقیین بین عفو و صفح، عموم و خصوص مطلق است؛ بدین معنا که هر صفحی عفو هست، ولی هر عفوی صفح نیست.[۶]

شریفترین خوی بزرگواران

تغافل نشانه بزرگواری و کرامت نفس و باعث جلب محبت و ستایش مردم است. امام علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: «من اشرف اعمال (احوال) الکریم غفلته عما یعلم»؛ «خود را به بی‌خبری نمایاندن از بهترین کارهای بزرگواران (افراد کریم النفس) است.»[۷] ایشان همچنین می‌فرماید: «تغافل یحمد امرک»[۸]؛ «از لغزشهای مردم تغافل کن، کارت ستوده می‌گردد.»

چشم پوشی از لغزش‌ها و عیوب دیگران یکی از سیره‌های اخلاقی و عملی نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و ائمه معصومین(علیهم‌السلام) می‌باشد، که در اصلاح اخلاق و رفتار مردم و تربیت آنها نقش بسزایی داشته است؛ و در کتب روایی و تاریخی به برخی از آنها اشاره شده است.

امام رضا(علیه‌السلام) درباره سنن و سیره رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) مطالب مبسوطی روایت فرموده‌اند که در قسمتی از آن این‌گونه آمده است: «دائماً خوشرو و ملایم و خوش برخورد بود. سخت‌گیر، داد و فریاد کن و بدزبان نبود، نه عیبجو بود و نه ستایشگر. در مقابل آنچه دوست نمی‌داشت خود را به غفلت می‌زد و به روی خود نمی‌آورد، کسی از ایشان ناامید نمی‌شد. سه کار را درباره مردم انجام نمی‌داد: کسی را مذمت و تقبیح نمی‌کرد، لغزش‌ها و مسائل پنهانی افراد را دنبال نمی‌کرد و در موردی سخن می‌گفت که امید ثواب داشت.»[۹]

تغافل مصلحت آمیز

گاهی عیوب دیگران را نادیده گرفتن و خویشتن را در لغزش‌های این و آن بی‌اطلاع نشان دادن در اصلاح اخلاق و اعمالشان مؤثرتر از اظهار کردن و برو آوردن است. در چنین مواردی مصلحت اقتضا می‌کند که آگاهی خود را پنهان داریم، از لغزش آنان سخنی نگوئیم و تغافل را جایگزین انتقاد نماییم.

تغافل در جایی است که شخص مرتکب گناهی شده و از آگاه شدن دیگران بیم و هراس دارد، خیر و صلاح در این است که رازش را پوشیده داریم، و از دانسته‌های خویش تغافل نماییم تا او برای مصون داشتن شرافت خود پیرامون آن عمل نگردد و گناهی را که مرتکب شده است، تکرار ننماید.

 

در زمینه انحراف‌های قانونی و اخلاقی لازم است در اغلب موارد اطلاع خود را آشکار کنیم و آگاهانه انتقاد نماییم؛ لکن مصلحت ایجاب می‌کند که در پاره‌ای از موارد دانستة خود را برو نیاوریم و خویشتن را غافل و ناآگاه وانمود سازنیم تا پرده حیای گنهکار پاره نشود و در عمل ناروای خود جری و جسور نگردد، به عبارت کوتاهتر در امور زندگی و آمیزش‌های اجتماعی نباید کور باشیم، ولی در بعضی از مواقع باید چشم‌های خود را ببندیم. و بدانیم که یکی از اصول مسلم آن است که شرع به ظاهر است و محتسب به درون خانه راه ندارد.[۱۰]

امام صادق(علیه‌السلام) فرموده: «صلاح حال التعایش و التعاشر ملأ مکیال ثلثاه فطنة وثلثه تغافل»[۱۱]؛ «صلاح زندگی و معاشرت با مردم محتوای پیمانه پری است که دو سومش فهم و آگاهی باشد و یک سومش تغافل.»

پس تغافلی که در تعالیم دینی ممدوح شناخته شده و اولیای اسلام پیروان خود را به رعایت آن تشویق کرده‌اند، تغافلی است که ناشی از عقل و مصلحت و هم‌آهنگ با اخلاق و فضیلت باشد و تغافل کننده آن را با حسن نیت و اندیشه پاک انجام دهد که چنین تغافلی از صفات حمیده است و اگر انگیزه متغافل فقط بزرگواری و شرافت نفسانی باشد، تغافلش بسیار ارزنده و پر ارج است.[۱۲]

روش تربیتی تغافل

از جمله تغافل های شایسته و ممدوح که ممکن است سودبخش و مفید واقع شود و نتیجه خوب ببارآورد در امور تربیتی فرزندان ودانش‌آموزان در محیط خانه و آموزشگاه می‌باشد. گاهی کودک برای اولین بار مرتکب خلافی می‌شود که اولیا و مربیانش از آن آگاه می‌گرددند، اما مصلحت تربیت اقتضا می‌کند که تغافل نماید، خود را به بی‌خبری بزند و آن رفتار ناپسند را به رو نیاورند، تا شخصیت کودک را در هم نشکنند و او احساس بی‌آبرویی نکند و در عمل ناروای خود جری و جسور نگردد.

تغافل والدین و مربیان اگر به‌جا و در مورد صحیح باشد، نتیجه مثبت می‌دهد و در تربیت فرزندان، حسن اثر می‌گذارد؛ و اگر نابجا و در غیر مورد واقع شود نه تنها اثر مفید ندارد؛ بلکه در بعضی از مواقع مضر و زیانبخش خواهد بود. تشخیص موارد صحیح و ناصحیح تغافل فرع بر شناخت اوضاع و احوال کودک است. باید محیط خانواده و مدرسه، طرز تربیت، و شرایط زندگی آنها را در نظر گرفت و انگیزه‌ای که آنها را به کار خلاف واداشته بررسی کرد و از مجموع آنها موارد تغافل به‌جا و بی‌جا را تمیز داد.

برای روشن شدن مطلب می‌توان به عنوان مثال دزدی‌های کودکانه را که کم و بیش بین اطفال مشاهده می‌شود، ذکر کرد. در خانواده‌هایی که والدین و سایر بزرگترها وظیفه شناس و درستکارند و در تربیت کودکان عدل و انصاف، حق و فضیلت، عواطف و محبت، و خلاصه تمام جهات لازم را رعایت می‌نمایند، علی‌القاعده فرزندان به خوبی پرورش می‌یابند و دچار سوء تربیت، عقده‌های روانی، و کمبود محبت نیستند؛ این قبیل کودکان تا زمانی که از محیط خانواده خارج نشده و با این آن تماس پیدا نکرده‌اند، اندیشة دزدی در سر نمی‌پرورند و از فکر تجاوز به دیگران مبرّی و منزّهند؛ و اگر اتفاقاً دچار لغزش شوند و چیزی را پنهانی بربایند انحرافش ریشة روانی ندارد، بلکه عامل موقتی او را به این کار واداشته است.

اگر در آن موقع یکی از اعضای خانواده اورا ببیند، وظیفه او ودیگر اعضای خانواده در این مورد تغافل است، و باید خود را ناآگاه جلوه دهند، و به شخصیتش آسیبی نرسانند؛ بلکه غیر مستقیم اورا به قبح کارش واقف سازند و موجبات جلوگیری از تکرار آن‌را فراهم آورند.[۱۳]

نمونه‌هایی از فایدهای تغافل برای خود شخص

کرامت و عزت نفس

افرادی که لغزش‌های دیگران را نادیده می‌گیرند بزرگترین فایده‌اش به خودشان برمی‌گردد؛ چراکه با این کار عزیز و قابل احترام می‌شوند و ارزش و منزلت خود را بالا می‌برند.امیر المؤمنین علی(علیه‌السلام) در این باره می‌فرماید: «عظموا اقدارکم بالتغافل عن الدنی من الامور»[۱۴]؛ «با چشم‌پوشی کردن از چیزهای کوچک، خود را بزرگ کنید و بر قدر و منزلت خویش بیفزایید.»

 خوشی زندگی

در زندگی اجتماعی و خانوادگی اگر این امر مهم رعایت نشود زندگی تیره و تار و غیر قابل تحمل می‌شود. ایشان همچنین می‌فرمایند: «من لم یتغافل و لا یغُضُّ عن کثیر من الامور تنغصت عیشته»[۱۵]؛ «کسی‌که تغافل نکند و از بسیاری از امور چشم‌پوشی ننماید، زندگیش تیره و کور خواهد بود.»

 پس بایید برای لذت بردن از زندگی‌هایمان، از خطاهای دیگران به خصوص افراد خانواده و همسرانمان چشم‌پوشی کنیم تا طعم زندگی را بیش از پیش بچشیم.

________________________________________

[۱]. کتاب شهاب، ص ۷٫

[۲]. غررالحکم و دررالحکم آمدی، ص ۱۱۷٫

[۳]. نور/ ۲۲٫

[۴]. تغابن/ ۱۴٫

[۵]. حجر/ ۸۵٫

[۶]. مهدوی کنی، محمدرضا، نقطه‌های آغاز در اخلاق عملی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۴، صص ۵۹۴-۵۹۱٫

[۷]. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم: مشرقین، ۱۳۷۹، حکمت ۲۲۲، ص ۶۷۶٫

[۸]. غررالحکم و درالحکم آمدی، ص ۴۵۱٫

[۹]. اکبری، محمود، اخلاق(۱)/ مرکز تدوین و نشر متون درسی حوزه، قم: دانش حوزه، ۱۳۸۲، ص ۲۸، به نقل از عیون اخبار الرضاu، ج ۱، صص ۶۳۵-۶۴۴٫

.[۱۰] کمالی، سید علی، همزیستی ومعاشرت در اسلام، قم: اسوه، ۱۳۷۶، ص ۲۵۰٫

[۱۱]. تحف العقول، ص ۳۵۹؛ بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۲۴۱٫

.[۱۲] فلسفی، محمدتقی، گفتار فلسفی(اخلاق ازنظر همزیستی و ارزشهای انسانی)، تهران: نشر معارف اسلامی، ۱۳۶۳، ج ۱، صص ۴۰۵-۴۰۳؛ و ر.ک: فائضی، علی، جایگاه روش‌های تنبیه در تعلیم و تربیت، فیض کاشانی، ۱۳۷۳، صص ۸۵-۷۸٫

.[۱۳] همان، صص ۴۱۶-۴۰۸٫

.[۱۴] تحف العقول، ص ۲۲۴٫

.[۱۵] فهرست غرر، ص ۲۹۷٫

منبع:  وبلاگ آسمانی  بقلم آقای  نورعلیزاده

 +7

 -3

 

کلمات کلیدی:تغافل, نادیده گرفتن, چشم پوشی

این مطلب نوشته‌شده است در دوشنبه, بهمن ۱۶م, ۱۳۹۱ در ساعت ۱۰:۱۳ ب.ظ و بایگانی شده است در بخش عمومی. شما می‌توانید هر پاسخی به این مطلب را دنبال کنید، از طریق RSS 2.0 . شما می‌تواتید پاسخی دهید, یا پیگیری کنید از سایت خودتان

 

 

 

دینی- عقیدتی- اجتماعی- کاربردی-طنز -شعر - داستان و پاسخ به شبهات. به وبلاگ من خوش آمديد 

 یا ستار العیوب . داستان عیب پوشی عباسقلی خان از طلبه مدرسه

 

--------------------------------------------------------------------------------

یا ستار العیوب . داستان عیب پوشی عباسقلی خان از طلبه مدرسه

 

 

ممکن است خانم یا آقایی، قبل از ازدواج یا بعد از ازدواج رابطه ی نامشروعی داشته باشد. آنها حق ندارند که این مطلب را بگویند و اگر بگویند حرام است. نباید راحت گناهان خودمان یا دیگران را بیان کنیم. روایت داریم که پیامبر(ص) از خدا تقاضا کرد که خودش به حساب امتش برسد ولی خداوند قبول نکرد و فرمود: من نسبت به بندگانم مهربانتر هستم و خودم به حساب آنها رسیدگی می کنم.

به گزارش دیساپ به نقل از فرهنگ، در مورد اسامی قیامت هشت اسم آمده است. ما می توانیم در دنیا نقش بازی کنیم ولی در قیامت جای نقش بازی کردن نیست و همه چیز ظاهر می شود.

حجت الاسلام حسینی قمی در برنامه سمت خدا درمورد اسامی قیامت اشاره نمود و ضمن مطرح کردن این موضوع گفت:

در سوره غافر هشت اسم از اسامی قیامت آمده است: یوم التلاق (روز ملاقات) و یوم البارزون. در مورد یوم البارزون باید گفت که مثل یوم تبلی السرائر است یعنی روزی که همه ی پنهان ها آشکار می شود هم نیات و هم اعمال ما در دنیا بروز پیدا می کند. اگر نیات ما ریا یا اخلاص بوده آشکار می شود. ما می توانیم در دنیا نقش بازی کنیم ولی در قیامت جای نقش بازی کردن نیست. و همه چیز ظاهر می شود.

بعضی پرسیده بودند با اینکه ما در شب قدر توبه کردیم، آیا باز خداوند در قیامت همه ی اعمال ما را نشان می دهد (یوم تبلی السرائر)؟ باید گفت که با توبه سیئات به حسنات تبدیل می شود. وقتی خداوند در این دنیا ما را می بخشد، دیگر در قیامت تبلی السرائری وجود نخواهد داشت. پس برای کسانی که توبه می کنند جای نگرانی وجود ندارد.

بعضی پرسیده اند که اگر ما گناهی از دیگری دیدیم آیا می توانیم آنرا به خانواده و دوستانش بازگو کنیم. ما حق نداریم گناهی که انجام داده ایم به احدی بگوییم ، حالا چطور حق داریم که در مورد گناهان دیگران صحبت کنیم؟ فردی که مرتکب گناه می شود حتی نمی تواند آنرا برای امام زمانش بازگو کند. پس وقتی ما نمی توانیم اسرار خودمان را آشکار کنیم، حتما هم اجازه نداریم اسرار دیگران را آشکار کنیم.

درکتاب کافی کلینی داریم: فردی نزد امام علی (ع) آمد و گفت :من عمل خلافی مرتکب شده ام، حد الهی را بر من جاری کن. امام چهار بار روی از او برگرداند و خشمگین شدند و فرمودند: چقدر زشت است که انسان گناهش را نزد دیگران بگوید. چرا گناهت را به من می گویی مگر بین خود و خدایت توبه نکرده ای؟ حضرت فرمود: به خدا قسم اگر او بین خود و خدا توبه می کرد بالاتر از این بود که پیش من اعتراف کند و من حّد را بر او جاری کنم. این فکر اشتباه است که با اعتراف به گناهان سبک می شویم. ما باید با توبه کردن نزد خدا سبک بشویم.

 

ممکن است خانم یا آقایی، قبل از ازدواج یا بعد از ازدواج رابطه ی نامشروعی داشته است. آنها حق ندارند که این مطلب را بگویند و اگر بگویند حرام است. نباید راحت گناهان خودمان یا دیگران را بیان کنیم. روایت داریم که پیامبر(ص) از خدا تقاضا کرد که خودش به حساب امتش برسد ولی خداوند قبول نکرد و فرمود: من نسبت به بندگانم مهربانتر هستم و خودم به حساب آنها رسیدگی می کنم. با این روایت، یوم تبلی السرائر چه معنایی دارد؟ قرآن می فرماید که در قیامت خداوند باطن ها را آشکار می کند. اگر در دنیا از کار دیگران پرده پوشی کنیم خداوند هم در قیامت از کار ما پرده پوشی می کند. اما اگر اسرار دیگران را آشکار کنیم در قیامت خداوند همه ی سِّرهای ما را به دیگران نشان می دهد. اگر مردم در دنیا از نیش زبان یا قلم ما در امان نباشند، مطمئن باشیم که در قیامت خداوند کارهای ما را پرده پوشی نمی کند.

از آقایی پرسیدم که برادرتان کجاست؟ او گفت :برادرم به فلان اتهام در زندان است. من ناراحت شدم و می خواستم بگویم که چرا به من گفتی که برادرت در زندان است. من نباید براحتی خبر زندان شدن دوستم را بگویم. در کافی روایتی از امام صادق(ع) داریم :اگر کسی خبر مومنی را پخش کند که آبروی او را ببرد یا از چشم مردم بیندازد، خداوند او را به ولایت شیطان منتقل می کند و شیطان هم او را نمی پذیرد.

گاهی ما می خواهیم در مناسک حج به شیطان سنگ بزنیم ولی می بینیم که ما خودمان از شیطان هستیم. در بعضی مواقع شیطان هم ما را نمی پذیرد. آیا چنین شخصی می تواند انتظار داشته باشد که خداوند در قیامت کارهای او را پرده پوشی کند؟ آیا او آبروی کسی را حفظ کرده است که در قیامت خداوند آبرویش را حفظ کند؟

روایت از حضرت علی(ع) داریم: خداوند تا چهل پرده از گناه را می پوشاند (چهل گناه کبیره داریم)، بعد به فرشته ها می فرماید: شما گناهان را بپوشانید. ولی فرد به گناهانش ادامه می دهد و هر گناهی را انجام می دهد و در مرحله ی بعد انسان به گناه افتخار می کند، خداوند به فرشته ها می فرماید که شما پرده ها را بردارید و او را رها کنید.

لطف حق با تو مداراها کند چونکه از حد بگذر رسوا کند

پس ستاریت خداوند وقتی شامل ما می شود که ما هم حدی را رعایت کنیم. اگر ما می خواهیم از یوم تبلی السرائر درامان باشیم، باید آبروی کسی را نریزیم. یک وقت فردی گناهی کرده و ما آن را به همه می گوییم و گاهی به دروغ گناه را به گردن دیگران می اندازیم. فردی نزد امام هادی(ع) آمد و امام پرسید: از فلانی (یکی از دشمنان امام) چه خبر؟ فرد گفت: کشته شده است. امام بیست و چهار مرتبه فرمود :الحمدلله .فرد تعجب کرد وعلت را پرسید. امام فرمود :این فرد روزی به پدرم گفت: به قیافه ی تو می آید که امروز مست باشی .پدرم امام جواد(ع)فرمود: من امروز روزه هستم و او را نفرین کردند.

مرحوم شوشتری دارد که امام حسین (ع)در برابر نیزه نفرین نمی کردند ولی وقتی زخم زبان می زدند، نفرین می کردند. زخم شمشیر خوب می شود ولی زخم زبان به آسانی خوب نمی شود. سعی کنیم که زخم زبان نزنیم و دل کسی را نشکنیم. ممکن است که فردی خطا کند آیا باید آن را همه جا پخش کرد؟ مثلا پیامک یا بولوتوثی به شما می رسد که فلانی کار خطایی انجام داده است آیا شما باید آنرا برای همه بفرستید؟ بعضی ها دنبال این پیامک ها می گردند.

شیخ بهایی دارد که امام صادق(ع) یکی از یارانش را دید که چیزی دستش بود. امام پرسید چه چیزی خریده ای؟ گفت: شیر خریده ام و به خانه می برم. او شراب خریده بود ولی نمی توانست به امام بگوید. امام گفت: مقداری از این شیر را در کف دست من بریز. وقتی او ظرف را سرازیر کرد، در دست امام شیر آمد. درحالیکه طرف فکر می کرد الان شراب به دست امام می آید. پس امام از تصرف ولایی خودش استفاده کرده و شراب را به شیر تبدیل کرد تا آبروی فردی حفظ شود. ما گاهی شیر مردم را تبدیل به شراب می کنیم.

ممکن است که فردی خلاف کند و بعد توبه کند. ولی وقتی کار خلاف او پخش شد، با خودش می گوید: حالا که همه فهمیدند ما خلاف کردیم، پس کار از کار گذشته است و به کار خلاف خودش ادامه بدهد. پخش کننده این خبر در گناه فرد سهیم است. گاهی ما به این کارها عادت کرده ایم و منظوری هم نداریم. مثلا گناه غیبت و تهمت چه لذتی دارد؟ مثلا کسی کار خلافی می کند، توبه می کند و به مسجد می آید ولی وقتی ما گناه آنها را پخش می کنیم او از ما دور می شود. پس پرده پوشی خداوند برای کسانی است که در دنیا پرده پوشی می کنند. تمام فرد فرد ما باید جانشین خدا روی زمین باشیم. آیا خدا آبروی کسی را می برد؟ بعضی ها زبانشان در اتهام زدن و آبرو بردن خیلی دراز است و بعد آن را توجیه می کنند و می گویند که وظیفه ی شرعی ماست که اینها را بگوییم.

پس هم ستاریت خداوند دردنیا محدود است و هم یوم تبلی السرائر در قیامت محدود است. گاهی ما در سخنرانی اشتباهی می کنیم و بعد به خاطر آن اشتباه خیلی ناراحت و نگران هستیم، پس چطور می توانیم آبروی کسی را ببریم؟

 

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

نوشته شده در تاریخ چهارشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۲ توسط محمد حسین حسینی گرمابی

نظر بدهید

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی

By Ashoora.ir & Blog Skin

 

 

 

در مورد عیب جویی و عیب زدایی4

عیبجویی و تجسّس در لغت و اصطلاح

از لحاظ لغوی عَیْب به معنی، عیب، نقص، ناهنجاری، ناهنجاری اخلاقی و عار، و تجسس به معنی جاسوسی و عمل جاسوسی آمده است.2

و از لحاظ اصطلاحی، یعنی تلاش در آگاهی از عیب دیگران و فاش كردن گناهان و لغزشهای پنهانی دیگران در بین مردم، و یا پی جویی و آشكار نمودن عیوب و نواقصی كه از چشم دیگران پوشیده است.3

 

عیبجویی و تجسّس در آیات قرآن

در این قسمت به بعضی از آیات قرآن كه در مورد عیبجویی و تجسس سخن به میان آورده است، اشاره می كنیم و آنها را مورد برسی قرار می دهیم.

ـ « وَ لاتَلمِزوا اَنفُسَكُم ».4

« و عیب یكدیگر را به رخ نكشید ».

لاتَلمزوا از مادة لمز بر وزن ( طنز ) به معنی عیبجویی و طعنه زدن است، بعضی از مفسران می گویند كه لمز شمردن عیوب افراد است در حضور آنها و همچنین عیبجویی با چشم و اشاره است. قرآن در این آیه با تعبیر انفسكم به وحدت و یكپارچگی مؤمنان اشاره كرده و اعلام می دارد كه همة مؤمنان به منزلة نفس واحدی هستند و اگر از یكدیگر عیبجویی كنید در واقع از خودتان عیبجویی كرده اید.

در پایان آیه برای تأكید بیشتر خداوند می فرماید: و آنها كه توبه نكنند و از این عمل دست بر ندارند ظالم و ستمگرند « وَ مَن لَم یَتِب فَاُلئكَ هُمُ الظالِمُون ». چه ظلمی از این بدتر كه انسان با سخنان نیش دار، و تحقیر و عیبجویی، قلب مردم باایمان را كه مركز عشق خدا است بیازارد و آبروی آنها را كه سرمایة بزرگ زندگی آنان است از  بین ببرد.1

ـ « وَ لاتَجَسَّسوا وَ لایَغتَب بَعضُكُم بَعضاً ».2

« و در كار دیگران تجسس نكنید و كسی از شما غیبت دیگری نكند ».

در مورد غیبت در قسمتهای بعد مطالبی را ذیل همین آیه مطرح می نمائیم. ولی این آیه به مسئلة دیگری كه تجسس است اشاره دارد، خداوند در این آیه صریحاً  می فرماید: لاتَجَسَّسوا یعنی هرگز در كار دیگران و در زندگی خصوصی افراد تجسس نكنید. تجسس و تحسس هر دو به معنی جستجوگری است ولی اولی معمولاً در امور نامطلوب می آید، و دومی غالباً در امر خیر. در حقیقت جستجوگری عاملی است برای كشف اسرار و رازها و احیاناً عیوب نهانی مردم،‌ و اسلام هرگز اجازه نمی دهد كه رازهای خصوصی افراد فاش شود. به تعبیر دیگر اسلام می خواهد مردم در زندگی خصوصی خود از هر نظر در امنیت باشند. بدیهی است اگر اجازه داده شود هر كس به جستجوگری دربارة دیگران برخیزد حیثیت و آبروی مردم بر باد می رود.3 و جهنمی به وجود می آید كه همة افراد اجتماع در آن معذب خواهند بود. به این ترتیب تجسس موجب افشای عیوب پنهانی و آگاهی بر این امور سبب غیبت می شود كه اسلام از معلول و علت هر دو نهی كرده است.4

ـ « وَیلٌ لِكُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَه ».1

« وای بر هر بدگوی كنندة عیبجوی ».

سورة‌ همزه با این آیه آغاز می شود كه تهدیدی كوبنده است، می فرماید: وای بر هر عیبجوی مسخره كننده ای!2 آنها كه با نیش زبان و حركات دست و چشم و ابرو در پشت سر و پیش رو، دیگران را استهزاء كرده، یا عیبجویی و غیبت می كنند، یا آنها را هدف تیرهای طعن و تهمت قرار می دهند. همزه و لمزه هر دو صیغة مبالغه است. اولی از ماده همز در اصل به معنی شكستن است و از آنجا كه افراد عیبجو و غیبت كننده شخصیت دیگران را در هم می شكنند و حیثیت ایشان را لكه دار می كنند، به آنها همزه اطلاق می شود. و لمزه به معنی غیبت كردن و عیبجویی نمودن است.3

در سخنی از ابن عباس آمده است كه در تفسیر این دو چنین گفته است: آنها كسانی هستند كه سخن چینی می كنند، و میان دوستان جدایی می افكنند، و مردم را با عیوب توصیف می كنند. گویا ابن عباس این سخن را از حدیثی كه از پیامبر اكرم( صلی الله علیه و آله ) نقل شده است استفاده كرده است، آنجا كه فرمود: « اَلا اَنبئكُم بِشِرارِكُم؟ قالُوا بَلی یا رَسول الله، قالَ: اَلمَشاؤونَ بِالنَّمیمَه، المُفَرَّقونَ بینَ الا حبَّه، اَلباغونَ لِلبَراءِ المَعایب: آیا شما را از شریرترین افراد خبر دهم؟ گفتند: آری ای رسول خدا! فرمود: آنها كه بسیار سخن چینی می كنند، در میان دوستان جدایی می افكنند، و برای افراد پاك و بی گناه در جستجوی عیبند ».4

پس با توجه به این آیه هرگونه عیبجویی كه موجب تحقیر و هتك آبروی مؤمن شود حرام و برای عامل آن عذاب سختی در دنیا و آخرت است.

 

عیبجویی و تجسّس در احادیث و روایات

در این قسمت به تعدادی از احادیث و روایاتی كه در مورد عیبجویی و تجسس از معصومین( علیهم السلام ) رسیده است اشاره می كنیم.

ـ الامام علی( علیه السلام ): « مَن أبصَرَ عَیبَ نَفسِهِ شُغِلَ عَن عَیبِ غَیرِهِ ».1

امام علی( علیه السلام ):‌ « هر كس عیب خود را ببیند از پرداختن به عیب دیگران باز ایستد ».

ـ الامام علی( علیه السلام ): « لاتَعِب غَیرَكَ بِما تَاتیه، وَ لاتُعاقِب غَیرَكَ بِذَنبٍ تُرَخِّصُ لِنَفسِكَ فیهِ »2

امام علی( علیه السلام ): « از دیگری به خاطر كاری كه خود نیز آن را انجام     می دهی خرده مگیر و دیگری را برای گناهی كه ارتكاب آن را به خودت اجازه می دهی، كیفر مده ».

ـ الامام الصادق( علیه السلام ): « مَنِ استَصغَرَ زَلَّهَ نَفسِهِ استَعظَمَ زَلَّهَ غَیرِهِ ».3

امام صادق( علیه السلام ): « كسی كه لغزش خود را كوچك شمارد، لغزش دیگران را بزرگ ببیند ».

ـ الامام علی( علیه السلام ): « شَرُّ النّاسِ مَن كانَ مُتَتَبِّعاً لِعُیوبِ النّاسِ عَمیاً لِمَعایِبِهِ ».4

امام علی( علیه السلام ): « بدترین مردم كسی است كه دنبال عیبهای مردم باشد و كور عیبهای خود ».

ـ الامام باقر( علیه السلام ): « كَفی بِالمَرءِ عَیباً أن یُبصِرَ مِنَ النّاسِ ما یَعمی عَنهُ عَن نَفسِهِ، اَو یَنهی النّاسَ عَمّا لایَستَطیعُ التَّحَوُّلَ عَنهُ، وَ أن یُؤذِیَ جَلیسَهُ فیما لایَعنیهِ ».5

امام باقر( علیه السلام ): « آدمی را همین عیب بس كه كور خود و بینای مردم باشد، یا مردم را از چیزی نهی كند كه خودش نمی تواند از آن دست بردارد و همنشین خود را با چیزهای بیهوده بیازارد ».

 

ـ الامام علی( علیه السلام ): « اَمقَتُ النّاسِ العَیّابُ ».1

امام علی( علیه السلام ): « دشمن ترین مردم، عیبجویان هستند ».

ـ الامام علی( علیه السلام ): « تَتَبَّعُ العُیوبِ مِن اَقبَحُ العُیُوبِ وَ شَرِّ السَّیِّئاتِ ».2

امام علی( علیه السلام ): « عیبجویی، از زشت ترین عیوب و بدترین گناهان    است ».

ـ رسول الله( صلی الله علیه و آله ): « مَن اَطفَأ عَن مُؤمِنٍ سَیِّئَهً كانَ خَیراً مِمَّن احیا مَوؤودَهً ».3

پیامبر خدا( صلی الله علیه و آله ): « هر كس گناه و كردار بد مؤمنی را بپوشاند، این كار بهتر ( ارزشمندتر ) از آن است كه دختر زنده به گور شده ای را نجات دهد ».

ـ رسول الله( صلی الله علیه و آله ): « مَن عَلِمَ مِن اَخیهِ سَیِّئَهً فَسَتَرَها، سَتَرَ اللهُ عَلَیهِ یَومَ              القِیامَهِ ».4

پیامبر خدا( صلی الله علیه و آله ): « هر كس از برادر خود گناهی بداند و آن را بپوشاند، خداوند در روز قیامت گناهان او را بپوشاند ».

ـ رسول الله( صلی الله علیه و آله ): « مَن سَتَرَ اَخاهُ المُسلِمَ فی الدُّنیا سَتَرَهُ اللهُ یَومَ القِیامَهِ ».5

پیامبر خدا( صلی الله علیه و آله ): « هر كه در دنیا عیب برادر مسلمان خود را بپوشاند، خداوند در روز قیامت بر او عیب پوشی كند ».

ـ رسول الله( صلی الله علیه و آله ): « مَن سَتَرَ اَخاهُ فی فاحِشَهٍ رَآها عَلَیهِ سَتَرَهُ اللهُ فی الدُّنیا وَ الآخِرَهِ ».6

پیامبر خدا( صلی الله علیه و آله ): « هر كه از برادر خود كار زشتی مشاهده كند و آن را پوشیده نگه دارد، خداوند در دنیا و آخرت عیب پوش او باشد ».

 

ـ رسول الله( صلی الله علیه و آله ): « وَ قَد قالَ لَهُ رَجُلٌ: اُحِبُّ أن یَستُرَ اللهُ عَلَیَّ عُیوبی ـ : اُستُر عُیوبَ اخوانِكَ یَستُرِ اللهُ عَلَیكَ عُیوبَكَ ».1

پیامبر خدا( صلی الله علیه و آله ): « مردی به پیامبر خدا( صلی الله علیه و آله ) عرض كرد: دوست دارم خداوند عیبهایم را بپوشاند. حضرت فرمود: عیبهای برادرانت را بپوشان، تا خداوند عیبهای تو را بپوشاند ».

ـ الامام علی( علیه السلام ): «‌ اُستُر عَورَهَ اَخیكَ لِما تَعلَمُهُ فیكَ ».2

امام علی( علیه السلام ): « گناه و لغزش برادرت را بپوشان، چون آن را در خودت نیز سراغ داری ».

ـ الامام باقر( علیه السلام ): « یَجِبُ لِلمُؤمِنِ عَلَی المؤمِنِ اَن یَستُرَ عَلَیهِ سَبعینَ  كَبیرَهً ».3

امام باقر( علیه السلام ): « مؤمن در برابر مؤمن وظیفه دارد كه هفتاد گناه بزرگ او را بپوشاند ».

ـ الامام علی( علیه السلام ): « ما الاكَ جُهداً فی النَّصیحَهِ مَن دَلَّكَ عَلی عَیبَكَ وَ حَفِظَ           غَیبَكَ ».4

امام علی( علیه السلام ): « كسی كه عیبت را به تو نشان دهد و پشت سرت آبرویت را حفظ كند، در خیر خواهی و یكرنگی از هیچ كوششی فروگذار نكرده است ».

ـ الامام علی( علیه السلام ): « مَن تَتَبَّعَ خَفِیّاتِ العُیوبِ حَرَمَهُ اللهُ مَوَدّاتِ القُلوبِ ».5

امام علی( علیه السلام ): « هر كه از عیبهای پنهانی (‌مردم ) جستجو كند، خدئاوند او را از دوستی دلها محروم گرداند ».

ـ الامام علی( علیه السلام ): « مَن تَتَبَّعَ عَوراتِ النّاسِ كَشَفَ اللهُ عَورَتَهُ ».6

امام علی( علیه السلام ): « هر كه دنبال عیبهای مردم بگردد، خداوند عیب و زشتیهای او را بر ملا سازد ».

 

 

ـ رسول الله( صلی الله علیه و آله ): « لا تَتَّبِعوا عَوراتِ المُؤمِنینَ ؛ فَاِنَّهُ مَن تَتَبَّعَ عَوراتِ المُؤمِنینَ تَتَبَّعَ اللهُ عَورَتَهُ، وَ مَن تَتَبَّعَ اللهُ عَورَتَهُ فَضَحَهُ وَ لَو فی جَوفِ بَیتِهِ ».1

پیامبر خدا( صلی الله علیه و آله ): « عیبهای مؤمنان را جستجو نكنید، زیرا هر كه دنبال عیبهای مؤمنان بگردد خداوند عیبهای او را دنبال كند و هر كه خداوند تعالی عیوبش را جستجو كند، او را رسوا سازد گرچه درون خانه اش باشد ».

ـ الامام علی( علیه السلام ): « لا تَبتَهِجَنَّ بِخَطاءِ غَیرِكَ ؛ فَاِنَّكَ لَن تَملِكَ الاصابَهَ أبَداً ».2

امام علی( علیه السلام ): « از خطای دیگران هرگز شادمان مشو؛ زیرا تو نیز برای همیشه از خطا كردن مصون نیستی ».

 

گوشت بدن عیبجویان را قطع می كنند

در حدیث معراجیه نقل شده است كه نبی اكرم محمد مصطفی( صلی الله علیه و   آله ) فرمود: وقتی به امر پروردگار به آسمانها عروج كردم، گروهی از مردم را دیدم كه گوشت بدن آنها را از پهلو قطع می كنند و به آنها می خورانند و به ایشان گفته می شود: بخورید، به خاطر آنچه از گوشت برادر مسلمان خود ( در دنیا ) می خوردید!؟

وقتی این صحنه را مشاهده كردم، از جبرئیل پرسیدم: اینها چه كسانی هستند؟ جبرئیل در پاسخ من گفت:‌ هؤُلاءِ الهَمّازونَ مِن اُمَّتِكَ اللَّمّازونَ.3 یعنی، اینها سخن چینان و عیبجویان امت تو هستند.

 

دزدی غلام از خوشه های خرما

معتّب می گوید:‌ یك روز امام موسی بن جعفر( علیه السلام ) در باغ خرمایش مشغول بریدن شاخه های خرما بود، در این موقع یكی از غلامان آن حضرت را دیدم كه از خوشه های خرما برداشت و پشت دیوار انداخت، من رفتم او را گرفتم و نزد حضرت آوردم و گفتم: من این غلام را دیدم كه این خوشه ها را برداشته، پشت دیوار پنهان كرد.

حضرت به او فرمود:‌ آیا گرسنه مانده بودی؟ غلام گفت: نه آقای من! فرمود: پس چرا این خوشه ها را برداشتی؟ گفت:چون اینها را دوست داشتم و دلم می خواست، برداشتم، اما بد كردم و پشیمانم، مرا ببخشید. حضرت فرمود: راه صحیح و درستش این بود كه به من می گفتی. حال برو و همة این خوشه های خرما هم مال تو. ولی دیگر چنین كاری نكن. سپس امام فرمود: او را رها كنید. رازش نزد ما پنهان می ماند، كارش را فاش نكنید.1

پیامبر خدا( صلی الله علیه و آله ) به امیرالمؤمنین علی( علیه السلام ) فرمود: « اگر مردی را روی زن بدكاره ای دیدی چه می كنی؟ حضرت عرض كرد: او را می پوشانم. فرمود: اگر دوباره دیدی؟ عرض كرد: تا سه بار با ازار و ردایم او را می پوشانم. پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) فرمود: جوانمردی جز علی نیست و فرمود: برای برادران خود پرده پوشی كنید ». از این حدیث مشخص می شود كه اگر كسی برای دیگری عیب پوشی نماید كمال مردانگی و جوانمردی را كه از خصلتهای مولای متقیان علی( علیه السلام ) است از خود نشان داده است. در این صورت است كه خداوند هم عیب پوش او می گردد.

اكنون كه در شیوه و راه و روش ائمة‌معصومین(‌ علیهم السلام ) ما اینچنین آمده است. ما كه خود را شیعه و پیرو آنها می دانیم، آیا نباید راه و روش ایشان را در پیش گرفته و به جای این كه عیوب و زشتیهای مردم را فاش كنیم و متعرّض آبروی آنها شویم، رازدار عیوب و زشتیهای مردم و حافظ آبروی ایشان گردیم.

 

در خواست پیامبر اكرم( صلی الله علیه و آله ) و عیب پوشی خداوند در روز قیامت

روایت شده است هنگامی كه روز قیامت فرا می رسد، در آن روز رسول خدا(‌صلی الله علیه و آله ) از خدای سبحان درخواست می كند كه به وقت حسابرسی خلایق، امت او را در حضور فرشتگان و پیامبران و امتهای دیگر محاسبه نكند، تا عیبهای امت مسلمان بر ایشان آشكار نشود بلكه به طریقی آنها را محاسبه كند كه به جز خدای سبحان و پیغمبر او هیچ كس دیگر بر عیوب و گناهانشان آگاه نشود.

وقتی كه این درخواست از جانب پیامبر اكرم( صلی الله علیه و آله ) مطرح         می شود، خداوند در پاسخ آن حضرت می فرماید:

« ای حبیب من، من نسبت به بندگانم از تو مهربانترم، زیرا همچنانكه تو دوست نداری و مایل نیستی كه عیبهای ایشان نزد غیر تو آشكار شود، من هم دوست ندارم و روا نمی دارم كه عیوب آنها حتی بر تو نیز آشكار گردد، به همین خاطر من خود به تنهایی آنان را محاسبه كرده به حسابشان رسیدگی می كنم به طوری كه جز من كسی بر عیوب و لغزشهای ایشان آگاه نشود ».1

 

 

 

 

________________________________________

4  ـ سوره حجرات / آیه 11

1  ـ تفسیر نمونه / جلد 22 / صفحه 180 و 181

2  ـ سوره حجرات / آیه 12

3  ـ تفسیر نمونه / جلد 22 / صفحه 184

4  ـ قرآن با صراحت تمام تجسس را در آیة فوق منع نموده است، و از آنجا كه هیچگونه قید و شرطی برای آن قائل نشده نشان می دهد كه این حكم مربوط به زندگی شخصی و خصوصی افراد است، و در زندگی اجتماعی تا آنجا كه تأثیری در سرنوشت جامعه نداشته باشد نیز این حكم صادق است. اما روشن است آنجا كه ارتباطی با سرنوشت دیگران و كیان جامعه پیدا می كند مسئله شكل دیگری به خود می گیرد، لذا شخص پیامبر( صلی الله علیه و آله ) مأمورانی برای جمع آوری اطلاعات قرار داده بود كه از آنها به عنوان عیون تعبیر می شود، تا آنچه را ارتباط با سرنوشت جامعة اسلامی داشت برای او گردآوری كنند. و نیز به همین دلیل حكومت اسلامی می تواند مأموران اطلاعاتی داشته باشد، یا سازمان گسترده ای برای گردآوری اطلاعات تأسیس كند، و آنجا كه بیم توطئه بر ضد جامعه، و یا به خطر انداختن امنیت و حكومت می رود به تجسس برخیزند، و حتی در داخل زندگی خصوصی افراد جستجوگری كنند. ولی این امر هرگز نباید بهانه ای برای شكستن حرمت این قانون اصیل اسلامی شود، و افرادی به بهانة مسئلة توطئه و اخلال به امنیت به خود اجازه دهند كه به زندگی خصوصی افراد یورش برند، نامه های آنها را باز كنند، تلفنها را كنترل نمایند و وقت و بی وقت به خانة آنها هجوم ــــ آورند. خلاصه این كه مرز میان تجسس و به دست آوردن اطلاعات لازم برای حفظ امنیت جامعه بسیار دقیق است، و مسئولین ادارة امور اجتماع باید دقیقآ مراقب این مرز باشند،‌تا حرمت اسرار انسانها حفظ شود، و هم امنیت جامعه و حكومت اسلامی به خطر نیفتد. ( تفسیر نمونه / جلد 22 / صفحه 187 )

1  ـ سوره همزه / آیه 1

2  ـ تفسیر نمونه / جلد 27 / صفحه 307 ذیل ترجمه آیه

3  ـ همان / صفحه 309

4  ـ همان / صفحه 310

1  ـ تحف العقول عن آل الرسول( ص ) /شیخ ابومحمد الحسن بن علی بن الحسین بن شعبه الحرانی / بیروت / مؤسسه الاعلمی / للمطبوعات / صفحه 88

2  ـ میزان الحكمه / جلد 9 / صفحه 4216

3  ـ همان / صفحه 4218

4 ـ همان

۵  همان

1  ـ غررالحكم و دررالكلم آمدی( رحمت الله علیه ) / سید هاشم رسولی محلاتی / قم / دفتر نشر و فرهنگ اسلامی / چاپ 2 / جلد 2 / صفحه 381

2  ـ همان / جلد 3 / صفحه 318

3  ـ میزان الحكمه / جلد 9 / صفحه 4220

4  ـ همان

5  ـ همان

6  ـ همان

1  ـ میزان الحكمه / جلد 9 / صفحه 4220

2  ـ‌ همان

3  ـ اصول كافی / جلد 2 / صفحه 207

4  ـ میزان الحكمه / جلد 9 / صفحه 4222

5  ـ همان / صفحه 4224

6  ـ همان 

1  ـ میزان الحكمه / جلد 9 / صفحه 4224

2  ـ همان / صفحه 4226

3  ـ مستدرك الوسایل / میرزا شیخ حسین نوری طبرسی / قم / نشر ستاره / چاپ 1 / جلد 2 / صفحه 111

1  ـ اصول كافی / جلد 3 / صفحه 168

1 ـ آفات زبان / محسن غفاری / تهران / انتشارات پیام آزادی / چاپ 3 / جلد 1 / صفحه 251

 

تعداد بازدیدها : 7552

  عنوان مقاله : عيب جويي، بيماري اجتماعي                  

 

●  نویسنده : محمد رضا حقيقت خواه

●  موضوع : صفحه اصلی موضوعات (12056) >معارف قرآن(7683)->اخلاق(701)->رذايل اخلاقي(147)->عيب جوئي(3)

 

●   آدرس اینترنتی:                          http://www.ommolketab.net/persian/search/search.php?mid=6961471969  ●

 

 

●  منبع:

●  چاپ مقاله 

 

 

متن مقاله

عيب جويي، بيماري اجتماعي

 

محمد رضا حقيقت خواه

مأموريت اصلي پيامبران، انسان سازي و جامعه سازي بوده است. لذا دو مقوله اخلاق و عدالت در برنامه اصلي كاري آنان قرار دارد. با تحقق عدالت و تخلق به اخلاق نيك است كه انسان در راه راست خدايي قرار مي گيرد و جامعه انساني به عنوان جانشين الهي در هستي،ربوبيت و پروردگاري طولي را در اختيار گرفته و به مديريت و تربيت هستي مي پردازد.

با اين همه تا رسيدن به چنين جامعه آرماني و مدينه فاضله قرآني، راه بسياري است؛ زيرا انسان به گونه اي ساخته شده و در محيطي زندگي مي كند كه گرايش هايي دنيوي و هواهاي نفساني، وي را به سوي پستي ها و رذالت هاي اخلاقي و رفتارهاي ناهنجار اجتماعي سوق مي دهد.

يكي از بيماري هاي اجتماعي كه مانع جدي در سر راه كمال انسان در حوزه هاي فردي و اجتماعي است، عيب جويي و خرده گيري از ديگران است. خرده گيري، افزون بر آثار زيانبار گوناگون، عامل واگرايي اجتماعي نيز مي باشد كه خود بزرگ ترين خطر براي جوامع بشري است. از اين رو آموزه هاي قرآني به اين مساله به عنوان يك چالش جدي در برابر رشد و كمال انسان و جامعه انساني توجه و اهتمام ورزيده است. نويسنده در اين مطلب با توجه به تحليل قرآن مي كوشد تا ضمن بيان آثار، به زمينه هاي ايجادي و راه هاي درمان آن بپردازد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.

خرده گيري، تفحص در خطاها

برخي از مردم، از نظر روان شناسي اجتماعي، به بيماري منفي نگري به جاي مثبت نگري دچار هستند. آنان به جاي آن كه مثبت هاي هر چيزي را مد نظر قرار دهند و نيمه پر ليوان را بنگرند، به نيمه خالي آن اشاره مي كنند. در كارتون گاليور در سرزمين لي لي پوت و آدم كوتوله ها، شخصيتي است كه همواره جنبه هاي منفي را مورد تاكيد قرار مي دهد و عبارت من مي دونستم كه اين كار سرانجامي ندارد و توي دردسر مي افتيم و مانند آن را مرتب در گوش ديگر شخصيت هاي داستاني تكرار مي كند.

اين شيوه برخورد با مسايل، ريشه در بيماري بينشي و نگرشي دارد و بيانگر شخصيت سست و ناتواني است كه خرده گيران از آن رنج مي برند. آنان مي كوشند تا ضعف ها و سستي هاي خويش را با ايرادگيري از عيب هاي ديگران و تفحص و جست و جو در خطاهاي آنان، بپوشانند. لذا خرده گيري نسبت به هر كار و عملي، در اين گونه از انسان ها امري عادي و طبيعي جلوه مي كند.

با نگاهي به عيب جويان و مصاديق آن، مي توان دريافت كه اين گونه افراد اصولا داراي شخصيت هاي متزلزل و بي ثباتي هستند و از عزت نفس (اعتماد به نفس در مفهوم مثبت آن) بهره اي نبرده اند.

وقتي به مصاديق عيب جويان در آيات قرآني توجه مي شود اين معنا به روشني به دست مي آيد كه انسان هاي ستمگر و متجاوز (حجرات آيه 11)، فاسق و شخصيت هاي ضد هنجارهاي اخلاقي و اجتماعي (توبه آيات 79 و 80) كافران با بينش ها و نگرش هاي نادرست هستي شناسي و انسان شناختي (توبه آيات 77 و 79 و نيز مطففين آيات 29 و 30 و 36)، گناهكاران و مجرمان (مطففين آيات 29 و 30)، تكذيب كنندگان انسان هاي سالم و درستكار و صادق (قلم آيات 8 و 11) و منافقان دورو كه كارهاي خوب را زشت مي شمارند و به سركوفت ديگران تمايل و گرايش دارند (توبه آيات 77 و 79) كساني هستند كه به عيب جويي و خرده گيري از ديگران تمايل دارند.

به سخن ديگر، هرگونه خرده گيري از سوي كساني صورت مي گيرد كه داراي شخصيت هاي ناهنجار، نامتعادل و بي ثبات هستند، زيرا كافران و منافقان نيز همانند مجرمان، گناهكاران، بزهكاران و فاسقان از بيماري هاي چندي از جمله عدم قدرت تحليل درست واقعيت ها و حقايق و مانند آن رنج مي برند كه آثار آن در رفتار و كردار آنان نيز به اشكال مختلف ظهور مي كند.

از مجموعه مصاديقي كه قرآن درباره عيب جويان ارائه مي دهد، اين معنا تقويت مي شود كه انسان هاي عيب جو، اصولا انسان هاي با شخصيت ناسالم و بيمار مي باشند كه نمي توان با آنان به عنوان انسان سالم تعامل كرد و توقع و انتظار رفتاري سالم را از آنان داشت. براين اساس هرگونه خرده گيري و عيب جويي همانند ديدن نيمه خالي ليوان، در حقيقت بيانگر بيماري و شخصيت ناسالم است كه مي بايست شخص تحت درمان قرارگيرد و بينش و نگرش وي تغيير يابد.

البته همه عيب جويان وخرده گيران را نمي توان در يك مرتبه و سطح دانست، بلكه با توجه به شدت و ضعف آن مي توان درجات و مراتبي را براي خرده گيران بيان كرد. برخي از خرده گيران در حد فسق و فجور نيستند ولي برخي ديگر از اين حد نيز تجاوز كرده و به عنوان مجرم و ظالم قرار مي گيرند.

آثار و پيامدهاي عيب جويي

براي عيب جويي و خرده گيري، آثار و پيامدهاي دنيوي و اخروي، فردي و اجتماعي متعددي در آموزه هاي قرآني بيان شده است. از جمله اين آثار مي توان به محروميت از هدايت الهي اشاره كرد كه در آيات 77 تا 80 سوره توبه به آن اشاره شده است. محروميت از مغفرت الهي و عدم تاثير حتي استغفار مكرر پيامبر (ص) نسبت به آنان نيز از ديگر آثار و پيامدهاي عيب جويي و خرده گيري نسبت به ديگران است كه همين آيات به آن توجه داده است.

خرده گيري هاي جزيي هر چند كه به مسايل و خطاهاي كوچك نظر دارد و تبعات و آثار كمي به دنبال دارد، ولي ادامه اين روند به شكل بيماري مسري مي ماند كه آدمي را به سوي رفتارهاي زشت و بدتر مي كشاند و زمينه ساز ظلم و ستم به ديگري مي شود. البته همين خرده گيري هاي جزيي نيز مصداقي از ظلم و ستم در حق ديگري است ولي ادامه و گسترش دامنه آن مي تواند آدمي را به مراتب عالي و زشت ظلم و ستم بكشاند. از اين رو خداوند نسبت به عيب جويي ديگران هشدار مي دهد و اين رفتار را ظالمانه مي شمارد (حجرات آيه 11)

هم چنين خرده گيري و عيب جويي از ديگران، موجب مي شود تا آدمي تنها جنبه هاي منفي را ببيند و از جنبه هاي مثبت باز ماند. لذا در دام فسق و فجور مي افتد؛ زيرا همه جامعه را در حالتي از فسق و فجور مي يابد و اندك اندك ميل باطني وي نيز به سوي فسق وفجور كشيده مي شود و خود نيز در دام آن مي افتد.

بسياري از كساني كه در دام فسق و فجور مي افتند، كساني هستند كه در جامعه، فقط فسق و فجور را مي بينند و در جست و جوي آن مي باشند. به عنوان نمونه زني كه در محله و خيابان خويش تنها در حال تفحص زندگي زنان و دختراني است كه گناه و فسق مرتكب مي شوند، اندك اندك خود، در دام فسق مي افتد. براين اساس قرآن از هرگونه تحقيق و تفحص زندگي ديگران و عيب جويي باز مي دارد تا شخص خود در بلند مدت گرفتار فسق و فجور نشود.

به هر حال يكي از آثار عيب جويي و خرده گيري از گناه ها و خطاها و اشتباهات و عيوب ديگري، افتادن در دام فسق و فجور است كه آيات 77 تا 80 سوره توبه به آن اشاره كرده است.

تزلزل وحدت اجتماعي

عيب جويي همگرايي و انسجام و وحدت اجتماعي را از ميان مي برد. از اين رو خداوند در آيات 10 تا 12 سوره حجرات، عيب جويي و تجسس در احوال مؤمنان و شهروندان و تفحص در كاستي هاي زندگي يكديگر را عامل گسستن اخوت و برادري ايماني و از ميان رفتن همدلي و وفاق اجتماعي مي داند. بسياري از مشكلات جوامع از آن رو پديد مي آيد كه هر كسي در زندگي ديگر فضولي كرده و كاستي ها و ضعف ها و عيوب ديگري را شناسايي كند.

بي گمان فضولي انسان تنها به شناسايي و آگاه شدن نسبت به عيوب و كاستي ها و خطاهاي ديگران، ختم نمي شود، بلكه سر از غيبت و تهمت درمي آورد. به اين معنا كه اشخاص پس از آگاهي نسبت به عيوب، آنها را منتشر مي كنند كه غيبت بلكه اشاعه فحشا بوده و خود گناهي بزرگ است.

 

البته بازتاب عمل انسان در همين دنيا نيز گاهي نشان داده مي شود. خداوند درباره عيب جويان به آنان هشدار مي دهد كه بازتاب عملشان در همين دنيا اين است كه ديگران نيز درباره آنان عيب جويي كنند و به تفحص عيوب آنان بپردازند. بنابراين براي رهايي از اين كه كسي عيب شما را نجويد بهتر آن است كه عيب كسي را نجوييد. (حجرات آيه 11)

طباطبايي با اشاره به واژه انفسكم در اين آيه مي نويسد: اين كه مسلمانان يك جمعيت و امت مي باشند، پس در حقيقت عيب جويي از ديگران، به معناي عيب جويي از خود است. (الميزان، ج 18، ص 322) و هم چنين ممكن است باعث انگيزش آنان به اقدام متقابل شود. به سخن ديگر، وقتي از ديگري عيب جويي مي كنيد كه بخشي از جامعه است، در حقيقت از خود عيب جويي مي كنيد كه بخشي از همان جامعه هستيد، چنان كه عيب جويي ديگران موجب مي شود تا انگيزه در آنان براي مقابله به مثل تقويت شود و آنان نيز مرزها و حريم هاي اخلاقي را كنار نهند و به عيب جويي شما بپردازند؛ زيرا آناني كه مورد عيب جويي واقع شوند بر اين باورند كه چيزي كه عوض دارد گله ندارد. اين گونه است كه واگرايي اجتماعي شدت مي يابد و جامعه از هم دور مي شود و همدلي و همگرايي از جامعه رخت مي بندد.

خداوند عيب جويي را استهزا و تمسخر ديگران معرفي مي كند كه يك نوع ناهنجاري رفتاري در جامعه است. اين عمل چنان درنظر قرآن زشت است كه نسبت به آن هشدار مي دهد. با اين همه، بسياري از مردم بويژه منافقان در جامعه اسلامي نسبت به رفتارهاي هنجاري و نيكوكارانه مؤمنان راه تمسخر و استهزا را در پيش مي گيرند كه موجب خشم الهي مي شود. خداوند در واكنش به رفتار ناهنجار منافقان به آنان هشدار مي دهد كه عيب جويي و استهزاي منافقان نسبت به مؤمنان واكنش خداوند را در پي خواهد داشت و خداوند نيز آنان را استهزا خواهد كرد. (توبه آيات 77 و 79) اين استهزاي خداوند مي تواند به اشكال گوناگون از جمله در آخرت به شكل شكنجه هاي سخت و يا بدنام كردن و رسوا نمودن منافقان در دنيا انجام پذيرد.

زمينه هاي عيب جويي

چنانكه گفته شد عيب جويي، ناهنجاري اجتماعي است كه توسط يك شخص ناسالم و بيمار صورت مي گيرد. از اين رو بايد از عيب جويان به عنوان بيماران نامتعادل شخصيت ياد كرد.

ريشه هاي عيب جويي را مي توان در احساس كمبود شخصيت و عدم تعادل آن جست. كساني به اين بيماري دچار هستند كه نسبت به خود احساس نامطلوبي دارند و احساس حقارت، كمبود، ناتواني، سستي و مانند آن در ايشان زياد است.

تفكر نادرست و بينش باطل و نگرش غلط موجب مي شود تا انسان دچار احساس حقارت و كمبود شود و براي جبران آن به عيب جويي از ديگران رو آورد.

خداوند در تحليل زمينه هاي ايجادي اين بيماري رواني و اجتماعي به اموري چند توجه مي دهد. از جمله علل و عواملي كه زمينه عيب جويي را در انسان فراهم مي كند مي توان به بخل و زمينه هاي آن در اشخاص اشاره كرد. كساني كه به هر دليل بينشي و نگرشي دچار بخل هستند، نسبت به كارهاي نيك و خير ديگري حساسيت نشان مي دهند و كارهاي خير ديگري را عيب مي شمارند و به استهزا و خرده گيري آنان مشغول مي شوند. (توبه آيات 76 تا 79)

ثروت اندوزي و دنياگرايي كه به اسباب بينشي و نگرشي غلط و باطل، انجام مي گيرد، به مسأله عيب جويي و خرده گيري در اشخاص دامن مي زند و آنان را به سخن چيني و تمسخر و استهزاي ديگران سوق مي دهد. (همزه آيات 1 و 2)

چنان كه گفته شد در اين ميان نقش بينش ها و نگرش ها، بسيار قوي تر از هر عامل ديگري است. از اين رو خداوند در آيات 77 تا 80 سوره توبه و 29 تا 36 سوره مطففين، كفر به خدا و پيامبر(ص) و آموزه هاي وحياني و در آيات 8 و 11 سوره قلم تكذيب رسالت پيامبران و آموزه هاي آنان را عامل مهمي در عيب جويي مي شمارد؛ زيرا بينش و نگرش باطل و نفي آموزه هاي حقاني الهي است كه شخص را به سوي دنياگرايي و ثروت و قدرت اندوزي مي كشاند و او را وادار مي كند كه نسبت به كساني كه از آن بي بهره هستند و يا به كارهاي نيك و بخشش و انفاق مي پردازند، خرده گيري و عيب جويي كند.

نفاق نيز در همين راستاست كه به عنوان يك زمينه ساز مهم عيب جويي نسبت به مؤمنان و انسان هاي نيكوكار مطرح مي شود و آيات 77 و 79 سوره توبه به اين زمينه ساز خطرناك عيب جويي اشاره مي كند.

بي گمان گناه (مطففين آيات 29 و 30) و فسق و فجور (توبه آيات 77 تا 80) از ديگر زمينه سازهاي عيب جويي در انسان است كه مي بايست انسان نسبت به آن حساسيت نشان داده و اجازه ندهد تا در دام عيب جويي افتد و از كمال دور شود.

كيفر عيب جويي

خداوند عيب جويان را در دنيا و آخرت، با استهزا و تمسخر آنها همراه با عذاب هاي دردناك و سوزان دوزخ كيفر مي دهد. آيات 11 و 16 سوره قلم تبيين مي كند كه خداوند عيب جوياني را كه مي خواهند با عيب جويي، كمبودهاي خويش را جبران و خود را در مرتبه اي برتر قرار دهند و زمينه تحقير ديگران را فراهم آورند، به چنان عذابي دچار مي كند كه خوار و ذليل شوند.

در اين آيه بيني عيب جويان را به خرطوم فيل همانند مي كند و مي فرمايد كه روزي بر بيني آنان داغ مي نهيم و بر زمين حقارت مي كشيم. داغ گذاردن بر بيني كه به خرطوم شبيه است بدترين و شديدترين ذلت و خواري است كه عيب جويان مي بايست در قيامت متحمل شوند.

قرآن در آيات 29 تا 36 سوره مطففين با ترسيم و تصوير عيب جويان در دوزخ و چاه ويل و افكنده شدن در عذابي سخت و خردكننده (همزه آيات 1 و 4) و آتش دايمي و برافروخته (همزه آيات 1 و 6) مي كوشد تا عيب جويان را از روش و رفتار زشت خود بازدارد.

كساني كه عيب ديگران را مي جويند و به تمسخر و استهزاي ديگران مشغول مي باشند، هم در دنيا خود را گرفتار مي يابند و قلب ها و دل هايشان در آتش حسرت و حزن و اندوه مي سوزد و هم در آخرت گرفتار آتش دروني مي شوند كه به سبب اين حقد و حسادت، برپا كرده اند (همزه آيات 1 و 7) در اين آتش حسادت و كينه كه ريشه تمسخر نيز مي تواند باشد آدمي محبوس مي شود و راه فراري نمي يابد، زيرا بر وي احاطه كامل دارد. (همزه آيات 1 و 4 و 8)

راه درمان عيب جويان

خداوند از مؤمنان مي خواهد تا از اطاعت و پيروي عيب جويان دست بردارند؛ زيرا اطاعت ايشان مي تواند آدمي را از حقيقت و پيروي از حق باز دارد. بنابراين هر گونه پيروي حتي از خرده عيب جويان در اسلام حرام دانسته شده است تا با تحريم از سوي مؤمنان مواجه شده و به بازسازي اخلاقي و رفتاري خويش بپردازند. (قلم آيات 10 و 11)

به سخن ديگر، يكي از راه هاي درمان عيب جويان آن است كه آنان را تحريم كرده و از سخن و رفتار ايشان پيروي نكرد تا آنان به خود آيند و دست از عيب جويي و خرده گيري نسبت به ديگران بردارند.

از ديگر راه هاي درمان اين بيماري آن است كه بينش و نگرش آنان را تغيير داده و آنها را به اعمال خير چون انفاق و كمك به ديگران و تهيدستان دعوت و ترغيب كرد؛ زيرا كساني كه عيب جويي مي كنند؛ از انجام كارهاي نيك سرباز مي زنند و آن را براي خود عار و ننگ مي دانند. رهايي از بخل و قرار گرفتن در مسير احسان و انفاق مي تواند به درمان اين بيماري ها در جنبه عملي كمك كند.

به عبارت ديگر بايد در دو بعد بينشي و نگرشي در عيب جويان تحول ايجاد كرد كه در بعد بينش توجه دادن به خداوند و توانايي خداوندي و نيز مقام و مسئوليت خلافت انسان و در بعد نگرشي با ترغيب به اعمال خير مي توان به درمان اين بيماري خطرناك اجتماعي كمك كرد.

 

 

CopyRight © maarefquran.org

info@maarefquran.org

 

14. عیب پوشی: پرستاران می توانند به راحتی از عیب های جسمانی و روحی بیماران آگاه شوند. چه بسا بیماران با انس و الفت با پرستاران، او را برادر یا خواهر خویش می شمارند و سفره دل خویش را می گشایند. در این حال، پرستار مسلمان با تکیه بر آموزه های دینی، خوشه چین صفات نیک بیمار می شود و عیب های او را نادیده می انگارد و برای دیگران بازگو نمی کند؛ زیرا قلب او صندوقچه اسرار بیماران است. پرستاران نباید در جست وجوی عیب های بیماران باشند و اگر عیبی در آنان یافتند، باید پردهپوشی کنند. عیب پوشی پرستاران سبب می شود خداوند در روز قیامت، عیب های آنان را بپوشاند.

 

عیب پوشی در ا سلام

نوع مطلب : مطالب درج شده توسط اعضای وب سایت [ مشاهده قوانین درج مطلب توسط اعضا در وبلاگ های تبیان زنجان ]

 

ضد عیب جوئی ، عیب پوشی است ، آن از بزرگترین شاخه های خیر خواهی است، و در فضیلت و شرافت پرده پوشی همین بس است که یکی از اوصاف خدای سبحان است واز شدت اعتنای الهی در پوشیدن بدیها و زشتیها این است که ثبوت بدترین فواحش را که زنا باشد به نحوی مقرر فرمود که بسیار کم اتفاق می افتد که ثابت شود بنا بر شرائطی که دارد.

 

عیب پوشی در روایات اسلامی

 

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) :« من ستر علی‌مسلم، ستره الله فی الدنیا وآلاخره »(۱)

«هر که بر عیب مسلمان‍ی پرده پوشد خداوند در دنیا وآخرت عیب او را بپوشاند ».

 و نیز فرمود:« لا یستر عبد عیب الا ستره الله یوم القیامه»(۲)

 هیچ بنده ای عیب بنده دیگر را نپوشاند مگر اینکه خدا در قیامت عیب او را بپوشاند.

 

وفرمود:« لا یری‌ امرؤ من اخیه عوره فیسترها علیه الا دخل الجنه»(۳)

هیچ فردی عیبی از برادر مسلمانش نبیند که آن را بپوشاند ، مگر این که به بهشت درآید.

 

همانا بنگر که خدای تعالی چگونه بر امر گناهکاران بندگان خود در دنیا پرده افکنده وراه کشف آن را تنگ و سخت کرده است. وچنین مپندار که از پرده پوشی پروردگار در آخرت محروم باشی، که در حدیث وارده است که :« هرگاه خدای تعالی عیب و راز بنده را بپوشاند کریمتر از آن است که در آخرت آن را آشکار سازد، واگر در دنیا پرده از آن بردارد کریمتر از آن است که دوباره در آخرت آن را ظاهر گرداند.» (۴)

 

 

ونیز وارد شده است که :« در قیامت بنده ای را می آورند که گریزان است ، خدای سبحان که چرا گریه می کنی؟ می گوید گریه می کنم بر آنچه از عیوب و بدیهای من در نزد آدمیان و فرشتگان آشکار خواهد شد . خداوند می فرماید: ای بنده من تو را در دنیا با کشف عیوب واعمال ناشایست  تو رسوا نکردم ، وحال آنکه گناه می کردی و می خندیدی ! چگونه امروز تورا رسوا می کنم وحال آنکه معصیت نمی کنی وگریانی.» (۵)

 

 

ودر خبر دیگر آمده است که: « رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) از خدای سبحان در خواست می کند که امت او را در حضور فرشتگان وپیامبران ودیگر امتان محاسبه نکند تا عیبهای آنها بر اسیشان ظاهر نگردد بلکه طوری آنها زامحاسبه کند که بجز خدای سبحان و پیغمبر او دیگری بر گناهانشان  آگاه نشود ، وخطاب الهی رسد که: ای حبیب من به بندگان خود از مهربانترم ، چون تو روا نداری که عیوب ایشان نزد تو آشکار شود من روا ندارم که بر تو نیز ظاهر گردد من خود به تنهائی آنان را محاسبه می کنم چنانکه جز من کسی بر لغزشهایشان آگاه نشود».(۶)

 

 

 

پس وقتی عنایت خدای سبحان در پوشیدن عیوب بندگان تا این حد باشد ای بیچارهء مبتلی به انواع عیوب و گناهان به کدام حق پرده از عیوب بندگان خدا بر می داری با اینکه تو خود همانند آنها به انواع عیوب و لغزشها گرفتاری !

بیندیش که اگر کسی گناه یا عیبی از تو را در پیش مردم فاش کند حال تو چگونه خواهد بود، حال دیگران را هم در افشای گناهان وعیوب آنها برخود قیاس کن.

واز اخبار و تجربه روشن و واضح است که : هر دیگری را رسوا کند خود نیز رسوا می شود پس ای دوست من بر خود رخم کن وبه پروردگار خود تاسی جوی ، وبر عیوب دیگران پرده افکن

 

                                همه عیب خلق دیدن نه مروت ومردی

                             

                                 نگهی به خویشتن کن که همه گناه داری

 

۱- جامع السعادات؛ج۲، ص۲۰۹.

۲- همان.

۳- همان .

۴- همان .

۵- همان.

۶- همان.

 

 

برگرفته از کتاب جامع السعادات مرحوم نراقی .

عیب جویی کردن

از دانشنامه‌ی اسلامی

پرش به: ناوبری، جستجو 

 

 این صفحه از یک منبع صرفا الکترونیکی در یکی از پایگاه های معتبر گرفته شده است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

 

کلید واژه: راه هاي درمان عيب جوي، عيب جوي

 

عيب جوئی و لغزش يابی[ویرایش]همه می دانند كه عيب جويی از صفات زشت و ناپسند به شمار می رود و جستجوی عيب ها و لغزش های مردم و آشكار كردن آن ها، بی شك ناشی از دشمنی و حسد است، و گاه در وجود انسان حالت و صفت زشتی پديد می آيد كه از آشكار شدن عيب ديگران، احساس رضايت و خوشنودی می كند، هر چند كه از روی عداوت و كينه نباشد و هر كه در آيات و احاديث تتبع داشته باشد، می داند آن كه در پی عيب جوئی و رسوا كردن مسلمين است بدترين و خبيث ترين مردم است، خدای تعالی می فرمايد: وَلاَتَجَسَّسُوا؛ كنجكاوی عيوب مردم مكنيد. (سوره حجرات، 12)

 

1 ـ عيب جويی در آيات قرآنی:

 

كسانی كه به جای انتقاد سالم و سازنده به فكر اين باشند كه عيوب مردم را آشكار كنند و از حيثيت و اعتبار آنان بكاهند، مرتكب گناهی بس عظيم گشته اند كه به خاطر آن عذابی دردناك پيش رو خواهند داشت.

 

قرآن مجيد در اين باره می فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»؛ كسانی كه دوست دارند زشتي ها در ميان مردم باايمان شيوع يابد عذاب دردناكی برای آنها در دنيا و آخرت است، و خداوند می داند و شما نمی دانيد. (سوره نور، آيه 19)

 

يك انسان مسلمان به حكم وظيفه اسلامی، انسانی و اخلاقی موظف است در صورتی كه از برادر دينی خود اشتباه و خطايی را مشاهده كرد در خفا به او تذكر دهد تا در صدد رفع آن گناه برآيد و چاره ای بينديشد كه از اين پس، گِرد آن گناه نگردد نه اين كه با ديدن يك كار خطا و اشتباه و چه بسا به صرف اين كه از ديگران شنيده است و تحقيق نكرده آبروی مسلمانی را ببرد و در نتيجه خود را نيز مستحق آتش دوزخ كند.

 

در اين جا نكته جالب توجه اين است كه قرآن مجيد نمی گويد كسانی كه فحشاء را در ميان مؤمنان شايع می كنند. اهل عذابند بلكه می فرمايد كسانی كه دوست دارند نسبت های ناروا درباره مؤمنان شايع شود، اهل عذابند و اين خود دلالت می كند بر اين كه آبروی مسلمان نزد خداوند بسيار محترم است و او اجازه نمی دهد كه هر چه درباره مؤمنان گفته و شنيده می شود، برای ديگران بازگو گردد زيرا اگر انسان با چشم خود ببيند، كسی گناهی را انجام داده حق ندارد سرّ او را فاش كند، چه رسد به اين كه از ديگران شنيده و خود نديده باشد. (دقت كنيد.)

 

امام صادق عليه السلام فرمود: مَنْ قَالَ فِي مُؤمِنٍٍ مَا رَأَتهُ عَينَاهُ و َسَمِعَتهُ أُذُنَاهُ فَهُوَ مِنَ الَّذِينَ قَالَ الَّلهُ عَزَّوَجَلَّ إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الفَاحِشَةَ...؛ كسی كه درباره انسان مؤمن هر چه را ديده يا شنيده بازگويد آن را بين مردم شايع كند جزو كسانی است كه خدای متعال درباره آنان فرموده است: إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الفَاحِشَةَ... (بحارالانوار، ج72، ص240)

 

نكته:

 

حال كه بحث به اين جا رسيد، بد نيست كه اندكی پيرامون راه های مبارزه با اشاعه فحشاء صحبت كنيم:

 

چگونه می توان با توطئه دوستداران شيوع فحشاء (شايعه پردازان) مبارزه كرد و نقشه های شوم آنان را نقش بر آب ساخت ؟ به نظر حقير، بهترين راه، مبارزه منفی است. مبارزه منفی اشكال گوناگونی دارد كه. از ميان آن ها به دو راه اشاره می كنيم:

 

1 ـ عدم مجالست با عيب جويان:

 

افراد عيب جو همانند مگس روی آلودگی ها می نشينند و تنها روی جنبه های منفی انگشت می گذارند و جنبه های مثبت اشخاص را نمی بينند، چنان كه بزرگی فرموده است:

 

همان طور كه مگس دنبال نقاط فاسد بدن می گردد و مواضع صحيح و سالم را ترك می كند افراد زبون و فرومايه مانند مگس روی ناپاكي ها و آلودگی ها می نشينند و دنبال كارهای زشت و عيوب مردم هستند و خوبي های آنان را ناديده می گيرند.

 

بنابراين، بايد از معاشرت و همنشينی با آن ها خودداری كرد و گذشته از اين كه نبايد آنان را به عنوان دوست برگزيد بلكه بايد اين گونه افراد را در رديف دشمن ترين مردم نسبت به خود به حساب آورد زيرا ممكن است در اثر رفت و آمد نقطه ضعفی را مشاهده كنند و يك روز آبروی انسان را ببرند. از اين رو اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: لِيَكُن أَبغَضُ النَّاسِ إِلَيكَ وَأَبعَدُهُم مِنكَ أَطلَبُهُم لِمَعَائِبِ النَّاسِ؛ بايد دشمن ترين مردم نزد تو و دورترين آنها از تو، كسانی باشند كه بيشتر در صدد يافتن خطاهای مردم هستند. (غررالحكم، ص419)

 

2 ـ بی اعتنايی به عيب جويان:

 

راه ديگری كه برای جلوگيری از اشاعه فحشاء وجود دارد بی اعتنايی به كسانی است كه می خواهند با شايعه پراكنی و عيب جويی از ديگران از قبح و زشتی گناهان بكاهند و آن را در نظر مردم بی اهميت جلوه دهند.

 

اين قبيل افراد با ذكر عيوب ديگران، جو جامعه را آلوده كرده و بدين وسيله برای تعميم فساد و گسترش گناه زمينه سازی می كنند. پس اگر به سخن آنها ترتيب اثر داده نشود و در همه جا با بی اعتنايی مردم روبرو شوند، ناگزير دست از اين كار زشت برمی دارند.

 

أَبِي الْحَسَنِ مُوسَی عليه السلام قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ الرَّجُلُ مِنْ إِخْوَانِي يَبْلُغُنِي عَنْهُ الشَّيْءُ الَّذِي أَكْرَهُ لَهُ فَأَسْأَلُهُ عَنْهُ فَيُنْكِرُ ذَلِكَ وَقَدْ أَخْبَرَنِي عَنْهُ قَوْمٌ ثِقَاتٌ فَقَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ كَذِّبْ سَمْعَكَ وَ بَصَرَكَ عَنْ أَخِيكَ فَإِنْ شَهِدَ عِنْدَكَ خَمْسُونَ قَسَامَةً و َقَالَ لَكَ قَوْلًا فَصَدِّقْهُ وَ كَذِّبْهُمْ وَ لَاتُذِيعَنَّ عَلَيْهِ شَيْئاً تَشِينُهُ بِهِ وَتَهْدِمُ بِهِ مُرُوَّتَهُ فَتَكُونَ مِنَ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا والْآخِرَة؛ شخصی به نام محمد بن فضيل می گويد: خدمت امام هفتم حضرت موسی كاظم عليه السلام رسيدم و عرض كردم: فدايت شوم، درباره يكی از برادران دينی من كاری را نقل می كنند كه من آن را ناخوش دارم ولی هنگامی كه از خود او سؤال می كنم انكار می كند با اين كه گروهی از افراد موثق و مورد اعتماد اين خبر را برای من نقل كرده اند. حضرت فرمود: ای محمد گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تكذيب كن و اگر پنجاه نفر به عنوان شاهد قسم ياد كردند و درباره او چيزی به تو گفتند ولی خود او انكار كرد به گواهی آنان ترتيب اثر مده، سخن او را بپذير و گفته آنها را قبول مكن. سپس فرمود: مبادا چيزی را كه مايه عيب و ننگ او و وسيله درهم كوبيدن شخصيت و شرف انسانی او می گردد منتشر كنی زيرا در زمره كسانی قرار خواهيد گرفت كه خداوند درباره آنها فرموده است: كسانی كه دوست می دارند زشتي ها در ميان مؤمنان پخش شود برای آنها است عذابی دردناك در دنيا و آخرت. (بحارالانوار، ج72، ص214)

 

2 ـ نكوهش عيب جويی در احاديث اهل بيت عليهم السلام

 

برخی از مردم تنها به نقاط ضعف ديگران می پردازند و خطاهای خود را فراموش می كنند؛ اميرالمؤمنين علی عليه السّلام می فرمايد: شَرُّ النَّاسِ مَن كَانَ مُتَتَبِّعًا لِعُيُوبِ النَّاسِ عُمْيًا لِمَعَايِبِهِ؛ بدترين مردم كسی است كه عيوب مردم را دنبال كند و عيوب خود را نبيند. (غررالحكم، ص421)

 

عالمی فرموده: يُبصِرُ أَحَدُكُمْ القَذَاةَ فِي عَينِ أَخِيهِ و َيَدَعُ الجِذْعَ فِي عَينِهِ؛ بعضی از شما خاری را در چشم برادر خود می بينيد ولی شاخه درختی را در چشم خود نمی بينيد.

 

آگه از عيب عيان خود نئيم   پرده های عيب مردم می دريم 

 

                     

 

از حضرت امير عليه السّلام آمده است: أَكْبَرُ الْعَيَْبِ أَنْ تَعِيبَ غَيْرَكََبِمَا هُوَ فِيكَ؛ بزرگترين عيب آن است كه ديگری را به چيزی كه در خودت هست سرزنش كنی. (غررالحكم، ص255)

 

امام صادق عليه السلام فرمود: أَبْعَدُ مَا يَكُونُ الْعَبْدُ مِنَ اللَّهِ أَنْ يَكُونَ الرَّجُلُ يُوَاخِيَ الرَّجُلَ وَ هُوَ يَحْفَظُ عَلَيْهِ زَلَّاتِهِ لِيُعَيِّرَهُ بِهَا يَوْماً مَا؛ دورترين حالات انسان از خدا اين است كه با كسی طرح دوستی بريزد و لغزش های او را به خاطر بسپارد تا روزی او را رسوا سازد. (بحارالانوار، ج72، ص219)

 

امام باقر عليه السّلام فرمود: رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله عليه و آله ثَلَاثُ خِصَالٍ مَنْ كُنَّ فِيهِ أَوْ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ كَانَ فِي ظِلِّ عَرْشِ اللَّهِ يَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ رَجُلٌ أَعْطَی النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ مَا هُوَ سَائِلُهُمْ وَرَجُلٌ لَمْ يُقَدِّمْ رِجْلًا وَ لَمْ يُؤَخِّرْ رِجْلًا حَتَّی يَعْلَمَ أَنَّ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا و َرَجُلٌ لَمْ يَعِبْ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ بِعَيْبٍ حَتَّی يَنْفِيَ ذَلِكَ الْعَيْبَ عَنْ نَفْسِهِ فَإِنَّهُ لَا يَنْفِي مِنْهَا عَيْباً إِلَّا بَدَا لَهُ عَيْبٌ و َكَفَی بِالْمَرْءِ شُغُلًا بِنَفْسِهِ عَنِ النَّاس؛ در هر كس سه صفت و يا يكی از آن ها باشد روز قيامت كه هيچ سايه ای جز سايه لطف الهی نيست او در سايه عرش خدا خواهد بود:

 

1.مردی كه رفتارش با ديگران آنچنان باشد كه همان رفتار را نسبت به خود از ديگران انتظار دارد.

2.مردی كه گامی بر ندارد جز اين كه رضا و خشم خدا را در آن كار بداند.

3.كسی كه تا عيبی را از خويشتن دور نساخته از برادرش در آن باره عيب جويی نكند زيرا بی شك هر كس عيبی را از خود دور سازد باز عيبی ديگر در خويشتن خواهد ديد و هر كس به خود بپردازد مجال عيب جويی از ديگران را نخواهد داشت. (كافی، ج2، ص147)

3 ـ عيب زدايی آری عيب جويی نه!

 

كتمان عيب خيانت است! همان گونه كه عيب جويی زشت و حرام است، كتمان عيب نيز خيانت است زيرا مؤمن بايد مانند آئينه باشد و زشتي ها و زيبايي های برادر دينی خود را نشان بدهد، منتها به خود او نه به ديگران كه شأن آئينه همين است.

 

امام صادق عليه السّلام فرمود: مَنْ رَأَی أَخَاهُ عَلَی أَمْرٍ يَكْرَهُهُ فَلَمْ يَرُدَّهُ عَنْهُ و َهُوَ يَقْدِرُ عَلَيْهِ فَقَدْ خَانَهُ؛ كسی كه برادر دينی خود را، گرفتار عمل ناپسندی می بيند و می تواند او را از اين كار باز دارد، اگر چنين نكند به او خيانت ورزيده است. (بحارالانوار، ج71، ص190)

 

تا اين جا بحث درعيب جويی بود كه در زشتی آن هر چه بگوييم كم گفته ايم. اكنون نوبت می رسد به عيب زدايی كه در خوبی آن هر چه بگوييم كم گفته ايم. اما بايد دانست كه فرق ميان اين دو بسيار ظريف و لطيف است؛ زيرا عيب جويی و عيب زدايی به حسب ظاهر هر دو با يادآوری و بازگو كردن عيوب است، ولی اولی با انگيزه تحقير و آبروريزی است و دومی به قصد خير خواهی و اصلاح، اولی با دشمنی و خصومت و دومی با دلسوزی و نصيحت توأم است. اگر انگيزه انسان در ذكر عيوب ديگران خيرخواهی باشد قهرا كيفيت برخورد مشفقانه و آبرومندانه خواهد بود ولی اگر هدف آبروريزی و تحقير باشد، قهرا با تحقير و توهين ادا می شود.

 

به همين جهت، كسی كه می خواهد عيب ديگری را به او تذكر دهد بايد با حسن نيّت و دلی پاك و بی آلايش، نقايص او را يادآوری كند و در حال سخن گفتن كمال ادب و احترام را رعايت نمايد و دقت كند كه به شخصيت طرف مقابل خود، اهانت روا ندارد و انتقاد صحيح و سالم و سازنده به نيش زدن و عيب جويی تبديل نگردد كه نتيجه معكوس خواهد داشت. برای اين كه هيچ انسانی از خطا و اشتباه مصون نيست و هيچ كس نمی تواند ادعا كند كه مرتكب خطا و اشتباه نمی شود جز ائمه معصومين عليهم السّلام كه آنان نيز با اين كه از مقام عصمت برخوردارند خود را در برابر پروردگار، گناهكار و ناقص می دانند. به عنوان نمونه، امام زين العابدين عليه السّلام عرض می كند: إِلَهِی إِلَيكَ أَشـْكُو نَفْسًا بِالسُّوءِ أَمَّارَةٌ وَإِلَی الْخَطِيئَةِ مُبَادِرَةٌ وَبِمَعَاصِيكَ مُولِعَةٌوَ لِسَخَطِكَ مُتَعَرِّضَةٌ؛ خدايا به تو شكايت می كنم از نفسی كه مرا بسيار به بدي ها وامی دارد و به هر خطا سبقت می گيرد و به معصيت تو حرص می ورزد و مرا در معرض خشم و غضب تو می افكند.

 

با اين كه [[امام سجاد عليه السلام معصوم است و هيچ گناهی از او سر نزده، اما خود را گناهكار می داند. بنابراين همه مردم دارای عيب ها و نقايصی هستند كه بايد به آنها تذكر داده شود، چون خداوند عالم، تمام افراد بشر را يكسان نيافريده است و همان طوری كه صفات نيك و پسنديده در آنان وجود دارد، عيوبی نيز در آن ها هست ولی انسان نبايد عيب جويی كند بلكه بايد با بيان مشفقانه و توأم با محبّت او را متنبّه سازد تا هم آبروی او را از بين نبرد و هم احساساتش را جريحه دار نكند، چون اسلام برای حيثيت و آبروی مؤمن، ارزش و اهميت خاصی قائل است و بازگو كردن عيوب مردم نيز يك ضرورت است و اين ضرورت را می توان به صورت پنهانی و خصوصی انجام داد تا به شخصيت مؤمن لطمه ای وارد نشود كه: اَلضُّرُوراتُ تُقدِّرُ بِقدرِها نيازهای اضطراری بايد در چارچوب خودشان ارزيابی شوند، يعنی از آن محدوده، نبايد تجاوز كند.

 

حضرت علی عليه السّلام فرمود: نُصْحُكَ بَيْنَ المَلَإِ تَقْرِيعٌ؛ نصيحت كردن در ميان مردم نوعی سركوبی است. (غررالحكم، ص225)

 

امام حسن عسگری عليه السّلام فرمود: مَنْ وَعَظَ أَخَاهُ سِرّاً فَقَدْ زَانَهُ و َمَنْ وَعَظَهُ عَلَانِيَةً فَقَدْ شَانَه؛ كسی كه برادر دينی خود را در نهان، پند دهد زينت بخش او شده است و اگر آشكارا عيب او را به او بگويد، او را خوار نموده است. (بحارالانوار، ج71، ص166)

 

نصيحت در نهانی بهتر آيد   گره از جان و بند از دل گشايد 

 

                     

 

4 ـ سرانجام شوم عيب جويی

 

الف: اگر هدف از ذكر خطا و لغزش های ديگران رسوا كردن آن ها باشد، بی ترديد، روزی فرا می رسد كه خداوند او را در بين مردم رسوا خواهد كرد.

 

امام باقر عليه السلام از رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم نقل می كند كه فرمود: يَا مَعْشَرَ مَنْ أَسْلَمَ بِلِسَانِهِ و َلَمْ يُسْلِمْ بِقَلْبِهِ لَا تَتَبَّعُوا عَثَرَاتِ الْمُسْلِمِينَ فَإِنَّهُ مَنْ تَتَبَّعَ عَثَرَاتِ الْمُسْلِمِينَ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثْرَتَهُ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثْرَتَهُ يَفْضَحْهُ؛ ای كسانی كه به ظاهر اسلام آورده ايد ولی اسلام در قلب شما رسوخ نكرده است در جستجوی لغزش های مسلمانان نباشيد تا آنان را رسوا كنيد زيرا كسی كه در مقام پيدا كردن خطاهای مردم باشد خدا عيوب او را آشكار و وی را رسوا خواهد كرد. (اصول كافی، ج2، ص355)

 

و در روايت ديگری آمده است خداوند او را رسوا خواهد كرد هر چند درون خانه و به طور پنهانی گناهی مرتكب شود.

 

ب: نزديكی عيب جو به كفر و دوری او از خدا:

 

كسانی كه با برادر دينی خود به ظاهر، حرف از دوستی می زنند و اعتماد او را به خود جلب می كنند ولی در باطن با او دشمن هستند و لغزش ها و اشتباهات و نقاط ضعف وی را به طور دقيق نگاه می دارند تا در فرصت مناسب او را مفتضح كنند سرانجام خود را به مرز كفر نزديك می كنند.

 

امام صادق عليه السلام فرمود: أَبْعَدُ مَا يَكُونُ العَبدُ مِنَ الَّلهِ أَن يَكُونَ الرَّجُلُ يُوَاخِی الرَّجُلَ وَ هُوَ يَحفُظُ عَلَيهِ زَلاته لِيُعَيِّرَهُ بِهَا يَومًا مَا؛ دورترين حالات انسان از خدا اين است كه با كسی طرح دوستی بريزد و لغزش های او را به خاطر بسپارد تا روزی او را رسوا سازد. (بحارالانوار، ج79، ص219)

 

5 ـ راه های درمان عيب جويی

 

الف ـ تقويت ايمان و اعتقاد:

 

مهمترين عاملی كه در مبارزه با عوامل فساد و بيماري های معنوی و نفسانی مؤثر و كارساز است، عنصر ايمان است؛ ايمان به خدا و روز حساب. اگر كسی به خداوند متعال و روز جزا واقعا ايمان داشته باشد كمتر مرتكب گناه كبيره به ويژه گناهانی مانند عيب جويی و تهمت و غيبت و... می شود. چگونه ممكن است كسی به حساب و كتاب و پاداش قيامت معتقد باشد و از ارتكاب گناه پروا نداشته باشد؟ مگر آنان كه به زبان ايمان آورده و قلبا مؤمن نيستند، چنان كه خداوند متعال می فرمايد: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ...»؛ عرب های صحرانشين گفتند: ما ايمان آورده ايم. به آنها بگو: شما ايمان نياورده ايد ولی بگوييد اسلام آورده ايم يعنی ظاهرا تسليم شده ايد اما هنوز ايمان در قلب شما وارد نشده است... (سوره حجرات، 14)

 

ب ـ ياد خدا:

 

اميرالمؤمنين عليه السّلام می فرمايد: ذِكْرُ اللَّهِ دَوَاءُ أَعلاَلِ النُّفُوسِ؛ ذكر خدا، داروی بيماری دلها است. (غررالحكم، ص188)

 

ج ـ اشتغال به عيوب خود:

 

كسی كه به عيوب خود واقف و معترف باشد، هرگز در صدد عيب جويی ديگران برنمی آيد. خودخواهی و خودپسندی است كه انسان را مغرور ساخته و به كنكاش در عيوب مردم وامی دارد، انسانی كه خود را سراپا عيب و نقص می بيند، شرم دارد از اين كه ديگران را به خاطر همان عيوب سرزنش كند، چنانكه رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: طُوبَی لِمَنْ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النّاسِ؛ خوشا به حال كسی كه عيب خودش، او را از عيوب مردم باز دارد. (بحارالانوار، ج64، ص350)

 

و همچنين حضرت علی عليه السّلام فرمود: مَن نَظَرَ فِي عَيبِ نَفسِِهِ اِشتَغَلَ عَن عَيبِ غَيرِهِ؛ هر كس به عيب خود بنگرد، از عيب جويی ديگران باز می ايستد. (بحارالانوار، ج72، ص49)

 

به قول شاعر:

 

هر كسی گر عيب خود ديدی ز پيش   كی بُدی فارغ خود از اصلاح خويش 

 

                     

 

غافلند اين خلق و از خود بی خبر   لاجرم گويند عيب همدگر 

 

                     

 

چشم فرو بسته ای از عيب خويش   عيب كسانت شده آئينه پيش 

 

                     

 

عيب كسان منگر و احسان خويش   ديده فرو كن به گريبان خويش 

 

                     

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

خلاصه اين كه انسان مؤمن بايد آن چنان سرگرم عيوب خويش باشد كه هرگز به جستجو كردن عيوب مردم نپردازد همان گونه كه احساس درد، انسان بيمار را از درد ديگران باز می دارد؛ گرچه آن جمله از باب مبالغه و اهميت خودسازی است؛ اما وظيفه فرد مسلمان، اين است كه جامع نگر باشد، همچنان كه در فكر خويش و برطرف كردن عيوب خودش است، بايد همچون برادری دلسوز با روش صحيح در فكر ارشاد ديگران به عيب هايشان باشد.

 

يك سوال:

 

انسان چگونه به عيوب خود واقف می شود؟

 

پاسخ:

 

انسان می تواند از سه راه به عيب های خود آگاه شود:

 

1.مراقبت و محاسبه، يعنی اگر انسان مواظب اعمال و رفتار خويش ‍ باشد و خود را مورد محاسبه و حسابرسی قرار دهد، به ويژه اگر خويشتن را با معيارها و الگوهای مورد قبول صالحان و پارسايان مقايسه كند، چون خود را فاقد فضايل و كمالات آنها می بيند، بخوبی می تواند به عيوب خويش پی ببرد.

2.عبرت گرفتن از رفتار و كردار افراد بزهكار و نادرست و بد اخلاق، كه به قول سعدی، لقمان عليه السلام را گفتند ادب از كه آموختی؟ گفت از بی ادبان.

3.معاشرت با دوستان مخلص و صديق كه از نصيحت دريغ نداشته باشند و از روی خيرخواهی، عيوب او را بدون مجامله و تملّق تذكر دهند.

انسان عاقل و مؤمن همان طور كه در مقاطع مختلف خود را به پزشك معالج عرضه می كند تا مبادا به بيماری پنهان و مزمنی دچار شود، در مسائل اخلاقی نيز بايد به طبيب و معلّم اخلاق مراجعه كند. آری، دوستان واقعی و با ايمان می توانند در اين مسير بهترين راهنما برای او باشند و او را نسبت به بيماری يا بيماري هايش آگاه كنند تا هر چه زودتر در صدد معالجه برآيد. البته اين راه در صورتی موفقيت آميز است كه انسان دردمند، به نصيحت ناصحان مشفق و دوستان مخلص گوش فرا دهد و از آن ها بخواهد كه او را در مورد اشتباهات و لغزش هايش متنبّه سازند.

 

از اين رو امام هفتم عليه السّلام فرمود: اِجتَهِدُوا فِي أَن يَكُونَ زَمَانُكُم أَربَعَ سَاعَاتٍ سَاعَةٌ لِمُنَاجَاتِ اللّهِ و َسَاعَةٌ لِأَمرِ المَعَاشِ وَ سَاعَةُ لِمُعَاشِرَةِ الاِخوَانِ وَ الثّقَاتِ الّذِينَ يُعَرّفُونَكُم عُيُوبَكُم وَ يُخلِصُونَ لَكُم فِي البَاطِنِ وَ سَاعَةٌ تُخَلّونَ فِيهَا لِلَذّاتِكُم فِي غَير مُحَرّمٍ و َبِهَذِهِ السّاعَةِ تَقدِرُونَ عَلَی الثّلاثه سَاعَاتٍ.

 

سعی كنيد اوقات شبانه روز خود را به چهار قسمت تقسيم كنيد:

 

1.يك قسمت برای عبادت و خلوت با خدا

2.يك قسمت برای تأمين معاش و تحصيل هزينه زندگی

3.قسمتی برای رفت و آمد و معاشرت با برادران مورد اعتمادی كه شما را به عيوبتان آگاه می سازند و قلبا نسبت به شما خلوص و صفا دارند

4.و قسمتی را نيز برای تفريح و لذايذ مشروع خود اختصاص دهيد و به وسيله اين ساعت ساعت استراحت می توانيد خود را برای ساعات ديگر آماده كنيد. (بحارالانوار، ج75، ص321)

امام صادق عليه السّلام فرمود: أَحَبُّ إِخْوَانِي إِلَيَّ مَنْ أَهْدَی إِلَيَّ عُيُوبِي؛ محبوب ترين برادر نزد من كسی است كه عيوبم را به من اهدا كند. (بحارالانوار، ج75، ص249)

 

پس كسی كه ادعای دوستی می كند ولی عيوب انسان را تذكر نمی دهد و هر گونه نقص و عيبی كه می بيند، بی تفاوت از آن می گذرد، دوست واقعی نيست و چه بسا دشمن انسان (از روی دشمنی و بدون توجه) خدمتی به انسان می كند و عيوب او را تذكر می دهد، كه اگر تذكّر نمی داد او نمی توانست به سادگی به عيوب خود پی ببرد.

 

از صحبت دوستی برنجم   كاخلاق بدم حسن نمايد 

 

                     

 

عيبم هنر و كمال بيند   خارم گل و ياسمن نمايد 

 

                     

 

دل چو آزرده شود   خرسند كردن مشكل است 

 

                     

 

بار خدايا به همه ما توفيق پيراستن نفس از آلايش های شيطانی و آراسته شدن به صفات رحمانی و ملكوتی عطا بفرما

در مورد عیب جویی و عیب زدایی3

     طوبی - فروردین 1385، شماره 4 - لطیفه ها و حکایت ها nکلمات کلیدی ماشینی : حکایت، سعدی، خربزه، عیب‌جویی، غرور، سپاس، خدا، 177

 

حکایت اول: «عیب جویی»

 

از شیخ اجل سعدی در گلستان حکایت است:

 

یکی از بزرگان از پارسایی پرسید: «نظر تو در مورد فلان عابد چیست که مردم درباره او سخن ها می گویند و در غیاب او، از او عیب جویی می کنند؟» پارسا گفت: «در ظاهر او عیبی نمی بینم و در مورد باطنش نیز آگاهی ندارم».

 

این حکایت سعدی، در مقام نکوهش عیب جویی است. عیب جویی صفتی ناپسند و زشت است که در آموزه های دینی، آدمی را از آن بر حذرداشته اند. عیب جویی آن گاه زشتی بیشتری می یابد که تمام عیب هایی را که شخص عیب جو از دیگران برمی شمارد، در او نیز نهفته باشد. علی علیه السلام در روایتی می فرماید:

 

بزرگ ترین عیب، آن است که به عیب دیگران مشغول شوی، در حالی که همان عیب در تو وجود دارد.

 

بیهقی نیز گفته است:

 

می بینم که هر آدمی زادی عیب دیگری را می بیند و از عیبی که خود بدان گرفتار است، نابینا می ماند و می بینم که هر مردی، عیب هایش بر وی پوشیده است و عیبی که برادرش راست، بر وی آشکار می گردد.

 

در واقع، انسان عاقل و پارسا، همواره در حال تهذیب نفس خویش است و فرصت پرداختن به عیب های مردم را ندارد؛ زیرا این خصلت ناپسند را دور از انسانیت و خیرخواهی می داند. تا مطمئن نشده است که خود در نهادش عیبی ندارد، عیب دیگران را نمی جوید و البته رسیدن به چنین مرتبه و اطمینانی بر همگان آسان نیست.

 

عیسی مسیح علیه السلام می گوید:

 

از کسی ایراد نگیرید تا از شما هم ایراد نگیرند. چون هرطور که با دیگران رفتار کنید، آنها هم همان گونه با شما رفتار خواهند کرد. چرا پر کاهی که در چشم دوستت هست، می بینی، ولی تیر چوبی که در چشم خودت هست، نمی بینی؟

 

دلیل دیگری که موجب می شود انسان های پرهیزکار و دوراندیش به دنبال عیب دیگران نباشند، اصل ناآگاهی آدمی از باطن انسان هاست. یعنی آنها بر این باورند که ای بسا همانی که تصمیم به عیب جویی از او دارند، در حقیقت، از ایشان برتر و نزد خداوند آبرومندتر باشد. حضرت علی علیه السلام دراین باره، سخنی دل نشین دارد. ایشان می فرماید:

 

ای بنده خدا، در عیب جویی و بدگویی، از هیچ کس عجله مکن؛ زیرا چه بسا او از آمرزیده شدگان باشد. بر نفس خود نیز از گناه، به خاطر کوچکی آن ایمن و آسوده مباش که شاید بر اثر آن معذب و گرفتار باشی و هر که از شما عیب و بدی غیر خود را می داند، باید که از عیب جویی بپرهیزد؛ زیرا او خوب می داند که خود نیز به چه عیب هایی گرفتار است.

 

مولانا دراین باره سروده است:

 

ای خُنک جانی که عیب خویش دید  هر که عیبی گفت آن بر خود خرید

 

عیب کردن خویش را داروی اوست  چون شکسته گشت جای «اِرْحَموا»ست

 

گر همان عیبت نبود، ایمن مباشبو که آن عیب از تو گردد نیز فاش

 

پیام متن:

 

نکوهش و زشتی عیب جویی.

 

حکایت دوم: «حق شناسی و سپاس»

 

مولوی در دفتر سوم مثنوی حکایت می کند:

 

برای ارباب لقمان، خربزه ای به عنوان هدیه آوردند. ارباب خربزه را قطعه قطعه کرد و جز یکی، همه را به لقمان داد. لقمان آن قطعه ها را می خورد و مرتب به تحسین خربزه و شیرین بودن آن لب گشوده با اشتیاق و میل می خورد. ارباب که خوشحال شده بود، در پایان کار شروع کرد به خوردن سهم خود از خربزه. اما همین که قاچ خربزه را در دهان گذاشت، دریافت که مثل زهر تلخ است.

 

چون بِخُورد از تلخی اش آتش فروخت  هم زبان شد آبله، هم حلق سوخت

 

ارباب لقمان با تعجب از لقمان پرسید: «این زهر را و این خربزه تلخ را چگونه با رغبت میل کردی؟» لقمان که به حق سزاوار لقب «حکیم» بوده است، در جواب حکیمانه اش چنین گفت:

 

شرمم آمد که یکی تلخ از کَفَت  می ننوشم ای تو صاحب معرفت

 

چون همه اجزایم از انعام تو  رسته اند و غرق دانه دام تو

 

گر ز یک تلخی کنم فریاد و داد  خاک صد ره بر سر اجزام باد

 

این حکایت در مقام طعن و اعتراض به آن دسته از انسان هایی است که در نعمت های خداوند غرق بوده اند و حتی از همان زمانی که نطفه ای بیش نبودند، احسان ولطف و توجه پروردگار در حق آنان جاری بوده و با گذشت روزگار، نعمت های خداوند بر ایشان فزونی یافته است.

 

ولی به محض برخورد با اندک ناگواری و اندوه که به نسبت خوشی ها و لذت ها بسیار ناچیز است، لب به انکار نعمت های الهی می گشایند و به اعتراض روی می آورند و همه رحمت ها و نعمت های خداوندی را از یاد می برند.

 

بی شک، چنین صفت ناپسندی، ریشه در ناسپاسی و فراموش کاری این گونه افراد دارد، چنان که مولانا گفته است:

 

ناسپاسی و فراموشی تو  یاد ناورد آن عسل نوشی تو

 

نویسنده ای در کتاب خویش، در این زمینه می آورد:

 

اگر قلب کسی آکنده از شکر و سپاس باشد، قدرشناس همه چیز است و نمی تواند ذهن خود را به آنچه ندارد، متمرکز کند. آن گاه که همه توجه شما به کمبودها جلب شود، مانند آن است که به دستگاه آفرینش می گویید: به خاطر آنچه دارید، سپاس گزار نیستید و نیاز به بیشتر و [باز هم[ پیشتر [از آن] دارید. سپاس گزاری، نگرش به جهان بر اساس عشق است، حتی هنگامی که روند امور بنابر خواسته های ما نیست.

 

مولوی می گوید: «از بابت آنچه در زندگی شما رخ نمی دهد و به سوی شما نمی آید، غمگین نباشید، زیرا به جهت خیر و صلاح شماست و شما را از آفات و بلایا حفظ می کند».

 

بهره کلام آنکه، بنده واقعی خدا، در همه حال شکرگزار اوست، چه آن گاه که در خوشی باشد و چه آن زمان که دچار تلخ کامی شود. او به داده های خدایش راضی است و آن را می پسندد که جانانش پسندیده است و زبان حالش این است:

 

عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد  ای عجب من عاشق این هر دو ضد

 

مولوی

 

پیام متن:

 

بنده واقعی خدا، همواره حق شناس و سپاس گزار است، حتی در سختی ها و گرفتاری ها.

 

حکایت سوم: «عجب و غرور»

 

سعدی، در حکایتی این گونه از خویش نقل می کند که:

 

به خاطرم هست که در دوران کودکی، بسیار عبادت می کردم و شب را با عبادت به سر می آوردم و در زهد و پرهیز، کوشا بودم. یک شب در محضر پدرم نشسته بودم و همه شب را بیدار بوده و قرآن می خواندم، ولی گروهی در کنار ما خوابیده بودند و حتی بامداد برای نماز صبح برنخاستند.

 

به پدرم گفتم: «از این خفتگان، یک نفر برنخاست تا دو رکعت نماز به جای آورد. به گونه ای در خواب غفلت فرو رفته اند که گویی نخوابیده اند، بلکه مرده اند».

 

پدرم به من گفت: «عزیزم! تو نیز اگر در خواب بودی تا به صبح، بهتر از آن بود که زبان به نکوهش مردم بگشایی و به غیبت و عیب جویی آنها بپردازی».

 

این حکایت زیبای سعدی گویای احوال آن دسته از انسان هایی است که چون توفیق کارهای نیک و انجام دادن عبادت ها نصیبشان شده است، گرفتار خودبینی شده اند و به سبب غرورشان، زبان به طعن و اعتراض و بی حرمتی دیگران می گشایند. غافل از آنکه عجب و غرور، صفت رذیله ای است که دوری از درگاه خداوند و بی اعتباری، فرجام ناخوشایند آن است. از امام صادق علیه السلام پرسیدند: «کدام معصیت، بنده را به حق می رساند و کدام طاعت، بنده را از حق دور می گرداند؟» فرمود: «طاعتی که عجب و غرور آورد، موجب دوری از خداست و معصیتی که از آن پشیمانی و شرمندگی روی دهد، سبب قرب به خداوند است».

 

و از حافظ، سروده ای زیبا در این باره برجاست:

 

زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه  رند از سر نیاز به دارالسلام رفت

 

سمعانی هم در روح الارواح می گوید:

 

ابلیس به طاعت خود مغرور گشت، گفت: طاعت کردم! ندا آمد که لعنت کردم. چون آدم گناه کرد، [اما به گناه اعتراف کرده و] گفت: بار خدایا بد کردم! ندا آمد که عفو کردم. به جهانیان نمودند که معصیت با عذر به از طاعتِ با عجب.

 

بنابراین، خطر غرور، جدی و نگران کننده است و از صفت های ناپسند شیطانی به شمار می آید که همواره اهل بیت علیهم السلام پیروانشان را از آلوده شدن به آن برحذر داشته اند.

 

در پایان سخن، مناسب است حکایتی را که از زبان امام صادق علیه السلام نقل شده است، ذکر کنیم:

 

آن حضرت می فرماید:عالمی نزد عابدی رفت و به او گفت: نماز خواندنت چگونه و در چه حد است؟ عابد گفت: آیا از کسی همانند من، از نمازش می پرسند؟! در صورتی که من سال های طولانی است که مشغول عبادت هستم.

 

عالم گفت: گریه کردنت چگونه است؟ گفت: چنان می گریم که اشک هایم روان می شود [اصلاً شکی در گریه های من نداشته باش]. عالم گفت: همانا اگر خنده کنی و ترسان باشی، بهتر است از اینکه گریه کنی و به خود ببالی. هر که به خودش ببالد، چیزی از عملش پذیرفته نمی شود.

 

و چه نیکو گفته است سعدی شیرازی:

 

نبیند مدعی جز خویشتن را  که دارد پرده پندار در پیش

 

گرت چشم خدابینی ببخشند  نبینی هیچ کس عاجزتر از خویش

 

پیام متن:

 

تذکر و آگاهی دادن اهل بیت علیهم السلام و بزرگان به ما از خطرهای

 

۱۳۹۴/۰۱/۱۰ ۲۳:۲۱

 

 

 

شتر دیدی ندیدی؛

 

 

 

خدا می بیند و می پوشاند، مردم ندیده فریاد می زنند

 

 

 

خدا در قرآن می فرماید: وای بر هر عیب جوی طعنه زننده.

 

سرو ابرکوه،

 

در فضيلت وشرافت عيب پوشي همين بس كه يكي از اوصاف خداي سبحان است. در قرآن مجید آیات زیادی آمده که عیب جوئی، تحقیر، مسخره کردن مومنان و غیبت کردن، کنجکاوی از احوال آنها و تهمت زدن به آنان به شدت نکوهش و منع شده است. که نمونه هایی را ذکر می کنیم:

 

 

وَيْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ   وای بر هر عیب جوی طعنه زننده (آیه 1 سوره همزه)

 

 

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسي‏ أَنْ يَکُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسي‏ أَنْ يَکُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإيمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ

 

ای کسانی که ایمان آورده اید ، هرگز گروهی، گروه دیگر را مسخره نکند شاید آن گروه (مسخره شدگان) بهتر از آنان باشند ، و نه زنانی زنان دیگر را ، شاید آن گروه بهتر از آنان باشند ، و از یکدیگر عیب جویی نکنید ، و همدیگر را به لقب های زشت مخوانید بد نامگذاری است ( یاد کردن مؤمن به ) فسق پس از ایمان ( مؤمن را به نام مرتکب گناهان خواندن ) ، و آنان که توبه نکنند آنهایند که ستمکارند. (آیه 11 سوره حجرات)

 

 

چرا بعضی انسان ها عادت کرده ایم دیده ها و ندیده ها را نقل هر مجلس کنیم و عیب های دیگرا را فریاد بکشیم، کاش در آن لحظه آیینه ای مقابل خود می گذاشتیم و خود را هم برانداز می کردیم.

 

 

کاش حکایت شتر دیدی ندیدی همیشه در اذهان تکرار می شد.

 

 

 

طوبی - دی 1385، شماره 13 - خطاپوشی و عیب پوشی در اسلام

 

کلمات کلیدی ماشینی : عیب‌پوشی، خطا، عیب‌جو، عیب‌جویی، اسلام، عیب‌پوشی در اسلام، خداوند، ملایکه،

 

45

 

فضلیتی به نام عیب پوشی:

 

یکی از توصیه های دین اسلام، عیب پوشی های بندگان خداست. بیان عیب های افراد چه در غیاب آنها که غیبت به شمار می رود و چه در حضورشان از گناهان سنگینی است که گاه پی آمدهای جبران ناپذیری به همراه دارد.1

 

عیب جویی بلای بزرگی است که همواره آدمیان را تهدید می کند و بسا کسانی که به شدت به آن گرفتارند، بی آن که عیب جویی خویش را عیبی بزرگ به شمار آورند. عیب جویی، کینه و عداوت می آفریند و پیوندها را بر هم می زند و انسان ها را از یکدیگر دور می سازد و در مقابل، عیب پوشی مایه تحکیم دوستی و محبت و موجب تقویت روابط اجتماعی و اعتماد و اطمینان افراد به هم است، عیب پوشی از صفات حضرت باری تعالی است و به تعبیر راستین حافظ:

 

رندی حافظ نه گناهی است صعب                                       با کرم پادشه پرده پوش

 

بر این اساس آدمی با عیب پوشی از دیگران، آیینه خداوند می شود و از این راه به یکی از رموز دلبری و دلربایی دست می یابد؛ همان گونه که از رموز دلبری پروردگار، پرده پوشی آن ذات پاک، از گناهان و لغزش های بندگان خطاکار خویش است. در حدیثی دل نشین از حضرت علی علیه السلاممی خوانیم: «عیب های مردم را تا حد ممکن پوشیده بدار، چنان که دوست می داری خداوند، عیب های تو را از چشم مردم پنهان بدارد».2

 

به شکر آنکه خدا عیب من نهفت از خلق                  ز عیب خلق همان به که چشم در پوشم

 

الهی قمشه ای

 

پیام متن:

 

1. عیب پوشی، آینه داری صفت خداوند است؛ زیرا خداوند نیز عیب پوش بندگان است.

 

2. عیب پوشی، مایه تحکیم دوستی و تقویت روابط اجتماعی است.

 

عیب پوشانی در سیره نبوی

 

پیامبر عظیم الشأن اسلام در مقام انسانی کامل، خود را به عیب پوشی ازدیگران آراسته بود و پیروان خویش را نیز به این امر توصیه می فرمود. آن حضرت به سبب شرح صدر خویش، کسی را رسوا نمی کرد و تا آنجا که امکان داشت، عذرهای مردمان را می پذیرفت. این بزرگوار حتی پرده کفر منافقان را نیز نمی درید و با آنکه به خوبی از همه چیز آگاه بود، همواره پنهانشان می داشت تا آنان که شایسته تربیت و هدایتند، به راه هدایت آیند و اسرار مردم از پرده برون نیفتد.3 از آن حضرت روایت است که فرمود:

 

مَنْ سَتَرَ اَخاهُ الْمُسْلِمَ فِی الدُّنْیا فَلَمْ یفْضَحْهُ سَتَرَهُ اللّهُ یوْم الْقِیامَه.4

 

هر که بر عیب برادر مسلمانش در دنیا پرده پوشد و او را رسوا نسازد، خداوند در قیامت، عیب او را بپوشاند.

 

همچنین حضرت در کلامی دیگر خطاب به مسلمانان می فرماید: «اُسْتُرُوا عَلی اِخْوانِکمْ؛ عیوب برادران خود را بپوشانید».5

 

پیام متن:

 

1. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، عیب پوش مردمان بود و دیگران را نیز به رعایت کردن این امر توصیه می کرد.

 

2. عیب پوشی ابزار تربیتی بسیار مؤثری است که بایستی به عنوان سیره نبوی، در روابط فردی و خانوادگی و اجتماعی، مورد توجه قرار گیرد.

 

عیب پوشی، از همه کس نیکو و از زمام داران نیکوتر

 

پیشوایان بزرگ اسلام درباره عیب پوشی، به ویژه عیب پوشی مسئولان از مردم سفارش های بسیار ارزشمندی فرموده اند. از جمله اینکه حضرت علی علیه السلام در زمینه عیب پوشی مسئولان از مردم در فرازی از نامه آن حضرت به مالک اشتر می فرماید:

 

لازم است که دورترین رعیت از تو و عیب دارترین آنها نزد تو، کسی باشد که بیشترین عیب مردم را جست وجو می کند. همچنین در میان مردم عیب هایی وجود دارد که از چشمان، غایب و پنهان است. پس از آنها پرده برمدار. خدا خودش امور پنهان را داوری می کند. تاآنجا که توان داری، عیب ها را بپوشان تا خدا هم عیب های پنهان تو را که دوست داری پنهان بماند، همواره بپوشاند.6

 

ایشان در توصیه ای دیگر به مسئولان می فرماید:

 

لاتُدَاقُّوا النّاسَ وَزْنا بِوَزْنٍ وَ عَظِّمُوا أَقْدارَکمْ بِالتَّغافُلِ عَنْ الدَّنِی مِنَ الأمُور.7

 

با مردم درباره ریز امور حسابگری نکنید و با چشم پوشی از کارهای پست، بر قدر و ارزش خود بیفزایید.

 

حکمت نیک و بد چو در غیب است                           عیب کردن ز زیرکان، عیب است

 

اوحدی مراغه ای

 

مرد دانا به هر چه درنگرد                                       عیب بگذارد و هنر نگرد

 

سنایی غزنوی

 

پیام متن:

 

1. سفارش حضرت علی علیه السلام به مالک اشتر و همه زمامداران برای عیب پوشی آنها از مردم.

 

2. فزونی قدر و اوج آدمی به سبب عیب پوشی از دیگران.

 

* * *

 

پرداختن به عیب خویش، به جای عیب جویی از دیگران

 

گروهی از انسان ها بی خبر از همه عیب هایی که خود گرفتار آنند، همواره به تجسس در لغزش ها و عیب های دیگران سرگرمند، در حالی که به فرموده حضرت علی علیه السلام: «بزرگ ترین عیب آن است که به عیب دیگران مشغول شوی، حال آنکه همان عیب در تو نیز وجود دارد».8

 

از بیهقی نقل است که گفت:

 

می بینم که هر آدمی زادی، عیب دیگری را می بیند و از عیبی که خود بدان گرفتار است، نابینا می ماند و می بینم که هر مردی عیب هایش بر وی پوشیده است و عیبی که برادرش داراست، بر وی آشکار می شود.9

 

امام باقر علیه السلام نیز در رهنمودی گهربار فرموده است:

 

برای اثبات عیب اخلاقی یک انسان، همین کافی است که نقص دیگران را ببیند و همان را در خود مشاهده نکند یا اینکه مردم را به ترک کاری سرزنش کند که خود، قادر به ترک آن نیست.10

 

گفتنی است، عیب پوشی، رفتاری کریمانه است که عواطف افراد را به سوی آدمی جلب می کند و مهر او را نیز در ژرفای وجودشان جای می دهد و آنها را به اصلاح و اجرای فضیلت ها مصمم می سازد.

 

پیام متن:

 

تا انسان خود گرفتار عیب های اخلاقی است، نباید به دنبال عیب جویی از دیگران باشد.

 

خوشا به حال کسی که به عیب های خویش مشغول است نه دیگران

 

انسان های بزرگ و پارسا، به جای عیب جویی از دیگران، در جست وجوی عیب خویش و رفع آن هستند و تا زمانی که خود را از همه عیب ها پاکیزه نبینند، به خود جرئت عیب جویی از مردم را نمی دهند. از حضرت علی علیه السلام روایت است: «خوشا به حال آن کس که عیب خودش، او را از پرداختن به عیب های مردم باز دارد.»11 در جایی دیگر نیز می فرماید: «کسی که عیب جویی می کند، باید از خودش آغاز کند».12

 

«چه خوب است به جای اینکه، از رفتار و گفتار ناروای اشخاص ایراد بگیریم، به دردشان برسیم و اگر بتوانیم، هدایتشان کنیم و از این واجب تر آنکه به دردهای خودمان برسیم؛ یعنی بی ریا و بی پروا، نقص ها و عیب های خود را روبه رو بگذاریم و به علاج خویش بپردازیم».13

 

شیخ اجل سعدی در حکایتی آورده است:

 

یکی از بزرگان، از پارسایی پرسید: نظر تو درباره فلان عابد چیست که مردم از او سخن ها می گویند و در غیاب او از او عیب جویی می کنند؟ پارسا گفت: در ظاهر او عیبی نمی بینم و از باطنش نیز آگاهی ندارم.14

 

ناگفته پیداست که عیب جویی از دیگران، واکنشی مشابه در پی دارد و خطاها و لغزش های فرد عیب جو نیز روزی آشکار خواهد شد. عیسی مسیح در این باره می فرماید:

 

از کسی ایراد نگیرید تا از شما هم ایراد نگیرند؛ چون هر طور با دیگران رفتار کنید، آنها هم همان گونه با شما رفتار خواهند کرد. چرا پر کاهی که در چشم دوستت هست، می بینی، ولی تیر چوبی را که در چشم خودت هست، نمی بینی.15

 

مکن عیب خلق ای خردمند فاش                             به عیب خود از خلق مشغول باش

 

سعدی

 

پیام متن:

 

ای خنک جانی که عیب خویش دید                         هر که عیبی گفت آن بر خود خرید

 

عیب کردن خویش را داروی اوست                            چون شکسته گشت جای ارحمو است

 

مولانا

 

عیب جویی خیرخواهانه، هدیه ای ارزشمند

 

گاهی اوقات عیب جویی و کنجکاوی از اسرار آدمی، نوعی فضیلت به شمار می آید، در صورتی که فرد، عیب دیگران را به انگیزه اصلاح و دل سوزی و با حفظ حرمت و آبروی شخص به او گوشزد کند. از این رو، در چنین شرایطی عاقلانه و منطقی است که خود ما نیز عیب های خویش را از کسی که یادآوری می کند، بپذیریم و آن را هدیه ای ارزشمند برای خود بدانیم. چنان چه امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: «اَحَبُّ اِخْوانی اِلَی مَنْ اَهْدی اِلَی عُیوبی؛ محبوب ترین برادرانم نزد من، کسی است که عیب هایم را به من هدیه کند».16

 

همچنین، حضرت علی علیه السلام در گفتاری زیبا فرموده است:

 

باید محبوب ترین مردم نزد تو، کسی باشد که تو را به آنچه مایه اصلاح و سازندگی توست، راهنمایی کند و عیب ها و کاستی هایت را به تو نشان دهد.17

 

به تعبیر غزالی:

 

ای غزالی! گریزم از یاری                            که اگر بد کنم، نکو گوید

 

من و آن ساده دل که عیب مرا                    همچون آیینه روبه رو گوید

 

گوشزد کردن صمیمانه عیب ها، نشانه خیرخواهی و نوع دوستی با فرد خطاکار است، همان گونه که پنهان نگه داشتن عیب های اطرافیان از خود آنان به انگیزه معیوب ماندن آنها به نوعی بیان کننده دشمنی شخص با آنهاست. حضرت علی علیه السلام در کلامی در این باره می فرماید: «هر که عیبت را به تو نشان دهد، او دوست صمیمی توست و هر که عیبت را از تو پنهان نگه دارد، او دشمن توست.»18 با این حال، همه افراد از روی خیرخواهی و صداقت به بیان عیب های دیگران نمی پردازند، بلکه ای بسا با قصد و نیتی زشت، ازجمله برای تحقیر فرد و بزرگ جلوه دادن خود، به این کار دست می زنند. سخن ارزشمندی در این باره از امام صادق علیه السلام نقل است که فرمود:

 

کسی که حادثه ای را از برادر مسلمان خود بداند و آن را نقل کند و منظورش از آن، عیب جویی و لکه دار ساختن جوانمردی او باشد، خداوند در روز رستاخیز، او را از رحمت خود دور می کند و در جای ذلت آوری قرار می دهد تا از آنچه گفته و آشکار ساخته است، اظهار ندامت کند.19

 

 

 

 

پیام متن:

 

1. از مصداق های هدیه، یادآوری عیب آدمی به اوست.

 

2. گوشزد کردن محترمانه عیب ها به انسان، نشانه دوستی و پنهان ساختن آنها، به قصدی ناپسند نشانه دشمنی است.

 

ستایش از عیب پوشی خداوند در دعاها

 

در بسیاری از دعاها، عیب پوشی خداوند ستایش شده است. برای مثال، در فرازی از دعای شانزدهم صحیفه سجادیه آمده است:

 

ای معبود من! شکر و سپاس تو را که چه بسیار عیبم را پوشاندی و رسوایم نکردی و چه فراوان گناهم را پنهان کردی و در گناهان، مشهورم نساختی و چه بسیار زشتی ها که انجام دادم و پرده آبرویم را ندریدی و بدی های آن را بر همسایگان که در جست وجوی عیب هایم هستند و بر حسودانی که تحمل دیدن نعمت هایت را ندارند، آشکار نساختی.

 

این همه پرده که بر کرده ما می پوشی                                گر به تقصیر بگیری نگذاری دیار

 

فعل هایی که ز ما دیدی و نپسندیدی                                   به خداوندی خود پرده بپوش ای ستّار

 

سعدی

 

در دعای جوشن کبیر نیز می خوانیم: «یا مَنْ اَظْهَرَ الْجَمیلَ وَ سَتَرَ الْقَبیحَ؛ ای آن که زیبایی را آشکار می سازی و زشتی را می پوشانی.» در تفسیر این عبارت از دعا، روایتی دل نشین از امام صادق علیه السلامنقل شده است که:

 

هیچ مؤمنی نیست، مگر آنکه در عرش، صورتی دارد شبیه به صورت او در زمین. پس هرگاه کارهای نیکی چون رکوع و سجود و دیگر افعال نیکو از او صادر شود، صورت این اعمال نیکویش در عرش ظاهر شود و ملایکه آن را می بینند و بر او درود می فرستند و برایش استغفار می کنند، ولی اگر معصیتی از او سر زند، خداوند، حجابی بر آن می نهد تا ملایکه بر آن آگاه نگردند و این است تأویل: «یا مَنْ اَظْهَرَ الْجَمیلَ وَ سَتَرَ الْقَبیحَ».20

 

ستایش خداوند در دعاها به عیب پوشی، تشویق ضمنی دعاخوان است در پوشاندن عیب های دیگران.

 

پیام متن:

 

خداوند بزرگ، عیب پوش بندگان است و چه نیکوست که ما نیز در این صفت زیبا به پروردگارمان اقتدا کنیم.

 

عیب پوشی در روابط همسران

 

عیب پوشی زن و شوهر از یکدیگر پایه های زندگی زناشویی را مستحکم می کند و روابطی صمیمانه وعاشقانه را برایشان به ارمغان می آورد. اسلام بر حفظ روابط نیک همسران، از جمله برخطاپوشی آنان از یکدیگر بسیار تأکید فرموده است. در قرآن کریم می خوانیم: «آنها لباس شما و شما نیز لباس آنهایید.» این آیه شریفه، به طور غیرمستقیم، همسران را به عیب پوشی از یکدیگر فرامی خواند؛ زیرا یکی از ویژگی های لباس پوشاندن عیب های جسمانی آدمی است.

 

شایسته است همسران، عادت کنند که همواره به ویژگی های مثبت یکدیگر چشم بدوزند که در این صورت، خوبی های فراوانی را در وجود همدیگر کشف خواهند کرد و در برابر آن همه خوبی، عیب هایشان کم رنگ خواهد شد.

 

«به همسرتان به چشم محبت بنگرید و به جای سرزنش و ملامت، او را تمجید و تحسین کنید. اگر جست وجو کنید، صفات تحسین انگیز بسیاری در او می یابید. پس جست وجو کنید».21

 

گفتنی است عیب پوشی زن و شوهر از یکدیگر نباید دلیلی برای تنها گذاشتن طرف مقابل با عیب هایش باشد، بلکه باید با ملایمت و مهربانی و دل سوزی و بدون آگاه شدن دیگران از عیب او، در راه رفع عیب همدیگر بکوشند.

 

دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر                       از در عیش درآ و به ره عیب مپوی

 

حافظ

 

پیام متن:

 

1. عیب پوشی، مایه استحکام کانون خانواده و حفظ حرمت ها میان زن و شوهر می شود.

 

2. به جای عیب جویی از همسر باید به ویژگی های خوب او توجه نمود.

 

عیب پوشانی از فرزندان

 

خطاپوشی والدین از فرزندان، بسیار مهم است؛ زیرا شخصیت افراد بیش از هر چیزی تحت تأثیر محیط خانواده به ویژه پدر و مادر شکل می گیرد. بنابراین، والدین در تربیت فرزندان باید به این نکته توجه کنند که چشم پوشی بجا از خطاها و عیب ها، یکی از عوامل اصلاح و رشد فرد و گاهی نیز بسیار سازنده تر از گوشزد کردن خطای اوست. البته ممکن است پس از مدتی، فرزندان این عمل را نشانه تأیید خطاهایشان بپندارند و به تکرار آن بپردازند که در این صورت، والدین باید با دخالت کردن بهنگام و شایسته، آنها را راهنمایی و در رفع آن مشکل یاری شان کنند. به هرحال، والدین باید با برجسته کردن امتیازات فرزندانشان، آنها را تشویق کنند تا به صورت خودجوش درصدد جبران خطاهایشان برآیند، نه اینکه با بیان کردن عیب های آنها در موقعیت های حساس و نامناسب، شخصیت آنان را خدشه دار سازند.

 

پیام متن:

 

1. عیب پوشی از فرزندان، در خودسازی آنها مؤثر است.

 

2. یادآوری عیوب فرزندان باید با توجه به شرایط و در موقعیت مناسب انجام پذیرد.

 

از عیب پوشی خداوند مغرور نشویم

 

از امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت است که فرمود:

 

بنده ای نیست، مگر اینکه چهل پوشش بر اوست تا اینکه چهل گناه کبیره انجام می دهد و در این هنگام، پوشش ها از او برچیده می شود، ولی خداوند به ملایکه می فرماید: «بنده مرا با بال های خودتان بپوشانید.» و ملایکه، او را با بال های خودشان می پوشانند، ولی بنده گناه کار آن عمل را دوباره مرتکب می شود تا اینکه به فعل زشت خود به مردم فخر فروشی می کند. سپس ملایکه می گویند: «پروردگارا، این بنده تو مرتکب هر گناهی شد و ما از آنچه او انجام می دهد، حیا می کنیم.» پس پروردگار به ملایکه وحی می کند تا بال هاشان را از آن بنده بردارند. دراین زمان، ملایکه می گویند: «پروردگارا، این بنده تو رسوا گردید.» و خداوند به آنها می فرماید: «اگر من (خاطر) او را می خواستم، به شما امر نمی کردم بال های خود را از او بردارید».22

 

پیام متن:

 

لطف حق با تو مداراها کند                                     چون که از حد بگذرد، رسوا کند

 

روان شناسی انسان عیب جو

 

با آسیب شناسی ریشه ای افراد عیب جو می توان این خصلت ناپسند را در این افراد و دیگران ریشه کن و به اصلاح جامعه کمک ارزنده ای کرد. یکی از ریشه های عیب جویی، احساس حقارت در افراد است. معمولاً این گونه افراد، با عیب جویی از دیگران می کوشند از شر آزاردهنده این عقده رها شوند و برای لحظاتی از زیر بار سنگین آن آسوده باشند. گاهی نیز عیب جویی از دیگران، ریشه در حسادت و کینه جویی فرد دارد و شخص عیب جو از این راه می خواهد افراد مورد حسادت خویش را از نگاه مردم بیندازد و او را نزد مردم بی ارزش سازد. همچنین، بعضی وقت ها فرد عیب جو با این کار درصدد آن است که عیب های خویش را موجه و کم اهمیت نشان دهد و سرپوشی بر خطاها و لغزش های فراوان خود بگذارد. گاهی نیز عیب جویی از انسان ها به انگیزه خنداندن دیگران است که زشت ترین نوع عیب جویی به شمار می آید.23

 

پیام متن:

 

عیب جویی ممکن است ریشه در احساس حقارت، حسادت و توجیه کردن عیب های خویش داشته باشد. گاهی نیز به انگیزه تمسخر و خنداندن دیگران است.

 

 

 

1. قاسم سبحانی، خوب گویی، ص 66.

 

2. نهج البلاغه ترجمه دشتی، خطبه 145.

 

3. مصطفی دلشاد تهرانی، سیره نبوی سیره مدیریتی، صص 180 ـ 183.

 

4. جلال الدین سیوطی، جامع الصغیر، ج 2، ص 609.

 

5. وسائل الشیعه،، باب امر به معروف و نهی از منکر، باب 32، ح 7.

 

6. نهج البلاغه، نامه 53.

 

7. حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 157.

 

8. نهج البلاغه، حکمت 353.

 

9. ابوالفضل بیهقی، تاریخ بیهقی، ص 156.

 

10. اصول کافی، ج 3، ص 459.

 

11. نهج البلاغه، خطبه 176.

 

12. ابن تمیم آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ح 8489.

 

13. هلن شاختر؛ به نقل از: سید مجتبی موسوی لاری، بررسی مشکلات اخلاقی و روانی، ص 93.

 

14. کلیات سعدی، به تصحیح: محمد علی فروغی، ص 63.

 

15. انجیل متی، 6ـ1:7.

 

16. تحف العقول، ص 366.

 

17. غررالحکم و دررالکلم، ح 8210.

 

18. همان، ح 8745.

 

19. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 108.

 

20. حکیم حاج ملاهادی سبزواری، شرح جوشن کبیر، صص 279 و 280.

 

21. کاترین پاندر، چشم دل بگشا، ص 186.

 

22. م. جویباری، راه روشن، ص 135.

 

23. وسایل الشیعه، باب امر به معروف و نهی از منکر، باب 36، ح 8.

 

رابطه عرضه اعمال و عیب پوشی خدا

 

1393/06/10

 

سایت دینی ، دین و اندیشه آکاقرآن و اندیشه قرآنی

 

عرضه اعمال به ائمه و عیب پوشی خدا

 

می‌گویند نامه‌ی اعمال ما هر دو شنبه و پنجشنبه به محضر امام عرضه می‌شود. اولاً سندش چیست؟ و ثانیاً آیا با ستارالعیوب بودن حق تعالی منافات ندارد؟

 

رابطه عرضه اعمال و عیب پوشی خدا

 

البته که حق تعالی نظام آفرینش را بر اساس علم، حکمت و قدرت خود آفریده است و برای هر امری سازمان، تشکیلات و مسئولی از ملائک یا انسان‌ها و ... وجود دارد و همه‌ی اوامر و فیوضات الهی نیز از طریق حجت او در زمین می‌رسد و همه‌ی اعمال و دعاهای بندگان نیز از طریق حجت و خلیفه‌ی او در زمین صعود می‌کند.

 

الف - اولین دلیل و سند عرضه‌ی اعمال به امام هر عصر و زمانی، بیان حق تعالی در کلام وحی و تصریح قرآن مجید است که می‌فرماید: نه تنها اعمال، بلکه آثار هر عملی تا قیام قیامت را نزد «امام» جمع می‌کنیم:

 

«إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى‏ وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فی‏ إِمامٍ مُبینٍ» (یس - 12)

 

ترجمه: ماییم که مردگان را زنده مى‏کنیم و آن چه کرده‏اند و آن چه از آثارشان (حتی پس از مردن بروز مى‏کند) همه را مى‏نویسیم و ما هر چیزى را در امامى مبین برشمرده‏ایم‏.

 

هم چنین می‌فرماید: شما همه در محضر حجت خدا هستید و هر عملی که انجام دهید او (نبی و یا مؤمنین – ائمه – می‌بینند:

 

«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (التوبه - 105)

 

ترجمه: بگو (هر چه مى‏خواهید) بکنید که خدا عمل شما را خواهید دید، و همچنین رسول او و مؤمنان نیز، بزودى شما را بسوى داناى غیب و شهود مى‏برند، و خدا شما را از اعمالى که مى‏کردید خبر مى‏دهد.

 

حضرت مهدی عج الله تعالی می‌فرمایند: «دل‌های ما ظرف مشیت الهی است، چون او بخواهد، ما می‌خواهیم». پس اگر خدا خواست عیب و گناهی پوشانده شود، می‌شود

 

ب – روایات نیز در این خصوص بسیار است. به عنوان نمونه:

 

امام باقر علیه السلام فرمودند: «ان الاعمال تعرض علی نبیکم کل عشیة الخمیس فلیستح احدکم ان تعرض ‍ علی نبیه العمل القبیح». تمامی اعمال شما بر پیامبرتان هر عصر پنجشنبه عرضه می شود، بنابراین باید از اینکه عمل زشتی از شما بر پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم عرضه شود شرم کنید.

 

و نیز امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «تعرض الاعمال علی رسول الله اعمال العباد کل صباح ، ابرارها و فجارها، فاحذروها، و هو قول الله عز و جل و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله ، و سکت».

 

تمام اعمال مردم هر روز صبح به پیامبر عرضه می شود، اعمال نیکان و بدان ، بنا بر این مراقب باشید و این مفهوم گفتار خداوند است که می فرماید: و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله ، این را فرمود و ساکت شد.

 

ج – علما، فقها و مراجع شیعه و سنی نیز بسیار بر این معنا تأکید داشته و تذکر داده‌اند که به عنوان نمونه چند جمله‌ای از حضرت امام خمینی (ره) ایفاد می‌گردد:

 

ج/1: در روایات آمده است پرونده اعمال ما در هر عصری به امام زمان آن عصر ارائه می‌شود. که به تبع اعمال ما در این عصر به محضر امام زمان (عج) عرضه می‌شود و حضرت از اعمال ما با خبر می‌شوند. امام خمینی در این زمینه فرمایشاتی داشته‌اند که در اینجا ذکر می‌کنیم.

 

تمام ذرات کارهای ما تحت نظر خدای تبارک و تعالی است و نامه‏ اعمال ما به حسب روایات به امام وقت عرضه می‏شود. امام زمان علیه السلام مراقب ما هستند. (صحیفه‏ نور ، ج 18، صص 17- 18)

 

رابطه عرضه اعمال و عیب پوشی خدا

 

ج/2: توجه داشته باشید که در کارهایتان جوری نباشد که وقتی بر امام زمان علیه السلام عرضه شد، خدای نخواسته، آزرده بشوند و پیش ملایکة الله یک قدری سرافکنده بشوند که، اینها شیعه‏های من هستند . اینها دوستان من هستند و بر خلاف مقاصد خدا عمل کردند. رییس یک قوم اگر قومش خلاف بکند، آن رییس منفعل می‏شود. (همان مدرک، ج 12، ص 128)

 

ج/3: من خوف دارم که کاری بکنیم که امام زمان علیه السلام پیش خدا شرمنده بشود. اینها شیعه‏ تو هستند این کار را می‏کنند! نکند یک وقت ‏خدای نخواسته، یک کاری از ماها صادر بشود که وقتی نوشته برود، نوشته‏های ملایکة ‏اللهی که مراقب ما هستند، رقیب هستند، هر انسانی، رقیب دارد و مراقبت می‏شود. ذره‏هایی که بر قلب‏های شما می‏گذرد، رقیب دارد. چشم ما رقیب دارد. گوش ما رقیب دارد. زبان ما رقیب دارد. قلب ما رقیب دارد. کسانی که مراقبت می‏کنند اینها را، نکند که خدای نخواسته از من و شما و سایر دوستان امام زمان علیه السلام یک وقت، چیزی صادر بشود که موجب افسردگی امام زمان علیه السلام باشد. مراقبت کنید از خودتان، پاسداری کنید از خودتان. (همان، ج 7، ص 267)

 

د: اما این ساز و کار در ربوبیت حق تعالی به هیچ وجهی با «ستار العیوب» بودن او منافات ندارد. چرا که اولاً چنان چه حضرت مهدی عج الله تعالی می‌فرمایند: «دل‌های ما ظرف مشیت الهی است، چون او بخواهد، ما می‌خواهیم». پس اگر خدا خواست عیب و گناهی پوشانده شود، می‌شود.

 

ثانیاً حج الهی هر چه می‌بینند و می‌دانند، به امر و اراده‌ی الهی است. پس اگر او نخواهد، نمی‌بینند و نمی‌دانند. چنان چه حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در دعای کمیل چنین به محضر الهی عرض می‌نماید:

 

«‏إِلَهِی وَ سَیِّدِی فَأَسْأَلُکَ بِالْقُدْرَةِ الَّتِی قَدَّرْتَهَاوَ بِالْقَضِیَّةِ الَّتِی حَتَمْتَهَا وَ حَکَمْتَهَا وَ غَلَبْتَ مَنْ عَلَیْهِ أَجْرَیْتَهَاأَنْ تَهَبَ لِی فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ وَ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ کُلَّ جُرْمٍ أَجْرَمْتُهُ وَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ‏وَ کُلَّ قَبِیحٍ أَسْرَرْتُهُ وَ کُلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ کَتَمْتُهُ أَوْ أَعْلَنْتُهُ أَخْفَیْتُهُ أَوْ أَظْهَرْتُهُ‏وَ کُلَّ سَیِّئَةٍ أَمَرْتَ بِإِثْبَاتِهَا الْکِرَامَ الْکَاتِبِینَ الَّذِینَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ مَا یَکُونُ مِنِّی‏وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَیَّ مَعَ جَوَارِحِی وَ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرَائِهِمْ‏وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِیَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِکَ أَخْفَیْتَهُ وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ‏ ...»

 

دقت شود که بسیاری از عیوب و معاصی ما، به دعا و شفاعت امام (ع) و به خاطر او پوشیده و بخشیده می‌گردد. لذا باید مراقبت و شرم داشته باشیم، نه این که گمان کنیم حق تعالی همه‌ی معاصی ما را از ایشان پوشیده نگه می‌دارد

 

ترجمه: اى خداى من و سید من از تو درخواست مى‏کنم به مقام قدر (و آن قدرت ازلى) که مقدرات عالم بدان کردى و به مقام قضاى مبرم که بر هر که فرستادى غالب و قاهر شدى که مرا ببخشى و در گذرى در همین شب و همین ساعت هر جرمى و هر گناهى که کرده‏ام و هر کار زشتی که پنهان داشته‌ام

 

و هر عملى (مستور و عیان) آشکار یا پنهان به جهالت مرتکب شده‏ام و هر بد کارى که فرشتگان عالم پاک را مأمور نگارش آن نموده‏اى که آن فرشتگان را به حف0هر چه کرده‏ام موکل ساختى  و شاهد اعمالم با جوارح و اعضاى من گردانیدى و فوق آن فرشتگان تو خود مراقب من و شاهد و ناظر بر آن اعمال من که از فرشتگان هم به فضل و رحمتت پنهان داشته‏اى همه را ببخشى.

 

دقت شود که بسیاری از عیوب و معاصی ما، به دعا و شفاعت امام (ع) و به خاطر او پوشیده و بخشیده می‌گردد. لذا باید مراقبت و شرم داشته باشیم، نه این که گمان کنیم حق تعالی همه‌ی معاصی ما را از ایشان پوشیده نگه می‌دارد. خیر. همان خدایی که فرمود من ستارالعیوب و غفارالذنوب هستیم، همان خدا فرمود که همه در محضر حجت و خلیفه‌ی من هستید و از که «عین الله» است، ناظر بر شماست.

 

 

 

رابطه عرضه اعمال و عیب پوشی خدا

 

قرآن و اندیشه قرآنی - tebyan.net

 

 

 

طوبی - آذر 1386، شماره 24 - ناز و نیاز

 

کلمات کلیدی ماشینی : گناه، خطا، خلق، سرزنش، امان، تواضع، خدا،

 

1

 

رها کردن عیب دیدن و سرزنش دیگران

 

پروردگارا، فرمودی که انسان را نادان، ستم کار و شتاب زده آفریده ای. این منم بنده ناتوان و درمانده ای که بر لبه پرتگاه های خطا و عصیان قدم می زنم و از افتادن در گناه و اشتباه در امان نیستم.

 

اینک مرا چه می شود که به سرزنش دیگران زبان می گشایم و عیب دیگران می شمارم، حال آنکه خود از همان زشتی ها و عیب ها در امان نیستم.

 

رحیما، چه بزرگوار و بلندمرتبه ای تو که با همه آگاهی ات از خطای خلق، عیب هاشان را می پوشانی و پرده از خطایشان برنمی کشی. ای پوشاننده عیب های بندگان، مددی کن تا من نیز آینه دار صفات تو شوم و عیب پوش دیگران باشم و از سر خودپسندی، زبان به سرزنش دیگران در برابر خطاهاشان نگشایم که رسول تو چنین فرمود: «هر کس برادرش را به گناهی که انجام داده سرزنش کند، نمیرد تا آن گناه را مرتکب شود».

 

من خود از کدام خطا و اشتباه در امانم که دیگران را به فرو افتادن در آن سرزنش و ملامت کنم؟

 

و مرا چه سزد که به عیب جویی و انکار کسی چون خود بنشینم. پیشوای رستگاران، امام صادق (ع) از سرزنش کردن دیگران زنهار می دهد و می فرماید: «کسی که مؤمنی را سرزنش کند، خدا او را در دنیا و آخرت ملامت خواهد کرد.» پروردگارا، مهربانی و رحمت تو تا کجاست که حتی ملامت بنده خطاکار و عصیان زده ات را نیز نمی پسندی. یاری ام کن تا به جای سرزنش دیگران، به کار خود پردازم و عیبهای خویش شماره کنم.

 

یاری ام کن تا دل را از مهربانی و رحمت به خلق تو سرشار کنم و مرا از زبان گشودن به سرزنش دیگران در امان دار تا خود گرفتار ملامت تو و خلق تو نشوم.

 

پیام متن:

 

1. انسانی را که خود از گناه در امان نیست، نسزد که سرزنش خلقی چون خود گوید و به عیب ایشان پردازد.

 

2. سرزنش خلق را گفتن، آدمی را به نکوهش خدا گرفتار می کند. پس همان به که آدمی به جای عیبهای خلق، به نقص های خویش پردازد.

 

افشای نیکی ها، پوشاندن بدی ها

 

ای برترین و ای زیباترین، ای سرچشمه هر چه خوبی و ای منزه از هر چه بدی. این بنده ناچیز تو اگر به بندگی تو نبالد، به چه بالد و اگر به درگاه تو ننالد، پیش که نالد؟

 

ای دریای نیکی ها، «چه بسیار زشتی هایم که پوشاندی و چه بسیار نیکی ها که از من سر نزد و بدان شهره ام کردی.» چه سرشار است دریای رحمت تو و چه تهی است دستان من از توشه های عمل های شایسته.

 

ای خدای بخشنده، قطره ای از دریای رحمت و مهر خویش بر من ریز تا سنگ خارای دلم، آیینه ای شود از مهر و مهربانی تو. مددم کن تا با خلق تو چنان کنم که تو با من آن می کنی؛ زشتی هاشان را بپوشانم و نیکی هاشان را به آوای بلند تحسین کنم. این توصیه مولایم علی علیه السلام است که فرمود: «اگر کسی درباره تو نیکی کرد، آن را گسترده کن و اگر خود با دیگری نیکی کردی، نهان دار».

 

الهی، پرده پوشی از آن توست. به بزرگواری ات بر من نیز از این خُلق الهی عطا کن که رسول تو فرمود: «کسی که می داند برادر دینی اش آلوده به گناهی است و آن را بپوشاند، خدا در قیامت، گناهان او را می پوشاند».

 

عزیزا، مرا از برملا کردن خطای دیگران در امان دار؛ که ولیّ امرم، امام صادق علیه السلام فرمود: «برملا کننده گناه، مثل کننده گناه است و معصیتی که برملا کرده است، به حسابش نوشته می شود.» و من چه سخت محتاجم به پرده پوشی تو! پس ای مهربان، از خلق نیکو، بسیار عطایم کن!

 

پیام متن:

 

1. خدایا، گناهم را بسیار پوشاندی، اینک یاری ام کن که گناه خلق بپوشانم.

 

2. خدایا، افشای خطای خلایق، مانند آن است که خود نیز آنها را مرتکب شده ام پس دهانم را در افشای خطاهایشان بربند.

 

 

 

 

 

 

 

پاسدار اسلام - مرداد ماه 1388 ، شماره 15 - روح اخوت و برادری در عوامل حفظ یا گسست آن

 

کلمات کلیدی ماشینی : برادری، انسان، استهزاء، گسست، ایمان، پیوند، غیبت، بدگمانی،

 

انسان یک موجود اجتماعی است و بر اساس اجتماعی بودن با دیگر انسانها پیوند برقرار میکند و با آنها متحد و یگانه میشود حال سؤال این است که معیار اتحاد و پیوند انسانها با یکدیگر چیست و یا چه چیزی میتواند؟ آیا نژاد و خون میتواند معیار پیوند قرار گیرد، آیا محل سکونت و وطن و زندگی در محدوده مرزی خاص میتواند معیار برادری باشد؟ آیا داشتن زبان مشترک میتواند عامل پیوند بین انسانها قرار گیرد یا عامل دیگری غیر از امور یاد شده میتواند این پیوند را به وجود آورد؟ آیا دین و مذهب که در حقیقت عامل معنوی است میتواند در این امر تأثیر داشته باشد؟ بر اساس آموزههای اسلام نژاد و خون و ارتباط سببی و نسبی و اشتراک در نژاد یا رنگ پوست و محل زندگی و سکونت و زندگی در محدوده مرزی خاص عامل پیوند بین انسانها محسوب نمیشود بلکه اسلام دخالت زبان و نسب و نژاد و جز آن را در تنظیم روابط اجتماعی ابطال نموده و آن را خلاف تکامل مادی و معنوی انسان دانسته و مانع اهداف واقعی آفرینش انسان معرفی کرده است و تنها عامل تنظیم روابط اجتماعی و ایجاد پیوند بین انسانها را ایمان دینی معرفی میکند. در صورت تحقق ایمان دینی در افراد جامعه روح برادری و اخوت در آن ایجاد شده و زمینه ساز هر نوع تکامل در زندگی مادی و معنوی معرفی میکند. از این رو قرآن کریم فرمود: "انما المؤمنون اخوة"() مؤمنان برادران یکدیگرند. یعنی مسلمانان از هر نژاد و هر قبیله و دارای هر زبان و هر سن و سال که باشند با یکدیگر برادرند. به عبارت دیگر: اسلام تمام مسلمانها را به حکم یک خانواده می داند و همه را برادر خطاب کرده است نه تنها در لفظ و در شعار بلکه در عمل و تعهدهای متقابل نیز همه با هم برادرند. در روایات نیز بر این مسئله تأکید کرده است که به نمونه هایی از آن اشاره میشود: پیامبر اسلام(ص) فرمود: "المسلم اخوالمسلم لایظلمه و لا یخذله و لا یسلمه"() مسلمان برادر مسلمان است، هرگز به او ستم نمیکند او را خار نمیسازد و او را در برابر حوادث تنها نمیگذارد. امام صادق(ع) فرمود: "المؤمن اخ المؤمن کالجسد الواحد اذا اشتکی شیئاً منه وجدالم ذلک فی سایر جسده و ارواحهما من روح واحدة"() مؤمن برادر مؤمن است و همگی به منزله اعضاء یک پیکرند که اگر عضوی از آن به درد آید دیگر عضوها را قراری نماند و ارواح آنها از روح واحدی گرفته شده است. در روایت دیگری فرمود: "المؤمن اخ المؤمن عینه و دلیله، لایخونه و لایظلمه و لا یغشّه و لا یعده عدة فیخلفه"() مؤمن برادر مؤمن است و به منزله چشم او و راهنمای اوست به او خیانت و ستم روا نمی دارد، با او غش و تقلّب معامله نمیکند و هر وعده ای که به او بدهد تخلف نخواهد کرد. در روایت دیگری فرمود: "المسلم اخو المسلم هو عینه و مرآته و دلیله، لایخونه و لا یخدعه و لا یظلمه و لا یکذّبه و لا یغتابه"() مسلمان برادر مسلمان است، او چشمش و آیینه اش و راهنمای اوست به او خیانت نمیکند، او را فریب نمی دهد، به او ستم نمیکند، او را تکذیب نمیکند و پشت سر او سخن نمیگوید. با توجه به این که در تعالیم اسلامی مؤمنان برادران یکدیگرند باید تلاش شود تا این برادری محفوظ بماند و از آن چه که باعث گسست این برادری شود اجتناب گردد که به برخی عوامل حفظ وحدت اشاره میشود. 1ـ خوش اخلاقی یکی از اموری که باعث حفظ اخوّت و برادری میشود برخورد با مؤمنان با خوش اخلاقی است. امام صادق(ع) فرمود: "ما یقدم المؤمن علی اللّه عزّ و جلّ بعمل بعد الفرائض احبّ الی اللّه تعالی من ان یسع الناس بخلقه"() محبوبترین کار مؤمنان بعد از انجام فرائض الهی برخورد با مؤمن با اخلاق خوب است. در روایات فراوانی بر حسن خلق در روابط اجتماعی تکیه شده است. 2ـ گشاده رویی یکی از چیزهایی که مؤمنان برای حفظ برادری باید رعایت کنند گشاده رویی و با خوشرویی برخورد کردن است. شخصی خدمت پیامبراکرم(ص) رسید و از او نصیحتی را درخواست کرد حضرت ضمن سفارشها فرمود: "الق اخاک بوجه منبسط"() با برادر مسلمانت با گشاده رویی ملاقات کن. 3ـ رعایت صداقت و راستگویی و امانت داری امام صادق(ع) فرمود: "لاتنظروا الی طول رکوع الرجل و سجوده فان ذلک شیء اعتاده فلوترکه استوحش لذلک ولکن انظروا الی صدق حدیثه و اداء امانته"() به طولانی شدن رکوع و سجود افراد نگاه نکن، چه بسا او به آن عادت کرده باشد و اگر آن را ترک کند دچار وحشت شود اما به راستگویی و امانت داری او نگاه کن. 4ـ اهتمام به امور مسلمانان یکی از چیزهایی که درتحکیم پیوند برادری تأثیر فوق العاده دارد اهتمام به امور مسلمانان است به گونه ای که پیامبر اکرم(ص) فرمود: "من اصبح لایهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم"() انسانی که به امور مسلمانان اهتمام نداشته باشد مسلمان نیست. زیرا انسانها مخلوق خدا هستند و محبوبترین انسانها نزد خدا آنانی هستند که به مخلوق الهی سود رسانده و آنها را شادمان سازد. "الخلق عیال اللّه فاحب الخلق الی الله من نفع عیال اللّه و ادخل علی اهل بیته سروراً"() انسانها عیال خداوندند و محبوبترین مخلوق نزد خداوند آن انسانی است که به عیال الهی نفع رساند و خاندان او را شادمان سازد. 5 ـ احترام بزرگان و مهربانی نسبت به کوچکان یکی از اموری که باعث تحکیم وحدت و اخوت اسلامی میشود این است که به بزرگان احترام کنیم و نسبت به افراد کوچک مهربان و دلسوز باشیم. امام صادق(ع) فرمود: "عظموا اکبارکم و صلوا ارحامکم و لیس تصلونهم شیء اقل من کف الاذی عنهم"() بزرگانتان را احترام کنید و با خویشاوندان صله رحم نمائید و بهترین مصداق صله رحم آن است که از آزار آنان خودداری کنید. و همان حضرت فرمود: "لیس منا من لم یوقر کبیرنا و یرحم صغیرنا"() از ما اهل بیت نیست کسی که بزرگان را احترام نکرده و نسبت به کوچکها دلسوزی نداشته باشد. 6ـ به دیدار مؤمنان رفتن یکی از اموری که در آموزههای اسلامی بر آن تأکید شده است به دیدار مؤمنان رفتن است. امام صادق(ع) فرمود: "مازار مسلم اخاه المسلم فی اللّه و لله الا ناداه اللّه عزّ و جلّ ایها الزائر طبت و طابت لک الجنه"() مسلمانی که با برادر مسلمانش برای خدا دیدار کند فرشته ای از سوی خدا به او خطاب کرده و میگوید: کار خوبی کردی بهشت بر تو گوارا باد. 7ـ مصافحه و معانقه کردن یکی از آداب برخورد مسلمانان با یکدیگر آن است که در دیدار با همدیگر دست در دست برادر مسلمانش نهاده و با او معانقه نماید. امام باقر(ع) فرمود: "انّ المؤمنین اذا التقیا فتصافحا ادخل اللّه عزّ و جلّ یده بین ایدیهما و اقبل بوجهه علی اشدّ هما حباً لصاحبه"() مؤمنان در هنگام دیدار با یکدیگر مصافحه کرده و دست در دست یکدیگر گذارند و وقتی این کار را انجام دادند خدای سبحان دستش را بین دست آن دو قرار می دهد و با تمام محبت به آن که بیشتر دوستش را دوست بدارد توجه میکند. امام صادق(ع) فرمود: "انّ المؤمنین اذا اعتنقا غمرتهما الرحمة"() مؤمنان وقتی با هم معانقه میکنند رحمت الهی آنهارا در بر میگیرد. 8 ـ خوشنود کردن مؤمنان خوشحال کردن مؤمن از جمله اموری است که در تحکیم پیوند اجتماعی بین مؤمنان تأثیر فوق العاده ای دارد از این رو در تعالیم اسلامی بر آن تأکید شده است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: "ان احبّ الاعمال الی اللّه عزّ و جلّ ادخال سرور علی المؤمنین"() محبوبترین کارها نسبت به خدای متعال وارد کردن خوشحالی و نشاط بر مؤمنان است و خوشحال کردن مؤمن به آن است که گرسنگی اش را برطرف کنی، غم و اندوه را از او بزدایی، بدهکاریش را اداء کنی، حاجاتش و نیازهایش را برطرف سازی، مؤمنی را سیر کنی، برهنه ای را بپوشانی، به او لطف نموده و به او مهربانی کرده و تکریمش کنی. 9ـ صلح و آشتی صلح و آشتی از کارهایی است که در بهبود روابط اجتماعی نقش بسزایی دارد زیرا با اصلاح بین مردم کدورتها زدوده شده و دشمنیها دور میشود. از این رو در روایات اسلامی به این امر ترغیب کرده و فرموده است: "لان اصلح بین اثنین احبّ الی من اتصدق بدینارین"() اگر بین دو نفر آشتی کنم بهتر است تا این که دو دینار صدقه بدهم. و در روایت دیگری فرمود: صدقه ای که خدا او را دوست دارد اصلاح بین مردم است. برای همین است که قرآن فرمود: "انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم و اتقوا اللّه لعلکم ترحمون"() مؤمنان برادران یکدیگرند، بنابراین در میان آنها صلح را برقرار کنید(و به نزاع و تخاصم بین آنها خاتمه دهید) تقوای الهی را پیشه کنید تا مشمول رحمت خدا شوید. Ë عوامل گسست برادری و پیوندهای اجتماعی قرآن کریم برای ساختن جامعه اسلامی علاوه بر دعوت به برادری در پرتو ایمان آنها را نسبت به اموری که باعث گسستن این برادری شده و پیوندهای اجتماعی را متزلزل میکند نیز هشدار داده است از این رو در آیه 11 و 12 سوره حجرات خطاب به مؤمنان آنها را از این عوامل باز داشته است و فرمود: "یا ایها الذین آمنوا لایسخر قوم من قوم عسی ان یکونوا خیراً منهم و لانساء من نساء عسی ان یکن خیراً منهن و لا تلمزوا انفسکم ولاتنابزوا بلالقاب بئس الاسم الفسوق بعد الایمان و من لم یتب فاولئک هم الظالمون"() ای کسانی که ایمان آورده اید نباید گروهی از مردان شما گروه دیگر را استهزاء کنند شاید آنها از اینها بهتر باشند و نه زنانی زنان را استهزاء کنند شاید آنان از اینان بهتر باشد و یکدیگر را مورد طعن و عیب جویی قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یاد نکنید، بسیار بد است که بر کسی بعد از ایمان نام کفر بگذارید و آنها که توبه نکنند ظالم و ستمگرند. "یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظنّ ان بعض الظنّ اثم و لا تجسّسوا و لا یغتب بعضکم بعضاً ایحب احدکم ان یأکل لحم اخیه میتاً فکرهتموه و اتقوا اللّه ان اللّه تواب رحیم"() ای کسانی که ایمان آورده اید، از بسیاری گمانها بپرهیزید، چرا که بسیاری از گمانها گناه است و هرگز در کار دیگران تجسس نکنید و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند و آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد به یقین همه شما از این کار کراهت دارید، تقوای الهی پیشه کنید که خدا توبهپذیر مهربان است. در این آیه خدای سبحان مؤمنان را از شش کار باز داشته است: 1ـ استهزاء 2ـ عیب جویی 3ـ لقب زشت دادن 4ـ بدگمانی 5 ـ تجسّس 6ـ غیبت. که به تفصیل از اینها سخن به میان می آید. Ë اول: استهزاء استهزاء که به معنای بیان کردار یا گفتار یا صفتی از صفات یا نقصی از نقصهای فردی برای خنداندن مردم است یکی از کارهای زشت است که در قرآن از آن نهی کرده است. این استهزاء ممکن است به صورت صریح و با گفتار و رفتار صورت گیرد و ممکن است به صورت اشاره و کنایه باشد. باید توجه داشت که استهزاء و مسخره کردن تجاوز به حریم آبروی دیگران و تحقیر دیگران است علاوه این عمل موجب آزار مؤمنان نیز میشود. سرچشمه استهزاء حسّ خود برتر بینی و کبر و غرور است که از ارزشهای ظاهری و مادی مانند داشتن ثروت، زیبایی یا تعلّق به نژاد یا قبیله خاص به وجود می آید و از این به استهزاء میپردازد در حالی که معیار ارزش در پیشگاه خداوند تقوا و پاکی است و چون هیچ کس نمیتواند بگوید: من در پیشگاه خدا از دیگری برترم، به همین دلیل تحقیر و استهزاء دیگران یکی از زشتترین عیوب اخلاقی است. گاه ممکن است منشأ استهزاء دیگران به طمع مال یا مقام باشد که برای خوشایند دیگران به مسخره کردن دیگران میپردازد و گاه منشأ سرچشمه آن کینه و نفرت است که فردی برای نشان دادن کینه خود فرد دیگر را مورد استهزاء قرار می دهد و گاه منشأ آن حسادت به موقعیت افراد است که فرد حسود به دلیل نداشتن موقعیت فرد مورد نظرش او را مسخره میکند تا او را از رتبه و شأنش پایین بیاورد. پیامدهای استهزاء استهزاء و تمسخر دیگران برای کسی که دیگران را مورد استهزاء قرار می دهد هم پیامد دنیوی دارد و هم پیامد اخروی. پیامد دنیوی آن عبارت است از: سبک شدن مسخره کننده و کینه و دشمنی میان او و فرد مورد تمسخر و سست شدن پیوند برادری و ریشخند دیگران نسبت به او میشود و در آخرت نیز فرد مسخره کننده دچار عذاب الهی میگردد. Ë  رضی الله عنه ـ عیب جویی و طعن به دیگران یکی از رذایل اخلاقی که موجب گسست اخوت و برادری ایمانی میشود عیب جویی از دیگران است که قرآن میفرماید: "ولاتلمزوا انفسکم" مؤمنان نباید همدیگر را مورد طعن و عیب جویی قرار دهند و از این طریق سبب رنجاندن آنان شوند در واقع بیان عیب دیگران تجاوز به حریم دیگران است که مانند مار یا عقربی شخص را میگزد، این عیب جویی گاهی زخم زبان با بیان عیبهای واقعی فرد است گاهی باعیبهای پنداری، به این صورت که چیزی که عیب نیست، عیب به پندارد از باب مثال کسی را به دلیل داشتن عقاید درست یا رفتاری صحیح و صداقت و یک رنگی عیب جویی کنند. خانمی که از حجاب بهرهمند است او را امّل بخوانند، انسانی که صداقت و امانت داری و رعایت دستورات دینی را مورد توجه قرار داده ساده به پندارند و او را ساده و فاقد تدبیر معرفی کنند و انسان ایثارگر را احمق و نادان بدانند. سرچشمه عیب جویی دیگران کینه توزی و دشمنی شخصی و حسد است انسانی که کینه کسی را در دل دارد از او عیب جویی میکند تا از این طریق او را برنجاند و کینه توزی خود را آرام کند و یا به خاطر موقعیت دیگران از نظر اجتماعی و فقدان آن موقعیت و جایگاه برای عیب جو او را وامیدارد تا به عیب جویی بپردازد. در قرآن کریم در سوره همزه فرمود: "ویل لکل همزة لمزه الذی جعل مالاً و عدّده یحسب ان ماله اخلده "() وای بر هر عیب جوی مسخره کننده ای، همان کسی که مال را جمع آوری و شماره کرده (بی آن که حساب مشروع و نامشروع کند) گمان میکند اموالش سبب جاودانگی اوست. پیامبر اکرم(ص) فرمود: "الاانبئکم بشرارکم قالوا بلی یا رسول الله قال المشاؤون بالنمیمه، المفرّقون بین الاحبّة الباغون للبراء المعایب"() آیا شما را از شریرترین افراد آگاه سازم، گفتند آری ای رسول خدا فرمود: آنها که بسیار سخن چینی میکنند، در میان دوستان جدایی می افکنند و برای افراد پاک و بیگناه در جستجوی عیوبند. در این آیه سرچشمه عیب جویی را غرور و تکبر ناشی از علاقه به مال می داند به تصوّر این که مال باعث جاودانگی او میشد. در حالی که مال مانند همه امور دیگر مادی، فناپذیر است و اگر آدمی بداند که منشأ جمع آوری به گفته امام معصوم(ع) ممکن است اموری نظیر بخل و حرص و مانند آن باشد چنان چه امام رضا علیه السلام فرمود: "لاتجمع المال الا بخمس خصال: بخل شدید و امل طویل و حرص غالب و قطیعة رحم و ایثار الدنیا علی الآخره"() مال جز با پنج خصلت جمع نمیشود. بخل شدید، آرزوهای دور و دراز، حرص غالب، قطع رحم و مقدم داشتن دنیا بر آخرت. از این روایت استفاده میشود که انسان سخاوتمند و کسی که آرزوهای دور و دراز ندارد مراقب حلال وحرام خواهد بود، به ارحام خود کمک میکند و از حرص به دور باشد غالباً اموال در نزد آن جمع نمیشود. علاوه در این آیه پندار جاودانگی به مال را نیز دلیل بر جمع مال دانسته است در حالی که مال فناپذیر است و امر فناپذیر سبب جاودانگی انسان نخواهد بود. Ë  علیها السلام ـ لقب زشت دادن بسیاری از افراد بی بند و بار اصرار دارند که بر دیگران القاب زشتی بگذارند و از این طریق آنها را تحقیر کرده و شخصیتشان را بکوبند و از این طریق از آنها انتقام بگیرند و کینه و عقده اشان را خالی کنند. اسلام از این عمل زشت نهی میکند و هر اسم و لقبی را که مفهوم نامطلوبی دارد و موجب تحقیر مسلمانی میگردد ممنوع شمرده است. در قرآن پس از نهی از لقب بد دادن میفرماید: "بئس الاسم الفسوق بعد الایمان" بسیار بد است بر کسی که بعد از ایمان آوردن نام کفر بگذارند. در پایان آیه برای تأکید میفرماید آدمی باید از این کارهای زشت یعنی استهزاء و عیب جویی و لقب زشت دادن توبه کند و اگر توبه نکند و از این اعمال دست برندارد ظالم و ستمگر خواهد بود "و من لم یتب فاولئک هم الظالمون" چه ظلمی از این بالاتر که انسانی با سخنان نیش دار و تحقیر و عیب جویی، قلب مردم با ایمان را که مرکز عشق خداست بیازارد و شخصیت و آبروی آنها را که سرمایه بزرگ زندگی آنان است از بین ببرد. Ë  رحمه الله ـ بدگمانی یکی از کارهایی که باعث گسست برادری مؤمنان میشود سوءظن و بدگمانی نسبت به آنهاست و این بدگمانی در واقع وارد شدن در حریم امن درون وجود انسان است که آدمی با این ویژگی آن حریم امن درون را نا امن میکند و حرمت و شخصیت افراد را در هم میشکند از این رو قرآن فرمود: آدمی حق ندارد نسبت به دیگری گمان بد ببرد و در اندیشه خود امنیت دیگران را سلب کند. پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "انّ اللّه حرّم من المسلم دمه و ماله و عرضه و ان یظنّ به السوء"() خدای سبحان خون و مال و آبروی مسلمان را بر دیگران حرام کرده و همچنین گمان بد بردن را نیز حرام نموده است. گمان بد نه تنها به طرف مقابل و شخصیت او ضربه وارد میکند برای کسی که گرفتار سوء ظن و بدگمانی است نیز بلائی بزرگ است زیرا سبب میشود که او را از همکاری با مردم و تعاون اجتماعی برکنار کند و دنیایی آکنده از گوشهگیری فراهم سازد و این گوشهگیری عامل وحشت او گردد چنان چه حضرت علی(ع) فرمود: "من لم یحسن ظنه استوحش من کل احد"()کسی که گمان بد داشته باشد از همه کس وحشت دارد. گرچه سوء ظن و بدگمانی در اختیار انسان نیست و از اموری که از اختیار انسان خارج است در انسان به وجود می آید اما در واقع نهی از بدگمانی، نهی از ترغیب آثار است یعنی هرگاه گمان بدی نسبت به مسلمانی در ذهن آدمی پیدا شد، در عمل به آن اعتنا نکرده، طرز رفتار خود را تغییر ندهد علاوه بر آن میتوان با منصرف کردن ذهن از آن چه به آن مبتلا شده و مشغول شدن به اندیشههای مثبت، گمان بد را از خود دور سازد از این رو امیرالمؤمنین(ع) فرمود: "ضع امر اخیک علی احسنه حتی یأتیک ما یقلبک منه و لا تظنن بکلمة خرجت من اخیک سؤ رأیت تجدلها فی الخیر محملاً"() اعمال برادرت را بر نیکوترین وجه ممکن حمل کن تا دلیلی بر خلاف آن قائم شود و هرگز نسبت به سخنی که از برادر مسلمانت صادر شده گمان بد مبر مادام که میتوانی محمل خوبی برای آن بیابی... بهرحال خودداری از سوء ظن و بدگمانی از جامعترین دستورها در زمینه روابط اجتماعی انسان هاست که زمینه ساز امنیت کامل انسانها حتی در اندیشه افراد خواهد بود. Ë  قدس سرّهم  ـ تجسّس و جستجوگری در امور نامطلوب یکی از اموری که بر اخوت ایمانی ضربه می زند جستجوگری در کار دیگران است و سبب آن بدگمانی است که اگر این خصلت در انسان به وجود آمد او را وامی دارد تا به کشف اسرار و رازهای نهانی مردم بپردازد و چون اسلام میخواهد مردم در زندگی خصوصی خود از هر نظر در امنیت باشند به هیچکس اجازه نمی دهد در آن به تجسّس بپردازد و آبرو و حیثیت دیگران را بر باد دهد. ناگفته نماند تجسّس در زندگی خصوصی ممنوع است ولی کسب اطلاعات به منظور حفظ امنیت جامعه و همچنین کشف توطئه ای که به امنیت جامعه اخلال وارد میکند لازم و ضروری است که باید به آن پرداخته شود. Ë  صلی الله علیه و آله و سلم ـ غیبت یکی از اموری که موجب جدایی مؤمنان از یکدیگر میشود غیبت دیگران است تا از این طریق آبرو و حیثیت دیگران را بر باد دهد از این رو در قرآن انسانهای مؤمن را از غیبت باز داشته است تا از این طریق آبروی انسان محفوظ مانده و حرمت افراد هم نشکند. غیبت کردن به اندازه ای زشت است که قرآن کریم آن را از نوع خوردن گوشت برادر مرده می داند و همان طور که انسان از خوردن گوشت برادر مرده کراهت دارد باید از غیبت کردن نیز کراهت داشته باشد. زیرا آبروی برادر مؤمن و مسلمان همچون گوشت تن اوست و ریختن این آبرو به وسیله غیبت و افشای اسرار پنهانی مانند خوردن گوشت بدن اوست. پیامبر اکرم(ص) فرمود: "یا معشر من آمن بلسانه و لم یؤمن بقلبه لاتغتابوا المسلمین و لا تتبعوا عوراتهم فانه من یتبع عورة اخیه تتبع الله عورته و من تتبع اللّه عورته یفضحه فی جوف بیته"() ای گروهی که به زبان ایمان آورده اید و نه به قلب غیبت مسلمانان نکنید و از عیوب پنهانی آنها جستجو نکنید زیرا کسی که در امور پنهانی برادر دینی خود جستجو کند خدای سبحان اسرار او را فاش میسازد و در دل خانه اش رسوایش میسازد. غیبت در اصل به این است که آدمی در غیاب کسی سخن بگوید که عیبی از او فاش سازد امام صادق(ع) فرمود: "الغیبة ان تقول فی اخیک ما ستره اللّه علیه و اما الامر الظاهر فیه مثل الحدة و العجلة فلا و البهتان ان تقول ما لیس فیه"() غیبت آن است که درباره برادر مسلمانت چیزی را بگویی که خدای متعال آن را پنهان داشته است اما چیزی که ظاهر است مانند تندخویی و عجله داخل در غیبت نیست اما بهتان آن است که چیزی را بگویی که در او وجود ندارد. Ë نتیجه گیری در این مقاله از رابطه ایمان و برادری سخن به میان آمده است در واقع روح برادری از ایمان برمیخیزد که یک امر معنوی است نه از امور مادی مانند نژاد، زبان و داشتن زندگی جغرافیایی مشترک و...و این برادری اگر بخواهد استمرار پیدا کند باید از عواملی که سبب تحکیم آن میگردد استفاده گردد و از آن چه که سبب گسست آن میشود پرهیز گردد در قرآن کریم اموری مانند استهزاء و بدگمانی و عیب جویی و لقب زشت به افراد دادن و بدگمانی و تجسّس به قصد افشای اسرار دیگران و غیبت کردن از جمله عواملی می داند که سبب گسست این پیوند میشود از این رو بر مسلمانان لازم است هم به عوامل تحکیم روابط اجتماعی توجه و هم از عوامل تزلزل روابط اجتماعی پرهیز کنند. Ë

 

Ë پینوشتها:ـــــــــــــــــــــــ. سوره حجرات، آیه. 10. محجة البیضاء، ج 3، ص. 332. اصول کافی، ج 2، ص. 166. همان،ص. 167. همان،ص. 166. همان،ص 100.. همان،ص. 103. همان،ص. 105. همان،ص. 163. همان،ص. 164. همان،ص. 165. همان.. اصول کافی،ج 2، ص. 178. همان،ص. 179. همان،ص 184.. همان،ص. 189. همان،ص 209.. سوره حجرات، آیه. 10. سوره حجرات، آیه. 11. همان، آیه. 12. سوره همزه، آیات 1 و 2 و. 3. اصول کافی، ج 2، ص. 369. نورالثقلین، ج 5، ص. 668. المحجة البیضاء، ج 5، ص. 268. غررالحکم، ص. 697. اصول کافی، ج 2، ص 362.. محجةالبیضاء، ج 5، ص. 252. اصول کافی، ج 2، ص 357.

 

عنوان بعد

 

زشتي عيب جويي در زندگي خانوادگي

 

نويسنده: علي محمد رفيعي محمدي

 

 

عوامل تزلزل خانواده (5)

 

يکي از عوامل تزلزل خانواده، عيب جويي همسران نسبت به هم است. در قرآن به اين مسئله اشاره دارد که زن و مرد همانند لباس هم مي باشند:

( هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ َ) (1)

آنها لباس عفاف شمايند و شما نيز لباس عفت آنها هستند.

لباس، عيوب آدمي را مي پوشاند و او را از چشم عيب جويان و نقالان مجالس لغو دور نگه مي دارد. همسران برتر، اين همرهان صميمي و فهيم، محرمان رازند. لباس محبتي که بر جسم و جان هم مي پوشانند، همه ي کاستي هاي رفتار، ضعف هاي احتمالي اخلاق و لغزش ها و خطاهاي يکديگر را از ديد ديگران، خويشان و نزديکان و حتي نزديکترين نزديکان خود مستور مي دارند.

« همسران برتر هرگز ضعف هاي شخصيتي و عيوب احتمالي يکديگر را براي کسي باز گو نمي کنند، به گونه اي که حتي پدران، مادران، خواهران، برادران، خويشان و دوستان ايشان نيز از عيوب احتمالي همسرشان با خبر نمي گردند. زنان و مردان هوشمند و عاقل آنان که الگوي زندگي شان فاطمه زهرا عليهاالسلام و علي عليه السلام است، هيچ گاه حکايت نارسايي ها و شکايت همسران خود را به نزد اعضاي خانواده ي پدري خويش نمي برند، ايشان همواره تلاش دارند بين همسر و والدين و خواهران و برادران خود تأليف قلوب نمايند. » (2)

شخص عيب جو هرگز به اصلاح عيوب خود و ديگران اهميتي نمي دهد و همواره در صدد است که از ديگران عيبي يافته، به منظور سرزنش، زخم زبان و انتقام جويي، عيب هاي ديگران را بازگو کند. اين گونه افراد قبل از ديگران، خود نيازمند اصلاح هستند و بايد در مرحله ي اوّل خود را اصلاح کنند که پرداختن به عيوب ديگران و غفلت از عيوب خويش يکي از لغزشگاه هاي بزرگ انسان است

علي عليه السلام مي فرمايند:

« نا آگاهي شخص به عيب هاي خويش، از بزرگترين گناهان اوست ». (3)

اين گونه افراد بنابر عادت همواره از همسر خود عيب جويي کرده، بدين طريق او را آزار مي دهند. و با اين رفتار نادرست، نه تنها عيب هاي همسر را اصلاح نمي کنند، بلکه در اخلاق او تأثير منفي مي گذارند. بدين جهت، پيشوايان دين توجه انسان را از عيب ديگران به اصلاح عيب خويش معطوف کرده اند، چرا که فقط کساني توانايي اصلاح ديگران را دارند که ابتدا عيب هاي خود را اصلاح کرده باشند.

علي عليه السلام مي فرمايند:

« خوشا به حال کسي که پرداختن به عيوب خويش، او را از توجّه به عيب هاي ديگران باز داشته است ». (4)

« خوشبختي در آن خانه اي است که اهل آن، در مراحله ي اول به بازنگري در اخلاق خويش و يافتن نقص و لغزش هاي خود پرداخته، سپس با لحني ملايم، محترمانه و بدون هيچ گونه تحقير و اهانت و با توجه به شرايط و ظرفيّت روحي همسر، به اصلاح او بپردازد، بگونه اي که با رضايت خاطر در صدد اصلاح خويش بر آيد ». (5)

 

عيب پوشي در برابر عيب جويي

 

امام علي عليه السلام مي فرمايند:

« از برترين صفات اخلاقي انسان هاي کريم النفس، تغافل آن ها از دانسته هاي خودشان است ». (6)

زندگي مشترک به طور طبيعي، شرايطي را ايجاب مي کند که زن و مرد بيش از ديگران در حالات و روحيّات يکديگر کنجکاو و دقيق شده، موشکافانه عيوب و ايرادهاي يکديگر را مورد توجه قرار مي دهند. چنانچه، اين کيفيت به بازگو کردن اين مسايل و عيب جويي يکي از ديگري منجر شود، شاد کامي را از صحنه ي زندگي به بيرون مي راند و جوّي آکنده از بد بيني و خصومت بر فضاي زندگي حاکم مي شود.

« بزرگ منشي و گذشت، ما را ملزم مي کند که نسبت به همسرمان عيب پوشي را به جاي عيب جويي بر گزينيم و تغافل را که به معناي وانمود کردن بي اطلاعي خود از اشتباه طرف مقابل است، سرلوحه مناسبات خود با همسر قرار دهيم و بايد همان گونه که علاقه منديم ديگران نسبت به ما گذشت داشته باشند و عيوب ما را نديده انگارند، متقابلاً نسبت به اطرافيان و همسر خود اينگونه باشيم ». (7)

 

اثرات مثبت چشم پوشي و عيب پوشي

 

1. اعتلاي کرامت و بزرگواري

 

علي عليه السلام مي فرمايند:

با چشم پوشي از چيزهاي کوچک، خود را بزرگ کنيد و بر قدر و منزلت خويش بيفزائيد . (8)

فردي که بدي هاي همسرش را مي بخشد و چشم پوشي مي کند به خود احترام گذاشته است.

 

2. فرصت براي اصلاح خاطي

 

با چشم پوشي از خطاي همسر، فرصتي فراهم مي شود که وي به بهبود رفتارش اقدام کند. در غير اين صورت، زماني که ضربات ويران گر انتقاد بر وي فرود مي آيد، هر گونه اراده و جرأت باز سازي به سستي مي گرايد.

 

3. تقويت آرامش خانواده

 

وقتي شما عيوب هم را مي گوييد، زمينه هاي به هم خوردن آرامش خانواده فراهم مي گردد؛ زيرا هيچ کس دوست ندارد عيوب او را بيان کنند؛ لذا اظطراب در خانه حاکم مي گردد.

 

4. پرهيز از اشاعه ي بدي ها و زشتي ها

 

« فلسفه ي زندگي اجتماعي، حکم مي کند که به منظور حفظ سلامت جامعه، خير و نيکي اشاعه يابد و زشتي و بدي، مکتوم و پنهان مانده، چشم پوشي از عيوب يکديگر شرايطي را به وجود مي آورد که خطاهاي ناچيز و بي اهميت پوشيده بماند و زمينه ي امور اخلاقي و معنوي توسعه يابد ». (9)

اسرار ازل را نه تو داني و نه من *** وين حرف معما نه تو خواني و نه من

هست از پس پرده گفت و گوي من و تو *** چو پرده برافتد نه تو ماني و نه من (10)

 

پي نوشت ها :

 

1. سوره ي بقره، آيه ي 187.

2. دکتر غلامعلي افروز، همسران برتر، ص 49.

3. بحارالا نوار، 78، ص 91.

4. بحارالا نوار ، ج 69، ص 380.

5. عليرضا فاخري، محمد حسين منتظري، اخلاق خانواده، ص 78-77.

6. فهرست غررالحکم، ص 297.

7. غلامعلي افروز، همسران برتر، ص 66.

8. تحف العقول، ص 224.

9. دکتر محمد رضا شرفي، خانواده متعادل، ص 231-230.

10. خيام نيشابوري .

 

منبع مقاله :

رفيعي محمدي، علي محمد؛ (1389)، نسيم عشق: عوامل تحکيم و تزلزل خانواده، قم: انتشارات رسول اعظم ( صل الله عليه و آله و سلم )، چاپ هفتم

 

 

 

 

 

مقالات مرتبط :

 

 

 

بد اخلاقي همسران نسبت به هم

اختلافات و دعواي همسران در محيط خانواده

سوء ظن و بدگماني در خانواده

اسراف، تبذير و بخل در زندگي خانوادگي

بد زباني، يعني زندگي تلخ

سست شدن باورهاي ديني در محيط خانواده

عواقب نا آگاهي نسبت به حقوق همسر

کينه توزي و لج بازي در زندگي زناشويي

ناتواني جنسي مردان و سرد مزاجي بانوان

اعتياد و فرو پاشي خانواده

 

 

 

سخن بیست و ششم: چشم پوشی از عیب دیگران

 

زیبایی عیب پوشی

 

1. زیباترین اخلاقها: عن امیرالمؤمنین علیه السلام أَنَّهُ قالَ: «أشْرَفُ أخْلاقِ الْکَریمِ تَغَافُلُهُ عَمَّا یَعْلَمُ[171]؛ شریف­ترین اخلاق فرد بزرگوار، چشم پوشی او از آنچه [در مورد دیگران و اشتباهاتشان] می­داند، است.»

 

 

 

2. عدم شتاب در عیب­جویی دیگران: عن امیرالمؤمنین علیه السلام أَنَّهُ قالَ: «یا عَبدَاللهِ! لاتَعْجَلْ فِی عَیْبِ عَبْدٍ بِذَنْبِهِ فَلَعَلَّهُ مَغْفُورٌ لَهُ وَ لاتأْمَنْ عَلَی نَفْسِکَ[172] ؛ای بنده خدا ! در برشمردن عیب کسی به گناهش شتاب مکن شاید گناهش بخشیده شود، و به نفس خودت اطمینان نداشته باش [که بهتر از او باشی].»

 

 

 

3. پیامد چشم پوشی: عن امیر المؤمنین علیه السلام أنَّهُ قالَ: «تَغافَلْ یُحْمَدُ اَمْرُکَ[173]؛ چشم پوشی کن تا کارت پسندیده شود.»

 

 

 

زشتی عیب­جویی

 

1. کینه توزترین مردم: عن امیرالمؤمنین علیه السلام أنَّهُ قالَ: «أمقَتُ النَّاسِ الْعَیَّابُ[174]؛ کینه توزترین مردم، عیب­جو است.»

 

 

 

2. عیب­جویی؛ نشانه خودپسندی: عن امیرالمؤمنین علیه السلام أنَّهُ قالَ: «عَجِبْتُ لِمَنْ یُنْکِرَ عُیُوبَ النَّاسِ وَ نَفْسُهُ أکْثَرُ شیْءٍ مَعایباً وَ لایَبْصُرُها[175]؛ در شگفتم از کسی که عیوب مردم را زشت می­پندارد در حالی که عیبهای خودش بیشتر است اما نمی­بیند.»

 

 

 

3. بزرگترین عیبها: عن امیرالمؤمنین علیه السلام أنَّهُ قالَ: «أکْبَرُ الْعَیْبِ أنْ تَعِیبَ غَیرَکَ بِما هُوَ فِیکَ[176]؛ بزرگترین عیبها این است که عیبی را در دیگران برشماری که در خودت هم هست.»

 

 

 

4. پیامد سوء عیب­جویی: عن امیرالمؤمنین علیه السلام أنَّهُ قالَ: «مَنْ لَمْ یَتَغافَلْ وَ لایَغُضُّ عَنْ کَثِیرٍ مِنَ الأمُورِ تَنَغَّصَتْ عِیشَتُهُ[177]؛ هر کسی [از اشتباهات دیگران] چشم پوشی نکند و از بسیاری [از اشتباهات در] کارها [ی دیگران] نگذرد، زندگیش تباه می­شود.

 

 

 

نکوهش عیب­جویی

 

مردی روستایی، پیوسته خدمت امام صادق علیه السلام می­آمد، اما مدتی امام او را ندید. حضرت از حال او جویا شد. شخصی که در محضر امام بود خواست از مرد روستایی عیب­جویی کند و به این وسیله از ارزش او نزد امام بکاهد. گفت: «آن مرد، دهاتی و بی­سواد است و چندان آدم مهمی نیست.» امام فرمود: «شخصیت انسان در عقل او و شرافتش در دین او و برتری­اش در تقوای اوست. زیرا مردم از نظر نسل یکسانند و همه از بنی­آدم هستند و مزایای مادی ارزش آفرین نیست.» آن مرد از سخنانش شرمنده شد و دیگر چیزی نگفت.[178]

 

 

 

در گفتن عیب دگران بسته زبان باش

 

 

 

با خوبی خود عیب نمای دگران باش

 

 

 

روز بیست و هفتم: دوستی و همنشینی

 

سلام

 

سومین گناهی که در این وبلاگ به اون پرداخته شده است عیب جویی و تجسس است. یکی از گناهان بزرگی است که اکثر انسانها به آن مبتلا هستند.

 

در ادامه بخوانید...

 

این گناه بزرگ عیبجویان، از یك سوی به این صورت است كه با علم و آگاهی از عیب و گناه دیگران، آن را در میان مردم فاش می كنند، و به این وسیله هم باعث آبروریزی ایشان می شوند، و هم ترویج كنندة فساد و فحشاء‌ در میان مردم می گردند. اما از سوی دیگر كار زشت عیبجویان، به این صورت است كه از عیب و نقص و لغزش دیگران آگاهی ندارند، اما سعی و تلاش ایشان این است كه در اطراف آن شخص تجسس كنند تا برای آبروریزی، بدنامی و رسوایی او عیب و نقصی را به دست آورند و آن را در میان مردم ترویج نمایند. حال آنكه آنچه از تعالیم اسلام به ما رسیده چیز دیگری است و این تعالیم مدام بر این امر تكیه دارند كه نه تنها در كار دیگران تجسس نكنید و دنبال این نباشید كه عیوب دیگران را فاش كنید، بلكه عیوب دیگران را بپوشانید و از بدنامی و رسوایی و هتك آبروی آنها جلوگیری نمائید، چنانكه پیامبر خدا( صلی الله علیه و آله )‌ می فرمایند: « هر كس زشتكاری مؤمنی را بپوشاند، چنان است كه دختر زنده به گور شده ای را نجات دهد ».1

 

هر انسانی دارای اخلاقی خوب و بد، و نقاطی مثبت و منفی، و ظاهری سالم و معیوب است. عمل و گفتار زشت عیبجویان این گونه است كه هیچگاه در رابطه با دیگران نقاط خوب، مثبت و سالم ایشان را نمی بینند، بلكه درست به دنبال آن نقاط بد هستند تا با آگاهی و اشاعة آن، موجب بدنامی صاحب آن و آبروریزی وی شوند.

 

در حالی كه شایسته این است كه ما به جای پی جویی عیوب دیگران، به دنبال عیوب و گناهان خود، و در پی اصلاح و پاكیزه كردن وجود آلودة خویش باشیم، نه اینكه از خود غافل شویم و شبانه روز در جستجوی لغزشهای مردم باشیم و با آشكار نمودن آنها باعث بدنامی و رسوائی ایشان شویم. و بترسیم از این كه خداوند نیز به كیفر و مكافات عمل زشتمان، ما را در دنیا و آخرت در نزد خلایق رسوا و بدنام نماید. زیرا هر كس به نوعی مرتكب خطا و لغزش شده، یا هر لحظه ممكن است در دام شیطان گرفتار آید و مرتكب گناه شود، و همین خطا و آلودگی وسیله ای باشد برای بدنامی و رسوایی او، كه باید از این مصیبت و گرفتاری خانمانسوز به خدا پناه ببریم.

 

به علاوه، برای عامل این عمل زشت تجسس و عیبجویی، مجازات و مكافات سختی در دنیا و آخرت مقرّر شده است.

 

                           دیـدة بد بین بپوشان ای كریم عیب پوش

 

                           زین دلیریها كه من در كنج خلوت می كنم1

 

 

در مورد عیب جویی و عیب زدایی 2

مؤمن آینه مؤمن

پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: مؤمن آینه مؤمن است که خوبی ها و بدی های خود را در او می بیند.

انسان وقتی در مقابل آیینه قرار می گیرد، خود را بدون کم و کاست در آن می بیند.

و نه آیینه بر زیبایی او می افزاید و نه عیبهای او را می پوشاند؛ برادر دینی نیز همانند آینه است که زشتی ها و زیبایی های برادر و دوست خود را به وی می نمایاند. در این رابطه مولوی می گوید:

چون که مؤمن آیینه مؤمن بود

روی او زآلودگی ایمن بود

وظیفه اخلاقی

همان گونه که در اسلام نسبت به معاشرت با برادران دینی مورد اعتماد و ناصح توصیه شده است، آنان نیز وظیفه دارند از نشان دادن راه خیر و صلاح دریغ نورزند؛ حضرت محمد(ص) در این رابطه می فرمایند:

مؤمن برای برادر خویش همانند آینه است که ناملایمات و بدیها را از او دور می سازد.

عیب جویی بینا از نابینا

شخصی به نابینایی گفت: مشهور است که خدای عزّوجلّ هر نعمتی را که از روی حکمت از بنده ای باز گیرد در عوضْ نعمتی فوق آن از روی رحمت به او عطا می فرماید. بگو چه نعمتی به جای کوری به تو داده شده است؟

شخص نابینا جواب داد: چه نعمتی بالاتر از اینکه روی تو را نبینم.

عیب جویی و عیب زدایی

عیب جویی و عیب زدایی هر دو با یادآوری و بازگو کردن عیب همراه است. ولی اولی با انگیزه تحقیر مطرح می گردد و دومی به قصد خیرخواهی و اصلاح صورت می پذیرد. اولی با دشمنی و خصومت و دومی با دلسوزی و نصیحت توأم است.

عذاب دردناک

کسانی که به جای انتقاد سالم و سازنده به فکر این باشند که عیبهای مردم را آشکار کنند و از حیثیت و اعتبار آنان بکاهند، مرتکب گناهی بس عظیم شده اند که به خاطر آن عذاب دردناکی پیش رو خواهند داشت. قرآن مجید در این باره می فرماید:

کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مردم با ایمان شیوع یابد عذاب دردناکی برای آنها در دنیا و آخرت است و خداوند می داند و شما نمی دانید.

عیب جویی در نظر سعدی

هم عیب خلق دیدن نه مروّت است نه مردی

نگهی به خویشتن کن که همه گناه داری

راه طالبان عُقبی کَرَم است و فضل و احسان

تو چه از نشان مردی بجز از کلاه داری

تو حساب خویشتن کن نه حساب خلق سعدی

که بضاعت قیامت عمل تباه داری

دوست واقعی

گاهی از اوقات بیان عیب دیگران از روی دوستی و خیرخواهی است. اگر شخصی که عیبش را به صورت مخفی به او تذکر داده اند، آدم عاقل و زیرکی باشد، گذشته از اینکه در مقابل این عمل از دوست خود ناراحت نمی شود؛ بلکه از وی سپاسگزاری نیز می کند. حضرت علی(ع) در این ارتباط می فرمایند:

کسی که عیب ترا بر تو بنمایاند و در پنهان آبروی ترا حفظ کند دوست واقعی توست، او را نگهدار.

عیب جویی

آرزو دارم اگر گل نیستم خاری نباشم

بار بردار ار زدوشی نیستم باری نباشم

گر نگشتم دوست با صاحبدلی دشمن نگردم

بوستان بهر خلیل ار نیستم ناری نباشم

زشتی عیب جویی و سختی تحمل آن

چقدر زشت است انسان چون ماری زهرآگین و کژدمی خشمگین در هر محفلی که می رود با نیش زبان به مردم بی آزار نیش بزند و هر لحظه شخصی را مورد تمسخر و عیب جویی قرار دهد. چه خوب است چنین فردی خود را به جای شخص مورد تمسخر و عیب جویی قرار دهد تا بداند تحمل این سخنان و اعمال و رفتار چقدر مشکل و دشوار است.

دوست و دشمن

امروزه ما معمولاً کسانی را دوست خود می دانیم که با بیان عیبهایمان ما را ناراحت نسازد و اگر کسی از روی دوستی عیبهای ما را تذکر داد از وی ناراحت می شویم و او را دشمن خود می پنداریم. به نظر شما این ویژگی با منطق آیات و روایات سازگار است. حضرت علی(ع) در این ارتباط می فرمایند:

کسی که عیبهای ترا بر تو آشکار کند، دوست تو و کسی که عیب ترا بپوشاند دشمن تو است.

اهداف عیب جویان

بعضی بر اثر اخلاق بد و اعمال زشتی که دارند در جامعه بدنام شده اند و مردم آنان را به دیده بی اعتنایی و تحقیر می نگرند. این گروه اگر بخواهند می توانند با مجاهده و کوشش خود را اصلاح کنند،عیبها و زشتی های خود را برطرف سازند و حیثیت از دست رفته خود را دوباره بدست آورند. ولی بسیاری از آنها به جای خودسازی و تزکیه نفس به دنبال عیبهای مردم می گردند تا برای خود همانندهایی بیابند و آنها را در جامعه بی آبرو سازند و به این وسیله از زشتی عمل خود بکاهند و قسمتی از بدبینی جامعه را به سوی آنان معطوف دارند. حضرت علی(ع) در این باره می فرمایند:

کسانی که دارای عیبها و کاستی هایی هستند دوست دارند عیبهای مردم را به اطلاع مردم برسانند تا راه عذرشان توسعه یابد و با توسل به عیبهای دیگران، اعتراض مردم را نسبت به خود کاهش دهند.

شرمندگی عیب جو

شخصی نزد عُمَربن عبدالعزیز آمد و در خلال سخنان خود از مردی نام برد و عیبی را به وی نسبت داد. عُمَر بن عبدالعزیز گفت: اگر مایلی پیرامون سخنت بررسی و تحقیق می کنم. در صورتی که گفته ات دروغ باشد، فاسق و گناهکار هستی و اگر راست گفته باشی عیب جو و سخن چین هستی. اگر میل داری تو را می بخشم. مرد که از گفته خود سخت پشیمان شده بود با سرافکندگی و ذلت درخواست عفو نمود و تصمیم گرفت دیگر از کسی عیب جویی نکند و این عمل ناپسند را تکرار ننماید.

شایع کردن گناه

عیب جویی، دریدن پرده دیگران و رسوا کردن مردم است. عیب جویان با عمل زشت و ضداخلاقی خود، آبرو و ارزش مردم را می برند، افراد را به هم بدبین می سازند و ایجاد فتنه و فساد می کنند و در یک کلام پایه های اخلاقی جامعه را در معرض نابودی قرار می دهند.

عیب پوشی

عیب پوشی نقطه مقابل عیب جویی است. عیب پوشی و تذکر به موقع از فضیلتها و عیب جویی از رذیلتها است. عیب پوشی و جلوگیری از آبروریزی مایه تحکیم دوستی، محبت و تقویت روابط اجتماعی است در حالی که عیب جویی باعث کینه، دشمنی و تخریب روابط اجتماعی است.

بدترین عیب

عیب جویی نه تنها محیط اجتماعی را اصلاح نمی کند و گناه و فساد اخلاقی را درمان نمی کند بلکه برعکس گناه و اخلاق زشت را افزایش می دهد، مردم را به یکدیگر بدبین می سازد، بذر کینه و دشمنی را در دلها می افشاند، افراد را به انتقامجویی وا می دارد و موجبات بدبختی و تیره روزی فرد و اجتماع را فراهم می آورد. از اینرو حضرت علی(ع) عیب جویی را یکی از گناهان بزرگ شناخته و پیروان خود را از آن برحذر داشته است. ایشان می فرمایند:

«در کاستی ها و عیبهای افراد کنجکاوی نمودن خود از بدترین عیبها و گناهان است».

30

 

 

کد سایت fa30169 کد بایگانی 36465 نمایه تغافل و اقسام آن

طبقه بندی موضوعی گناه و رذائل اخلاقی |فضایل اخلاقی

خلاصه پرسش

تغافل(خود را به نادانی زدن) چیست و تغافل پسندیده و ناپسند چه فرقی با هم دارند؟

پرسش

تغافل چیست و تغافل بجا و نابجا چه فرقی با هم دارند؟

پاسخ اجمالی

تغافل، یکى از روش‌هاى قابل توجه در تربیت است و در بخش‌هاى مختلف زندگى از اهمیت بالایى برخوردار است.
تغافل به دو گروه «تغافل مثبت» و «تغافل منفی» تقسیم می‌شود. پس پسندیده یا ناپسند بودن و بجا یا نابجا بودن تغافل بر طبق موارد فرق می‌کند. که در قسم اول جزو فضایل اخلاقی و در قسم دوم جزو رذائل اخلاقی است.
تغافل مثبت؛ یعنی این‌که انسان، چیزهایى را بداند که پنهان کردن آن لازم یا پسندیده است؛ به دیگر سخن؛ فردى خود را نسبت به مسئله‌اى که اظهارش عواقب نامطلوب دارد، به ناآگاهى و بی‌اطلاعى بزند و با بزرگوارى از کنار آن بگذرد تا باعث حفظ آبروى دیگران شود. اگر در مواردى پرده‌درى شود و آبرو و حیثیت اشخاص بر باد رود، افراد تشویق به گناه می‌شوند و طبق منطق «من که رسواى جهانم، غم دنیا سهل است» رسوایى را مجوّزى براى گناه می‌شمرد. و اگر پرده حیاى گنه‌کاران دریده شود، دست به هر کارى می‌زنند؛ پس در این‌جا جز با «تغافل» نمی‌توان جلوى این پدیده شوم اجتماعى را گرفت.  
برخی از مواقع تغافل و چشم‌پوشی در امور زندگى، مایه بدبختى است. اگر انسان، واقعیت‌ها را بداند و باور داشته باشد که زندگى دنیا ناپایدار است و این جهان گذرگاهى است که باید از آن بگذرند، و به سرایى دیگر بشتابند و مرگ قانون تخلّف ناپذیرى است، و هیچ اعتبارى به قدرت‌ها و ثروت‌هاى مادى نیست؛ ولى با این حال، چنان از کنار این مسائل بگذرد که گویى هیچ چیزى نمی‌داند و نمی‌بیند، این تغافل منفى است.
 

پاسخ تفصیلی

«تغافل» از ریشه «غفل»؛ در لغت به معناى نادیده انگاشتن، چشم‌پوشى عمدی و خود را به غفلت زدن است.[1] از تغافل در اخلاق اسلامی نیز بحث شده است که نگاه اصطلاحی تغافل با نگاه لغوی آن تفاوتی ندارد و از آن سرچشمه می‌گیرد. که این امر در مباحث زیر روشن خواهد شد.
«تغافل» در نگاه علم اخلاق
تغافل، یکى از روش‌هاى قابل توجه در تربیت است و در بخش‌هاى مختلف زندگى از اهمیت بالایى برخوردار است. تغافل در نگاه علم اخلاق؛ یعنی این‌که انسان‌ها در برابر برخی از اشتباهاتی که از دیگران انجام می‌گیرد - اما این اشتباهات سهوی‌اند یا از نوع خطاهایى هستند که هنوز به مرز جُرم و گناه سنگین نرسیده‌اند- تغافل و چشم‌پوشی کند و خود را به غفلت بزند.[2]
انسان‌هاى غیر معصوم، در طول زندگى خویش، کم و بیش، عمدى یا سهوى مرتکب‏ اشتباهات کوچک و بزرگ می‌شوند و کمتر کسى یافت می‌شود که مرتکب اشتباهى نشود یا خود را مصون از آن بداند. از سوى دیگر، خُرده‌گیرى و بازخواست از دیگران درباره اشتباهات سهوى یا خطاهایى که هنوز به مرز جُرم و گناهی سنگین نرسیده چندان خردمندانه و پسندیده نیست و در این‌گونه موارد، عقل و شرع بر چشم‌پوشى و گذشت، نظر دارند. این‌جا است که تغافل معنا پیدا می‌کند که در این مواقع، تغافل و چشم‌پوشی و خود را به غفلت زدن در برابر این نوع از خطاها و اشتباهات دیگران، لطیف‌تر و سازنده‌تر از عفو و گذشت است.
گفتنی است؛ «تغافل» منافاتى با امر به معروف و نهى از منکر و انتقاد سازنده ندارد؛ زیرا «امر به معروف و نهى از منکر» مربوط به واجبات و محرمات است (که آشکارا زیر پا گذاشته می­شود) که این موضوع از محدوده «تغافل» بیرون است و انتقاد سازنده مربوط به امورى است که در سرنوشت فرد و جامعه اثر قابل ملاحظه‌اى دارد، در حالى‌که «تغافل» مربوط به امور جزئى و کم ارزش و یا عیوبى است که مصلحت در آن است که پنهان بماند.[3]
البته آنچه گفته شد، از جمله موارد «تغافل» مثبت و پسندیده است؛ چرا که تغافل به دو گروه «تغافل مثبت» و «تغافل منفی» تقسیم می‌شود. پس پسندیده یا ناپسند بودن و بجا یا نابجا بودن تغافل بر طبق موارد فرق می‌کند. که در قسم اول جزو فضایل اخلاقی و در قسم دوم جزو رذائل اخلاقی است.
تغافل مثبت و پسندیده
تغافل مثبت؛ یعنی این‌که انسان، چیزهایى را بداند که پنهان کردن آن لازم یا پسندیده است؛ به دیگر سخن؛ فردى خود را نسبت به مسئله‌اى که اظهارش عواقب نامطلوب دارد، به ناآگاهى و بی‌اطلاعى بزند و با بزرگوارى از کنار آن بگذرد تا باعث حفظ آبروى دیگران شود.[4]
هر کس عیب یا لغزشى دارد، لذا سعى دارد تا مردم آن‌را ندانند؛ ولى گاهى افراد هوشمند از آن آگاه می‌شوند. «تغافل» در این‌گونه موارد، در حقیقت یک نوع‏ عیب‌پوشى است که جز در موارد امر به معروف و نهى از منکر، آن هم به صورت محرمانه و لطیف، بسیار پسندیده است.
اگر در مواردى پرده‌درى شود و آبرو و حیثیت اشخاص بر باد رود، افراد تشویق به گناه می‌شوند و طبق منطق «من که رسواى جهانم، غم دنیا سهل است» رسوایى را مجوّزى براى گناه می‌شمرد. و اگر پرده حیاى گنه‌کاران دریده شود، دست به هر کارى می‌زنند؛ پس در این‌جا جز با «تغافل» نمی‌توان جلوى این پدیده شوم اجتماعى را گرفت.[5]
تغافل، یکى از اصول مهم زندگى آرام و خالى از دغدغه‌ای است که در بخش‌هاى مختلف زندگى - مانند خانواده- از اهمیت بالایى برخوردار است. یکی از این موارد در بخش مدیریتی نهادهای فعالیتی جامعه است. در بخش فعالیت‌های اجتماعی، مدیران هر بخش از این فعالیت‌ها باید از این مسئله در حل بسیارى از مشکلاتشان بهره بگیرند؛ یعنى، هر جا که احتیاج به اخطار و هشدار است باید اخطار و هشدار دهند و هر جا که با «تغافل»، مشکلات حل می‌شود، از این طریق وارد شوند. به یقین اگر مدیران، اصل «تغافل» را از زندگى خود حذف کنند، گرفتار دردسرهاى بی‌دلیل خواهند شد.
بدیهى است گاهى همکاران و زیردستان، به دلیل غفلت، آشنا نبودن با کارها و یا نگرانی‌ها و مشکلاتى که براى آنها پیش می‌آید، مرتکب لغزش و خطا می‌شوند. در چنین مواردى اگر نسبت به آن لغزش چشم‌پوشى نشود و شخصیت و کرامت فرد مورد بی‌مهرى و اهانت قرار گیرد، خواسته یا ناخواسته او را در مسیر جسارت‌ها، برخوردهاى غرض آلود و لغزش‌هاى عمدی سوق می‌دهد. اثر تربیتى تغافل این است که شخص خطاکار، با احساس احترام و اعتمادى که از سوى مدیر می‌بینید، در جهت جبران لغزش‌هاى خود می‌کوشد و در صدد است که اعتماد و حسن ظن مدیر را در عمل نسبت به خویش، جلب نماید.[6]
تغافل منفی و ناپسند
برخی از مواقع «تغافل و چشم‌پوشی در امور زندگى، مایه بدبختى است. اگر انسان، واقعیت‌ها را بداند و باور داشته باشد که زندگى دنیا ناپایدار است و این جهان گذرگاهى است که باید از آن بگذرند، و به سرایى دیگر بشتابند و مرگ قانون تخلّف ناپذیرى است، و هیچ اعتبارى به قدرت‌ها و ثروت‌هاى مادى نیست؛ ولى با این‌حال، چنان از کنار این مسائل بگذرد که گویى هیچ چیزى نمی‌داند و نمی‌بیند، این تغافل منفى است که آثار زیان‌بارش از «غفلت» هم بیشتر است؛ زیرا، غافلان، ناآگاهانه به دام حوادث گرفتار می‌شوند؛ اما «تغافل کنندگان» با آگاهى در این دام قدم می‌گذارند که مسئولیت الهی‌اش بیشتر و نکوهش مردم درباره آن شدیدتر است.[7]
تغافل در بیان معصومان(ع)
در حدیث معروفى که از پیامبر اکرم(ص)،[8] امام علی،[9] سجّاد،[10] امام باقر[11] و از امام صادق(ع)[12] درباره «تغافل» نقل شده است، چنین می‌فرمایند: «مصلحت همزیستى سالم و معاشرت با مردم در پیمانه‌اى است که دو سوّم آن هوشیارى و یک سوم آن تغافل باشد».[13]
این روایت، در واقع ضمن تأکید بر تغافل مثبت، از تغافل منفى بر حذر می‌دارد. ابتدا تأکید به هوشیارى و بیدارى و ترک «غفلت» می‌کند و سهم آن‌را دو سوّم می‌داند و مفهوم آن این است که انسان نباید از مسائل مهم زندگى بی‌خبر بماند؛ بلکه باید با کمال دقّت، مراقب آنچه که خیر و صلاح او در آن است، باشد. از سوى دیگر نسبت به امورى که لازم است مورد بی‌اعتنایى و بی‌توجهى قرار گیرد، دستور به «تغافل» می‌دهد؛ مانند فکر و دقت در مسائل جزئى زندگى که اهمّیّت چندانى ندارند، انسان را از تفکّر در امور مهم باز می‌دارد و همچنین مخفى کردن عیوب پنهانى دیگران در مواردى که مصلحت ایجاب می‌کند، کار پسندیده‌اى است.[14]
امام على(ع) در این رابطه می‌فرماید: «یکى از با ارزش‌ترین کارهاى کریمان، تغافل و چشم‌پوشی از چیزهایى است که از آن آگاهند [و سرپوش گذاشتن بر آن لازم است]».[15]
«هیچ خردى چون خود را به نادانى زدن نیست».[16]
«هیچ بردبارى چون تغافل نیست».[17]
«قدر و منزلت خود را با تغافل و چشم‌پوشی نسبت به امور پست و کوچک بالا برید ... و زیاده از امورى که پوشیده و پنهان است تجسس نکنید که عیب‌جویان شما زیاد می‌شوند ... و با چشم برهم نهادن از دقت بیش از حد در جزئیات، بزرگوارى خود را ثابت کنید».[18]
از این حدیث و بعضى از احادیث دیگر، به خوبى موارد «تغافل» روشن می‌شود و نشان می‌دهد که مربوط به امور مهم و سرنوشت ساز زندگى نیست، بلکه مربوط به امور جزئى و کم اهمّیّت است که در زندگى هر انسانی پیش می‌آید. طبیعی است اگر تغافل بیش از حد در امور اجتماعی و مدیریتی به سوء استفاده طرف مقابل بیانجامد، دیگر نمی­توان آن‌را یک ویژگی مثبت برشمرد، بلکه شاید نشانی از ضعف فرد ارزیابی شود.
آثار «تغافل مثبت»
اصل تغافل وقتى بجا مورد بهره‌بردارى قرار گیرد، آثار ارزش‌مندى در پی دارد؛ مانند:
1. خوش‌نامى:‏ هر کسی به طور طبیعى خواهان خوش نامى خود است و از بدنامى و نکوهش دیگران در هراس است. یکى از آثار خوب تغافل، خوش‌نامى است. امام على(ع) می‌فرماید: «تَغافَلْ یُحْمَدْ امْرُکَ»؛[19] تغافل کن تا کارت مورد ستایش قرار گیرد.
2. زندگى گوارا: اگر انسان در مجموعه‌هایى که به شکلى در آنها عضویت دارد؛ مانند خانواده، محله، محل کار، محل تحصیل و ... بخواهد عینک ریزبینى به چشم بزند و به کار دیگران خُرده بگیرد، همه عمرش را باید صرف چنین کارى نماید و هیچ‌گاه به کارهاى اصولى و اهداف زندگى خود نائل نمی‌شود. علاوه بر آن باید همواره با اعضاى خانواده، همشهریان، همکاران و ... درگیر باشد و زندگى خود را در پاى آن تباه سازد.[20] در حالی‌که با تغافل بجا و پسندیده می‌توان خود را از تلخ‌کامی و اضطراب در زندگی رهایی بخشید.
چنان‌که در سخن حکیمانه امیر مؤمنان(ع) آمده است: «هر کس تغافل نورزد و از بسیارى از امور [خلاف دیگران‏] چشم نپوشد، زندگی‌اش تلخ می‌گردد».[21]
3. حفظ حرمت:‏ خُرده‌گیرى و ایراد و پرخاش و گاهى تنبیه و جریمه به خاطر اشتباهات و سهل‌انگاری‌هاى عادى و کم‏اهمیّت، هیبت و احترام شخص ایراد گیرنده را می‌شکند. براى مصون ماندن از چنین آسیبى باید به اصل تغافل تمسک جست؛ چنان‌که امام صادق(ع) می‌فرماید: «قدر و منزلت خود را با تغافل بزرگ دارید».[22]

 


[1]. واسطی زبیدی، محب الدین سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق و مصحح: شیری، علی، ج 15، ص 547 – 548، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، چاپ اول، 1414ق؛ بستانی، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی-فارسی، ص 62،  انتشارات اسلامی، تهران، چاپ دوم، 1375ش.

[2]. ر.ک: مکارم شیرازى، ناصر، الاخلاق فى القرآن، ج 2، ص 332، مدرسة الامام على بن ابى طالب(ع)، قم، چاپ سوم؛ انصاریان، حسین، الاسرة و نظامها فى الاسلام، ص 200، انتشارات انصاریان، قم، چاپ اول، 1383ش. 

[3]. مکارم شیرازى، ناصر، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 366، مدرسة الامام على بن ابى طالب(ع)، قم، چاپ اول، 1377ش.

[4]. همان، ص 363.

[5]. همان، ص 363 – 364.

[6]. پژوهشکده تحقیقات اسلامى، اخلاق فرماندهى و مدیریت، ص 27 – 28، انتشارات زمزم هدایت، قم؛ آخوندى، مصطفى، اخلاق مدیریت، ص 73، انتشارات کوثر غدیر، قم، 1382ش. 

[7].  اخلاق در قرآن، ج 2، ص 363.

[8]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 4، ص 387، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1413ق.

[9].  مجلسی اول، محمد تقی، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: موسوی کرمانی، سید حسین، اشتهاردی، علی‌پناه، طباطبائی، سید فضل الله، ج 13، ص 53، ‌مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانپور، قم، چاپ دوم، 1406ق.

[10]. خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الاثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، محقق و مصحح: حسینی کوهکمری، عبد اللطیف، ص 240،‏ بیدار، قم، 1401ق؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 4، ص 204، انتشارات علامه، قم، چاپ اول، 1379ق.

[11]. حلّی، یحیی بن سعید، نزهة الناظر فی الجمع بین الأشباه و النظائر، ص 100، منشورات رضی، قم، چاپ اول، 1394ق.

[12]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ص 359، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1404ق.

[13]. همان.

[14]. اخلاق در قرآن، ج 2، ص 365. 

[15]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، صالح، صبحی، کلمات قصار، شماره 222، ص 507، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق.

[16]. تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 769، محقق و مصحح: رجائی، سید مهدی،‏ دار الکتاب الإسلامی، قم، چاپ دوم، 1410ق.  

[17]. همان.

[18]. تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ص 224.

[19]. غرر الحکم و درر الکلم،‏ ص 324.

[20]. اخلاق مدیریت، ص 75.

[21]. غرر الحکم و درر الکلم، ص 664.

[22].  محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 9، ص 159، مؤسسة آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1408ق.

نظرات

Top of Form

Bottom of Form

 

  نقش باورهای دینی در رفع نگرانی ها

   - تغافل در بیان معصومین علیهم السلام تغافل در بیان معصومین علیهم السلام1- در حدیث معروفی که هم از امام سجاد علیه السلام و هم از امام باقر علیه السلام و هم از امام صادق علیه السلام نقل شده است، پیرامون «تغافل» چنین می فرمایند: «صلاح حال التعایش والتعاشر ملا مکیال ثلثاه فطنة و ثلثه تغافل، مصلحت همزیستی سالم و معاشرت با مردم درپیمانه ای است که دو سوم آن هوشیاری و یک سوم آن تغافل باشد. (64)

این روایت، در واقع ضمن تاکید بر تغافل مثبت، از تغافل منفی بر حذر می دارد. ابتداتاکید به هوشیاری و بیداری و ترک «غفلت» می کند و سهم آن را دو سوم می دانند ومفهوم آن این است که انسان نباید از مسائل مهم زندگی بی خبر بماند، بلکه باید با کمال دقت، مراقب آنچه که خیر و صلاح او در آن است، باشد. از سوی دیگر نسبت به اموری که لازم است مورد بی اعتنایی و بی توجهی قرار گیرد، دستور به «تغافل» می دهد، مانند، فکر و دقت در مسایل جزئی زندگی که اهمیت چندانی ندارند، انسان را از تفکر در امورمهم باز می دارد و همچنین مخفی کردن عیوب پنهانی دیگران در مواردی که مصلحت ایجاب می کند، کار پسندیده ای است.

 

2- امیر مؤمنان علی علیه السلام در این رابطه می فرمایند: «من اشرف اعمال الکریم غفلته عما یعلم، یکی از باارزشترین کارهای کریمان، «تغافل» از چیزهایی است که از آن آگاهند» (65)

[354](و سرپوش گذاشتن بر آن لازم است. )

 

3- در حدیث دیگری آن امام بزرگوار علیه السلام می فرمایند: «من لم یتغافل و لا یغض عن کثیر من الامور تنغصت عیشته، کسی که «تغافل» و چشم پوشی از بسیاری امور نکند، زندگی برای او ناگوار خواهد شد» (66)

بدیهی است، زندگی انسان ها خالی از اموری که بر خلاف توقع باشد، نیست. اگرانسان جزئیات زندگی دیگران را با کنجکاوی و دقت پیدا کند و آنها را موردبازخواست قرار دهد، زندگی برایش تلخ و دوستان از اطراف او پراکنده می شوند.

 

این بحث را با حدیثی از همان بزرگوار علیه السلام پایان می دهیم: «و عظموا اقدارکم بالتغافل عن الدنی من الامور... و لا تکونوا بحاثین عما غاب عنکم، فیکثر عائبکم... و تکرموابالتعامی عن الاستقصاء، قدر و منزلت خود را با «تغافل» نسبت به امور پست و کوچک بالابرید... و زیاده از اموری که پوشیده و پنهان است تجسس نکنید که عیب جویان شما زیادمی شوند... و با چشم بر هم نهادن از دقت بیش از حد در جزئیات، بزرگواری خود را ثابت کنید» (67)

از این حدیث و بعضی از احادیث دیگر، به خوبی موارد «تغافل» روشن می شود ونشان می دهد که مربوط به امور مهم و سرنوشت ساز زندگی نیست، بلکه مربوط به امورجزئی و کم اهمیت است که در زندگی وجود دارد.

بنابراین «تغافل» منافاتی با امر به معروف و نهی از منکر و انتقاد سازنده ندارد، زیرا، «امر به معروف و نهی از منکر» مربوط به واجبات و محرمات است که از محدوده «تغافل» بیرون است و انتقاد سازنده مربوط به اموری است که در سرنوشت فرد و جامعه اثر قابل ملاحظه ای دارد، در حالی که «تغافل» مربوط به امور جزئی و کم ارزش و یاعیوبی که مصلحت در آن است که در پرده بماند.

64- تحف العقول، ص 264. (آنچه در بالا آمد، متن حدیثی است که از امام صادق علیه السلام نقل شده است واز دو امام دیگر نیز شبیه آن نقل شده است.65- نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 222. )66- غرر الحکم، شماره 9149.67- بحار الانوار، ج 75، ص 64.  عنوان بعد عنوان قبل      

 

تغافل و چشم‏ پوشی در صحنه زندگی یکی از عوامل موفقیت


 

تغافل و چشم ‏پوشی از خطاهای افراد در صحنه های زندگی ازعوامل موفقیت انسان است

چشم ‏پوشي از اشتباه ديگران، رفتاري آگاهانه به منظور حفظ شخصيت فرد خطاکار و متوجه ساختن او به کار نادرست خويش است. انسان مدبّر، کسي است که برخي دشواري‏هاي زندگي را ناديده بگيرد و از بعضي خطاهاي ديگران چشم بپوشد. البته در اموري که در دايره امر به معروف و نهي از منکر قرار مي‏گيرد، انسان وظيفه شرعي دارد تا برخورد کند و در مورد آنها نبايد چشم‏پوشي کرد؛ زيرا در اين صورت، سامان اجتماع به هم مي‏ريزد. از اين رو، با خردمندي و دورانديشي بايد از برخي امور چشم پوشيد، چنان‏که علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: «اِنَّ العاقِلَ نِصْفُهُ اِحْتِمالٌ و نِصفُهُ تَغافُلٌ؛ نيمي از کار خردمند، توجه کردن است و نيم ديگرش، چشم‏پوشي».

همچنین فرمود:

مَن لا یَتَغافَلُ عَنْ کَثیرٍ مِن الاُْمورِ تَنَغَّضَتْ عَیْشُهُ.

هر کس بسیاری از چیزها را نادیده نگیرد، زندگی و آسایش خویش را تباه کرده است.

پس بهتر است هیچ‏گاه این پند قرآنی را از یاد نبریم که:

وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَی اْلأَرْضِ هَوْنًا وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلامًا... وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرامًا. (فرقان: 63 و 72)

بندگان واقعی خدای رحمان، کسانی هستند که با فروتنی بر زمین راه می‏روند و چون نادانان (به شیوه‏ای ناروا) با آنها روبه‏رو شوند، با مسالمت و آرامش، سلام گویند و چون (گفتار یا کردار) بیهوده ببینند، بزرگوارانه از کنار آن می‏گذرند.

پیام متن:

چشم‏پوشی به موقع، نشانه خردمندی و سبب پربار شدن زندگی انسان‏هاست.

 

 


نوشته شده در تاریخ دوشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۱ توسط محمد حسین حسینی گرمابی

آرشیو نظرات

 

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin

 

 

تغافل و چشم‏پوشی

چشم‏پوشي از اشتباه ديگران، رفتاري آگاهانه به منظور حفظ شخصيت فرد خطاکار و متوجه ساختن او به کار نادرست خويش است. انسان مدبّر، کسي است که برخي دشواري‏هاي زندگي را ناديده بگيرد و از بعضي خطاهاي ديگران چشم بپوشد. البته در اموري که در دايره امر به معروف و نهي از منکر قرار مي‏گيرد، انسان وظيفه شرعي دارد تا برخورد کند و در مورد آنها نبايد چشم‏پوشي کرد؛ زيرا در اين صورت، سامان اجتماع به هم مي‏ريزد. از اين رو، با خردمندي و دورانديشي بايد از برخي امور چشم پوشيد، چنان‏که علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: «اِنَّ العاقِلَ نِصْفُهُ اِحْتِمالٌ و نِصفُهُ تَغافُلٌ؛ نيمي از کار خردمند، توجه کردن است و نيم ديگرش، چشم‏پوشي».

همچنین فرمود:

مَن لا یَتَغافَلُ عَنْ کَثیرٍ مِن الاُْمورِ تَنَغَّضَتْ عَیْشُهُ.

هر کس بسیاری از چیزها را نادیده نگیرد، زندگی و آسایش خویش را تباه کرده است.

پس بهتر است هیچ‏گاه این پند قرآنی را از یاد نبریم که:

وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَی اْلأَرْضِ هَوْنًا وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلامًا... وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرامًا. (فرقان: 63 و 72)

بندگان واقعی خدای رحمان، کسانی هستند که با فروتنی بر زمین راه می‏روند و چون نادانان (به شیوه‏ای ناروا) با آنها روبه‏رو شوند، با مسالمت و آرامش، سلام گویند و چون (گفتار یا کردار) بیهوده ببینند، بزرگوارانه از کنار آن می‏گذرند.

پیام متن:

چشم‏پوشی به موقع، نشانه خردمندی و سبب پربار شدن زندگی انسان‏هاست.

 

طوبی - اسفند 1384، شماره 3 - ویژگی های خانواده اخلاقی و تحول گر

چشم پوشی، راهی مطمئن برای تعالی خانواده

تغافل، به معنای چشم پوشی از خطای دیگری و اینکه خود را به رفتار وی ناآگاه نشان دادن است. البته چشم پوشی از آن دسته از خطاهای کوچک که، جبران پذیر و اصلاح شدنی است تنها برای کسانی قابل اجرا است که در حد بالایی از رشد معنوی و کنترل نفسانی قرار گرفته اند: انسان های با کرامتی که چشم پوشی را به جای عیب جویی برمی گزینند، خود را ارزشمندتر و محبوب تر می سازند.

نتیجه مثبت این عمل، فرصت بخشی به طرف مقابل برای اصلاح خود، کمک به تقویت آرامش در خانواده و جلوگیری از نهادینه شدن بدی و زشتی در زندگی است. هم چنان که بدبینی و دشمنی و فاصله گرفتن از یکدیگر، نتیجه عیب جویی و آشکار کردن عیب هاست. اگر خواستار نادیده انگاشتنعیب های خویش از سوی دیگران هستیم، عیب های آنان را باید بپوشانیم. مولوی در این باره این گونه می سراید:

ای خنک جایی که عیب خویش دید

هر که عیبی گفت آن بر خود خرید

غافلند این خلق از خود ای پدر

لاجرم گویند عیب یکدگر

هر کسی گر عیب خود دیدی ز پیش

کی شدی غافل وی از اصلاح خویش

نکاتی که به منظور حفظ این ویژگی مثبت باید به آن ها توجه داشت:

1. گذشت و بزرگ منشی، بنای تفاهم را مستحکم و سیاست ضربه در مقابل ضربه، آن را متزلزل می کند.

2. عدم گذشت، موجب کم شدن اعتماد طرف مقابل می شود و سعه صدر هنگام بروز خطاهای کوچک، احساس کفایت، شایستگی و اصلاح درون را در او تقویت می کند.

3. قهر و ناسازگاری، مناسب زندگی اخلاقی نیست و طولانی شدن آن، به روابط عاطفی ضربه می زند.

4. اشتباهی که با یک عذرخواهی برطرف می شود، نباید بهانه ای برای برهم زدن آرامش باشد.

5. دیدن صفات خوب و مثبت دیگران، گذشت و چشم پوشی را آسان تر می کند.

پیام متن:

1. تغافل، موجب ارزشمندی شخص می شود؛

2. گذشت، استحکام بنیان خانواده را به همراه خواهد داشت.

چگونه با خطاهای دیگران برخورد کنیم؟

چگونه با خطاهای دیگران برخورد کنیم؟

نویسنده: سید هادی مدرسی

مترجمان: حمیدرضا شیخی، حمیدرضا آژیر

« و قل لعبادی یقولوا التی هی احسن ان الشیطان ینزغ بینهم ان الشیطان کان للانسان عدواً مبیناً»(1)

رابطه انسان با افراد جامعه مانند رابطه اجزای ساعت با یکدیگر نیست. به همین دلیل هم، از نوع رابطه ای نیست که در آن اشتباه رخ ندهد و یا لغزشی به وجود نیاید، بلکه طبیعت بشر به گونه ای است که هم خطا می کند و هم طریق صواب می پیماید.

اینجاست که این رابطه گاه به سبب سرزدن خطاها و اشتباهات دچار تزلزل می شود؛ زیرا یا آدمی در حق دیگران گرفتار خطا می شود و یا دیگران در حق او چنین اشتباهاتی را مرتکب می شوند. علت این امر آن است که انسانها معصوم نیستند تا در نتیجه خطایی از آنها سر نزند.

اکنون این سؤال مطرح می شود که: چگونه با خطاها برخورد کنیم؟ چه باید بکنیم؟ و چه باید بگوییم؟

قبل از پاسخ به این سؤال، باید بدانیم که هم بزرگ کردن اشتباهات روشی نادرست است و هم چشمپوشی از آنها. نه« انتظار نداشتن» خطا رواست و نه بزرگ کردن آن اگر از کسی سر زد. کما این که « خو گرفتن» بر خطاهای خود و دیگران نیز روا نمی باشد.

شیوه درست آن است که ما با خطاها به عنوان اموری« محتمل» و در عین حال « قابل درمان» برخورد کنیم.

اکنون به سؤال گذشته باز می گردیم: چگونه با خطاها برخورد کنیم؟ جواب این است که: برای خطا چندین صورت و برای برخورد با آنها چندین روش قابل تصور است. در اینجا اقسام خطا را مورد بررسی قرار می دهیم:

1- خطای ما در حق دیگران. در چنین صورتی باید هم با خود و هم با دیگران صریح و روراست باشیم. حتی باید پیش از متهم ساختن دیگران خود را متهم کنیم و قبل از دیدن عیوب دیگران معایب خود را ببینیم و پیوسته در برابر وجدان خویش به خطاهای خود اعتراف کنیم.

اسلام از طریق مجموعه دعاهای رسیده از پیامبر(ص) یا ائمه طاهرین(ع) اینگونه به تربیت ما مبادرت ورزیده است. مثلاً در دعایی می خوانیم:

« الحمدلله و الحمدُ حقُه کما یستحقه حمداً کثیراً و اعوذ به من شرّ نفسی. ان النفس لامارةٌ‌بالسوء الا ما رحم ربی و اعوذُ به من شر الشیطان الذی یزیدنی ذنباً الی ذنبی» « ستایش از آن خداست و به او پناه می برم از بدی نفس خود. نفس به بدی فرمان می دهد مگر آن که خدایم به من رحم کند. و به او پناه می برم از شر شیطانی که گناه بر گناهم می افزاید».

و در این دعا نیز می خوانیم« اللهم انی اعتذر الیک من مظلوم ظلم بحضرتی... توبة توجب لی محبتک یا محب التوابین»« پروردگارا من به درگاه تو عذر می خواهم از این (گناه) که در برابر من به مظلومی ستمی رسیده باشد و من او را یاری نکرده باشم. و از ( این گناه) که خوبی و احسانی از کسی به من رسیده باشد و من شکر او را به جا نیاورده باشم. و از( این گناه) که کسی نزد من از کار بدی عذرخواه آمده باشد و من عذرش را نپذیرفته باشم. و از ( این گناه) که تهیدستی از من چیزی خواسته باشد و من نومیدش باز گردانده باشم. و از( این گناه) که کسی بر گردن من حقی گذاشته ولی من در ادای حقش سستی ورزیده باشم. و از( این گناه) که عیب کسی بر من آشکار شود و من آن عیب را نپوشانده باشم. و هم از هر گناه که برای من پیش آمده و من از آن دوری نکرده باشم. از همه این خطاها و امثال این گناهان، ای خدا به درگاهت عذر می خواهم؛ آن چنان عذری که با پشیمانی همراه است و آن چنان پشیمانی که همواره مرا از تکرار غفلتها و لغزشهای گذشته ام باز دارد. پروردگارم! بر محمد و خاندان پاکش درود فرست و پشیمانیم را از گناهان گذشته و تصمیم را بر ترک گناهانی که بعداً در معرض آنها قرار خواهم گرفت، توبه من قرار ده، توبه ای که موجب محبت و لطف تو با من شود ای دوستدار توبه کنندگان»(2).

در دعایی دیگر می خوانیم: اللهم صل علی محمد و آله و اکسر شهوتی... و ارضه عنی من وُجدک و اوفه حقّه من عندک»« پروردگارا؛‌ بر محمد و خاندان پاکش درود فرست و قوای شهوانی مرا از هر کار حرام درهم شکن و حرصم را از هر کار بد برکنار دار و از جور و آزار هر مرد و زن مؤمن و مسلمان مرا باز دار. پروردگارا، هر آن بنده ات را که من به کاری آزردم که تو از آن کار منع کرده بودی یا از کار او پرده دری کردم و حال آن که این عمل من به حکم تو ممنوع بوده و آن بنده تو که از من جور و آزار دیده است و از دنیا به سرای دیگر رخت بربسته یا هنوز در دنیاست، پروردگارا از تو درخواست می کنم که او را به جای الم و آزاری که از من به او رسیده است ببخشی و بیامرزی و اگر من بر او حقی دارم و او مرا جور و آزاری کرده او را عفو فرمایی و(در عقبات قیامت) متوقفش نگردانی و از گناهی که نسبت به من مرتکب شده پرده برمدار. عفو و بخشش من از ایشان و صدقه و احسانی را که بر وجه تبرع به آنها کرده ام بهترین صدقه و عالیترین صله و عطایی که مقربان درگاهت بخشند، گردان و عوض عفو من از ایشان تو هم از تقصیر من درگذار و به جای دعای خیری که در حق آنها کرده ام کرم و رحمتت را شامل من گردان تا به فضل و کرم تو همه ما به سعادت رسیم. و به جود و احسانت همه از عقاب تو نجات یابیم. پروردگارا، هر آن بنده از بندگانت که عیب و نقصی از من به او رسیده یا اذیت و و المی از طرف من دیده یا ظلم و جوری به سبب من به او شده و یا حقی از او فوت کردم یا به مظلمه و جوری بر او پیشی گرفتم، پس ای خدای مهربان بر محمد و خاندان پاکش درود فرست و آن بنده ستم رسیده را به جود و کرم خود از من راضی و خشنود ساز و از لطف خود، حقّ او را به طور کامل ادا فرما».

آیا در این دعاها و امثال آنها اعتراف به خطاها و عذرآوردن به درگاه خداوند از آنها نیست؟

اسلام اعتراف به گناهان را در برابر دیگران حرام کرده است؛ زیرا بیم آن می رود که این عمل به رواج بدی منجر شود و در نتیجه قبح گناهان در نظر مردم از بین برود و به صورت اموری عادی در جامعه درآیند. اما در ارتباط با خطاها و لغزشها، اسلام از ما می خواهد که خود را متهم سازیم و در برابر دیگران به آنها اعتراف کنیم و هدف از این کار آن است که دیگر آنها را مرتکب نشویم و از دیگران پوزش بخواهیم. این است معنای ضرب المثلی که می گوید: « اعتراف به خطا فضیلت است».

ظاهراً هدف اسلام از این خواسته که قبل از متهم کردن دیگران خود را متهم کنیم این است که ما همواره از آرا و نظریات خود جانبداری نکنیم.

درحقیقت، مردم گاه خطا را می بخشند و آن را نادیده می گیرند اما کسی را که از اعتراف به خطا سر برتابد یا بر آن اصرار ورزد و خود را همیشه و همه جا برحقّ بداند، دشمن می دارند.

می گویند مردی در موضوعی عقیده نادرستی اظهار کرد و چون به او گفته شد: تو اشتباه می کنی، پاسخ داد: هزار دلیل بر درستی گفته خود می آورم. به او گفتند: اگر دلایلی را که ادعا می کنی بیاوری در آن صورت خطاهایت به هزار و یک عدد خواهد رسید!

این، یک حقیقت روشن است، زیرا هرچه بیشتر بر اشتباه خود اصرار ورزید، بر خطا بودن شما بیشتر ثابت می شود، چون در نهایت صحیح، صحیح است و امکان ندارد که خطا و اشتباه با اصرار صحیح شود هرچند در این راه هزار دلیل هم اقامه کنید.

بنابراین، همین که فهمیدید در اشتباه هستید به اشتباه خود اعتراف کنید و در جهت رفع آن بکوشید وگرنه بزودی مجبور خواهید شد این کار را بکنید که البته دیگر دیر شده است.

حقایق زندگی، چه بخواهیم و چه نخواهیم، خود را بر ما تحمیل می کنند. این حقایق مطابق میل یا مزاج ما تغییر نمی یابند.

در اینجا، بجاست داستان سقراط را با یکی از شاگردانش نقل کنیم. می گویند سقراط در کنار برکه آبی نشسته بود به شاگردش گفت: در این برکه چیست؟ شاگرد پاسخ داد: آب. سقراط دهها دلیل آورد که در برکه آب وجود ندارد. ظاهراً شاگرد، برخلاف میل باطنی خود، در برابر استاد تسلیم و مجاب شد. اما سقراط دست برد و مشتی آب برداشت و دوباره آن را در برکه ریخت و به شاگردش گفت: این حقیقت بزرگترین دلیل بر وجود آب و بطلان عقیده و دلایل من است.

پس، به خطا اعتراف کنید، پیش از آن که حقایق شما را به این کار مجبور سازند. اصولاً چرا ما خطاهای دیگران را می بینیم اما اشتباهات خود را نمی بینیم؟ در سخنان پیامبر خدا(ص) و ائمه اهل بیت(ع) آمده است:

« برای انسان همین عیب بس که کور خود و بینای مردم باشد، مردم را به چیزی سرزنش کند که خود یارای ترک آن نیست و همنشین خود را بیهوده بیازارد»(3).

« خوشا آن که عیب خویش او را از پرداختن به معایب دیگران باز دارد»(4).

« آن که به عیب خود بنگرد از عیب دیگران باز ماند»(5).

در زمینه ارتباط با مردم این سخنان گهربار، ما را رهنمون می شوند که قبل از خطاهای دیگران لغزشهای خود را ببینیم، با پرداختن به خطاهای خود از پرداختن به خطاهای دیگران باز مانیم و پیش از اصلاح معایب دیگران به اصلاح عیوب و جبران کاستیهای خودمان بپردازیم.

در این احادیث، عیب به معنای نقص و کاستی است و خطا هم یکی از انواع عیوب است. امام زین العابدین(ع)‌می فرماید:« تو، به گناه خود یقین داری و به گناه دیگران تردید»(6).

بنابراین، بجاست که آدمی پیش از کنترل و مراقبت از خطاهای دوستان و برادرانش به خویشتن خویش بنگرد. اگر دید در زندگی خود هرگز خطا نکرده و هیچ عیبی در وجود خود ندارد آن وقت حق دارد که به عیوب دیگران و مراقبت از آنها بپردازد اما مادام که خود از خطا مبرا نیست باید خاموش باشد و از پرداختن به دیگران خودداری ورزد.

شاید کسی چنین بپندارد که عیب خود را دیدن و عیب دیگران را ندیدن به او زیان می رساند،‌ اما این پندار درست نیست. چون زمانی که فقط خطاهای دیگران را نشان می دهی مانند آینه هستی منتها آینه ای که فقط زشتیها را نشان می دهد اما هنگامی که عیوب خود را می بینی درصدد از بین بردن آنها برخواهی آمد و این موجب می شود که در کامل کردن خود و رفع کاستیها و معایبت بیندیشی و این همان عاملی است که آدمی را در آسمان فضیلت و کمال بالا می برد.

یونانیها وقتی مجسمه های حکمای خود را می ساختند، چشمهای آنها را وارونه و دهانهایشان را بسته نشان می دادند. یعنی حکیم کسی است که عیبهای خویش را می بیند و درباره عیوب دیگران ساکت و خاموش است. به همین دلیل امام علی(ع) می فرماید: « شناخت عیبهای خویش سودمندترین معارف است»(7).

ممکن است بپرسید: چرا امام(ع) صفت تفضیلی را به کار برده و فرموده است:« سودمندترین معارف»؟

جواب این است که چون آدمی گاه دانشی را می داند اما این دانش کاستیها و نواقص او را جبران و یا خلأهای رفتاری او را پر نمی کند در صورتی که اگر به عیوب خود بنگریم، برای اصلاح آنها فعالانه خواهیم کوشید و درنتیجه در حالتی از پیشرفت همیشگی به سر خواهیم برد.

وظیفه ما این است که دست کم با دیگران انصاف داشته باشیم. همان طور که خطاها و عیوب دیگران را می بینیم باید خطاها و عیوب خود را نیز ببینیم در درجه اول به عیوب خود بنگریم و سپس به معایب دیگران.

حدیث شریف می گوید:« آنچه از دیگران زشت می شماری از خود نیز زشت بشمار».

اهمیت این موضوع زمانی بیشتر می شود که انسان مسؤولیت هدایت و رهبری جامعه را به عهده داشته باشد. امام علی(ع) می فرماید:« چون به نجات مردم همت گماشتی، این کار را از خود آغاز کن، زیرا پرداختن تو به اصلاح دیگران در حالی که خود فاسدی، بزرگترین عیب است»(8).

چه، آدمی وقتی خود بیمار است چگونه برای بیماران دارو تجویز می کند؟

پس، از خود شروع کنید. اگر موفق شدید انسانی حکیم هستید و مردم سخنان شما را خواهند شنید و با گفته هایتان راهنمایی خواهند شد.

هرگز نباید پنداشت که اگر به عیوب خود اعتراف کنیم در نظر دیگران کوچک خواهیم شد، بلکه اعتراف به خطا نشانگر شجاعت فرد است.

در دو جا باید به خطا و اشتباه خود اعتراف کرد:

1- در اثنای گفتگو با دوستان. در چنین موقعیتی اگر نظر اشتباه یا دلیل نادرستی ارائه کردیم باید به خطای خود اعتراف کنیم و نظر طرف مقابل را، اگر صحیح بود، بپذیریم مخصوصاً اگر از ما خواهان اعتراف به اشتباه شود. مبادا مصداق این آیه شریفه واقع شویم که:« و چون او را به اندرز گویند که از خدا بترس، غرور و خودپسندی وی را به بدکاری برانگیزد، جهنم او را کفایت کند که بسیار آرامگاه بدی است»(9).

2- هرگاه براساس دلایل مشخصی موضع خاصی را اتخاذ کردید و بعداً ظاهر شد که دلایل شما نادرست و موضعگیری شما بیجا و بی مورد است خجالت نکشید و از موضع خود عقب نشینی کنید. فکر نکنید که این عمل شما نشانه ضعف است بلکه این خطاست که ضعف حقیقی است. در حالی که عقب نشینی از خطا و اعتراف به آن عین شجاعت است.

برعکس اعتقاد بعضی، اعتراف به خطا گاه کلید حل یک مشکل یا راهی به سوی یک افق جدید است که شاید انسان فکر آن را هم نمی کرده است.

یکی از اروپاییان چنین داستانی درباره خود نقل می کند: در فاصله بسیار نزدیکی از خانه من جنگل بکر و دست نخورده ای وجود دارد. هنگام بهار بوته های توت وحشی در آن شکوفه می کنند و در داخل این بوته ها سنجابها آشیانه می سازند و بچه های خود را بزرگ می کنند. گیاهان این جنگل آنقدر بلند است که تقریباً تا گردن اسب می رسد. این سرزمین پر از درخت و شکوفه را دست بشر ضایع نکرده و در حقیقت چیزی از یک جنگل کم ندارد و به نظر می رسد که از ابتدا تاکنون چندان تغییرشکل نداده است. من اغلب با سگ کوچک خود در این بیشه به گردش می پردازم. از آن جا که بندرت در خلال تفریح و گردش با کسی رو به رو می شویم عادت کرده ام که آن حیوان را رها کنم تا به دلخواه رفت و آمد کند. یک روز با یک پلیس که بر اسبی سوار بود، در پارک برخوردیم. به نظر می رسید که وی تشنه قدرت نمایی است او سرزنش کنان از من پرسید: چه معنا دارد که تو سگ را گذاشته ای بدون زنجیر و قلاده آزاد بگردد؟ مگر نمی دانی که این کار بر خلاف قانون است؟

من به آرامی گفتم: بله، می دانم ولی فکر می کردم که در این جا به کسی آسیبی نخواهد رساند.

پلیس با اوقات تلخی جواب داد: فکر می کردی؟ قانون به اندازه یک خردل به آنچه تو فکر می کنی اعتنا ندارد! ممکن است سگ تو کودکی را گاز بگیرد یا سنجابی را بکشد. این دفعه کاری به تو ندارم اما اگر بار دیگر سگ تو را بدون قلاده و پوزبند دیدم سر و کارت با قاضی است!

من با فروتنی قول دادم که اطاعت خواهم کرد و مدتی هم اطاعت کردم اما « رکس» از قلاده خوشش نمی آمد. من هم خوشم نمی آمد. لذا تصمیم گرفتیم بار دیگر دل به دریا بزنیم! در آغاز همه چیز بر وفق مراد بود اما بزودی به دام افتادیم! بدین ترتیب که من و« رکس» روی تپه ای که جنگل به آن تمام می شد، می دویدیم که ناگاه با قدرت قانون مواجه شدم. همان پلیس را دیدم که سوار بر اسب ایستاده است. « رکس» در چند قدمی او بود و من فوراً دریافتم که در تله افتاده ام لذا منتظر نماندم که پلیس شروع به صحبت کند بلکه خودم گفتگو را آغاز کردم و گفتم: شما مرا در حین ارتکاب جرم به تله انداخته اید. من عذر و دلیلی ندارم. شما به من اخطار کرده بودید که اگر بار دیگر با قانون مخالفت کنم مرا تسلیم دادگاه خواهید کرد اما من رعایت نکردم!

در این هنگام پلیس با لحنی آرام و ملایم گفت: من می دانم که به گردش آوردن سگ کوچولویی مانند این بدینجا در موقعی که کسی در این حول و حوش نیست اغواکننده است.

جواب دادم: بله، اما این برخلاف قانون است!

پلیس گفت: ولی سگ کوچکی مثل این نمی تواند به کسی آزار برساند. گفتم: درست است ولی ممکن است سنجابی را بکشد.

او با تبسم گفت: بسیار خوب، حالا من به شما می گویم چه باید بکنید. شما سگتان را به آن طرف تپه ببرید تا او را نبینم!!

از آن جا که این پلیس یک انسان بود می خواست از احساس مهم بودن برخوردار شود. لذا وقتی شروع به محکوم کردن خود کردم یگانه راه برای ارضای احساس مهم بودنش این بود که در برابر من، موضع حاکم مهربانی را بگیرد که در عین قدرت می بخشد!

حالا فرض کنید من می کوشیدم از خود دفاع کنم، آنگاه چه می شد؟!... آیا هرگز در عمر خود با یک پلیس بحث و مجادله کرده اید؟! اگر کرده اید می توانید بگویید که در صورت دفاع از خود دچار چه اتفاقی می شدم!

اگر می دانید که در هر حال از رقیب شکست خواهیم خورد آیا عاقلانه تر آن نیست که ما بر طرف مقابل پیشی بجوییم و در برابر شکست سر تسلیم فرود آوریم؟ آیا بهتر نیست به انتقادی که خودمان از خودمان می کنیم گوش فرا دهیم تا سخنان توبیخ آمیز از دهان دیگری نشنویم؟

آری، کسی که به خطای خود اعتراف می کند مشکل خود را با طرف مقابل حل می نماید و این چیزی است که هر عاقلی خواهان آن است. در حالی که انسان احمق تنها کسی است که منتظر می ماند تا مردم خطای او را برملا کنند.

« فردیناندوارن» نقاش برای جلب یک مشتری عصبانی و بداخلاق همین روش را به کار برد. آقای وارن ضمن حکایت داستان خود چنین می گوید:« در نقاشیهایی که برای آگهی ها یا نشریات می کردیم باید خیلی دقیق می بودیم. اما این رئیس من سخت علاقه مند بود در نقاشیهایی که برایش کشیده می شود خرده گیری کند. من اغلب از دفتر کار او با بیزاری بیرون آمده ام نه به علت خرده گیریهای او بلکه به سبب روشی که در سرزنش کردن به کار می برد!

روزی نقاشیهایی را که به من سفارش داده بود تسلیم او کردم او چند لحظه بعد با تلفن مرا به دفترش احضار کرد. وقتی پیش او رفتم با عصبانیت از من پرسید که چرا چنین و چنان اشتباهی را مرتکب شده ام. خشمم را فروخوردم و دیدم فرصت آن رسیده که اصل انتقاد از خود را آزمایش کنم. لذا به او گفتم: قربان، اگر آنچه را شما می گویید صحیح باشد من در اشتباه هستم و به هیچ وجه عذری هم ندارم. من مدت درازی برای شما نقاشی کرده ام و همین مدت کافی بود که هنر خود را بخوبی انجام دهم... اما از خودم شرمنده ام!

با کمال تعجب دیدم که او شروع کرد به دفاع کردن از من و گفت: حق با شماست... ولی با این حال این خطای مهمی نیست... من کلامش را قطع کردم و گفتم: هر اشتباهی ممکن است نتایج بدی داشته باشد. به علاوه من باید توجه بیشتری از خود نشان دهم.

مدیر سعی کرد رشته کلامش را ادامه دهد اما من به او فرصت ندادم. برای نخستین بار از سخن گفتن با این مرد لذت می بردم! از خودم انتقاد می کردم و از این کار هم لذت می بردم! من ادامه دادم: می بایست خیلی بیش از این مواظب باشم شما به من فرصت کار و کسب داده اید، لذا بر من حق دارید که منتهای تلاش خود را در نقاشیهایی که برایتان می کشم به کار گیرم. بنابراین باید این نقاشی را از نو بکشم!

او نپذیرفت و گفت: نه، نه، هرگز نمی خواهم شما را به چنین زحمتی بیندازم!

آنگاه شروع به ستایش از تواناییهای من کرد و گفت جز تغییراتی جزئی چیزی نمی خواهد!

من در آن روز تلاش بسیاری به کار بردم که به جای دفاع از خود به انتقاد از خود بپردازم. در پایان گفتگو، مدیر مرا به صرف ناهار دعوت کرد و قبل از این که از هم جدا شویم، کار دیگری به من سفارش داد!

هر احمقی می تواند از اشتباهات خود دفاع کند- و اغلب آدمهای احمق این کار را می کنند!- ولی وقتی کسی به اشتباهات خود اعتراف کند احساس می کند که بر همگان برتری یافته است.

اگر به یاد داشته باشید، گفتیم که برای خطا چند صورت و برای برخورد با آنها چند روش قابل تصور است. ما تاکنون درباره خطای خود نسبت به دیگران و روش برخورد با آن سخن گفتیم. اینک به شقّ دوم می پردازیم یعنی اگر دیگران نسبت به ما مرتکب خطا شدند با خطاهای آنها چگونه برخورد کنیم؟

جواب: نخستین گام این است که لغزشهای مردم را پی جویی نکنیم و معایب و خطاهایشان را به رخ آنها نکشیم.

نباید در پی نقاط ضعف دوستان برآییم یا عینک سیاه به چشم خود بزنیم و از ورای آن هر چیزی را تیره و هر فردی را زشت ببینیم. قطعاً کسی که این کار را بکند نقاط سیاه و ضعف بسیاری را در مردم خواهد دید.

اما وظیفه ما چیست؟ آیا تمام وظیفه و مسؤولیت ما این است که لغزشهای مردم را پی جویی و نقاط ضعف آنها را جمع آوری کنیم؟

اصولاً چه سودی از این کار می بریم و چرا نباید نقاط مثبت دیگران را نیز ببینیم؟

چرا باید مانند آن شاگردانی باشیم که استادشان از کاغذی سفید که نقطه ای سیاه در آن بود جویا شد و گفت: در این کاغذ چه می بینید؟ شاگردان خوب نگاه کردند و گفتند: نقطه ای سیاه. استاد پرسید: چیز دیگری نمی بینید؟ گفتند: نه، در این کاغذ جز یک نقطه سیاه چیز دیگری دیده نمی شود. استاد گفت: خوب نگاه کنید، ببینید چیز دیگری مشاهده نمی کنید؟ شاگردان گفتند: اصلاً، جز همان نقطه سیاه چیز دیگری نمی بینیم. در این هنگام استاد گفت: مگر نمی بینید که تمام این ورقه سفید است؟ چرا همیشه از عیب و سیاهی و هر چیز نادر جستجو می کنید؟

ما باید افرادی مثبت باشیم. به زندگی با نگاهی سالم و منصفانه بنگریم و روابط خود را با مردم براین اساس بنا کنیم که 99% آنان افرادی خوب و صادق هستند و آن یک درصد دیگر هم آنقدر کمند که قابل توجه نیستند.

از همین جاست که اسلام جستجو از بدیهای دیگران را حرام دانسته و حتی از ما خواسته که از آنها چشم بپوشیم. امام علی(ع) می فرماید:« خردمندترین مردم آن است که بینای عیب خویش و کور عیوب دیگران باشد»(10). و باز می فرماید:« بدترین کار جستجوی معایب و زشتیهاست.» پیامبر خدا(ص) نیز می فرماید:« کسی که لغزشهای برادرش را بجوید خداوند نیز لغزشهای او را می جوید»(11). همچنین امام باقر(ع) می فرماید:« اگر بنده ای با برادر خویش طرح برادری بیفکند و سپس در جستجوی خطاها و لغزشهای او برآید تا روزی آنها را به رخش بکشد بیش از هر وقت دیگر به کفر نزدیک شده است»(12).

بنابراین حدیث، اگر کسی با مردم دوستی ورزد و در عین حال علیه آنان سند و مدرک جمع آورد تا در هنگام اختلاف با آنان آنها را افشا کند به کفر نزدیک شده است، زیرا چنین فردی در دوستی خود با مردم صادق نیست.

دومین گام در برخورد با خطاهای دوستان این است که اگر خطایی از آنان دیدیم آن را حمل بر خوبی کنیم نه بدی و اگر محملی برای آن نیافتیم عیبش را بپوشانیم.

در حدیث شریف می خوانیم:« کار برادر مؤمنت را بر هفتاد محمل (خیر) حمل کن». و می فرماید:« گوش و چشم خود را هفتاد بار دروغگو بخوان».

این که اسلام اموری چون غیبت، سخن چینی، اشاعه ی بدی، و جستجو از لغزشهای مردم را حرام می کند برای آن است که این امور ارکان جامعه انسانی را از هم فرو می ریزد و از به وجود آمدن روابط سالم میان آنان جلوگیری می کند.

مردم هر از چند گاهی مرتکب خطا و لغزش می شوند اما اشاعه این خطاها و لغزشها زشت تر از خود آنهاست. اصولاً بشر موجودی ناتوان است و به همین دلیل است که مرتکب خطا می شود اما چرا باید عده ای از ما به بی آبرو کردن دیگران بپردازیم؟!

گاه انسانی مرتکب خطا می شود چون از این طریق به سودی دنیوی دست می یابد اما کسی که آن خطا را اشاعه می دهد هیچ سودی به دست نمی آورد مگر آن که به گناه اشاعه فحشا دامن می آلاید.

کسانی هم هستند که به منظور پوشاندن عیوب خود معایب دیگران را برملا می کنند که این خود دلیل بر وجود عیب در آنهاست و این بزرگترین عیب است.

حدیث شریف می گوید:« آنان که دارای عیب هستند دوست دارند معایب مردم را برملا کنند تا برای عیوب خود عذری داشته باشند».

این افراد برای آن که بوی ناخوشایند خود را از بین ببرند سعی می کنند آن را در میان مردم بپراکنند تا انگشت نمای جامعه نشوند و بتوانند براحتی و آزادی در بین آنها زندگی کنند. مثل این عده مثل آن دزدی است که برای شناختن او مقداری زرنیخ در ظرفی شبیه طلا ریختند. اما چون فهمید که به دام افتاده و قسمتی از ریش او به سبب زرنیخ زایل شده است و بزودی رسوا خواهد شد، مقدار زیادی از آن زرنیخ را در حوضی ریخت که نمازگزاران از آب آن وضو می گرفتند تا بدین ترتیب آنها نیز به درد او گرفتار آیند و دزد در میان آنان گم شود.

کسانی که به اشاعه عیوب دیگران می پردازند خواه ناخواه از چشم و دل دیگران خواهند افتاد، چون انسان کسی را دوست دارد که از او بوی خوش برخیزد نه آن را که پیوسته با خود زباله به همراه دارد!

امام علی(ع) می فرماید:« کسی که عیبهای پنهان را بجوید خداوند دوستی و محبت دنیا را بر او حرام کند»(13).

اسلام نه تنها بر جستجو نکردن عیوب دیگران تأکید می ورزد بلکه از ما می خواهد که با چنین کسی قطع رابطه کنیم و از او دوری بجوییم.

حدیث شریف می فرماید:« مبغوضترین و مطرودترین مردم نزد تو باید کسی باشد که عیبهای مردم را زیاد جستجو می کند»(14).

حدیثی دیگر می فرماید:« موسی بن عمران از معاصی بندگان به درگاه الهی شکوه می برد. روزی خداوند به او وحی فرمود که: ای موسی! بندگانم را محبوب من و مرا محبوب آنان گردان».

بدین ترتیب خداوند حضرت موسی(ع) را منع فرمود از این که معایب مردم را به درگاه او باز گوید. البته خداوند به حال بندگانش داناتر از هرکس است اما موسی(ع) وظیفه دارد که محاسن و خوبیهای آنان را نزد پروردگار بازگو کند!

ما باید با سخن چینان و آنان که عیب دیگران را این طرف و آن طرف بازگو می کنند با شدت تمام برخورد کنیم. چرا که سخنان دروغ یا راست موجب درد و اندوه می شود و میان دوستان جدایی می افکند. در این جا یک قانون طلایی وجود دارد که باید از آن پیروی کنیم: با آن کسی که گفته شده در حق تو ناروا گفته است دشمنی مکن بلکه با آن کسی دشمنی کن که خبر آن را برای تو آورده است، مخصوصاً که یقین نداری چنین سخنی در حق تو گفته باشد.

سومین گام در برخورد با خطاهای دیگران این است که اگر دوستان مرتکب خطا شدند غرور آنان را جریحه دار نکنیم.

مطمئن باشید که بر روی کره خاک انسانی یافت نمی شود که حاضر باشد سخنی را بشنود که غرورش را جریحه دار کند حتی اگر خطاکار یا مقصر باشد زیرا نفس آدمی برای او عزیز و گرامی است و لذا اجازه نمی دهد کسی خدشه ای به آن وارد آورد.

شاید بپرسید: پس با انسان خطاکار چه کنیم؟ آیا او را بر خطاهایش تشویق نماییم؟

جواب این است که شما می توانید به جای این که از طریق گوشزد کردن خطا او را به اصرار بر آن وادارید کاری کنید که به خطای خویش اعتراف کند. مثلاً اگر به کسی که عقیده و نظر نادرستی ابراز کرده بگویید: « سخن تو البته قابل توجیه است اما در اینجا نظر دیگری هم وجود دارد» قطعاً سخن شما را بلافاصله رد نخواهد کرد بلکه درباره آن در اندیشه فرو خواهد رفت. اما اگر بگویید: « تو اشتباه می کنی و نظر درست این است» برای حفظ غرورش بر عقیده خود اصرار خواهد ورزید و به شما جواب خواهد داد که شما اشتباه می کنید و همان نظر من صحیح است!

یکی از بزرگان گفته است که اگر بتواند سه چهارم زمان را بر صواب باشد و خطایی نکند در عقیده خود به حدّ کمال رسیده است.

اما وقتی نمی توانید اطمینان داشته باشید که نیمی از زمان را بر صواب هستید چگونه مردم را خطاکار می خوانید؟

آیا موقعی که به فردی می گویید برخطاست انتظار دارید که به شما روی خوش نشان دهد؟ هرگز؛ زیرا شما ضربه مستقیمی بر نیروی داوری، هوش، غرور و اعتبار او وارد آورده اید. این امر موجب می شود که درصدد تلافی برآید ولی هرگز باعث نخواهد شد که فکرش را عوض کند. بله، شما می توانید او را در دریایی از منطق افلاطون فروبرید اما هرگز نخواهید توانست عقیده اش را عوض کنید چون احساساتش را جریحه دار کرده اید.

هرگز سخن خود را با این گفته آغاز نکنید که:« من به تو فلان مطلب را ثابت خواهم کرد» زیرا این سخن درست مانند آن است که بگویید:« من از تو باهوشتر و تواناترم و به تو درسی خواهم داد که آنچه در فکرت می گذرد به دور افکنی». این به مبارزه طلبیدن است و حسّ مخالفت را برمی انگیزد و باعث می شود حتی پیش از آن که سخن خود را آغاز کنید به شما حمله کند!

اگر درصدد اثبات موضوعی هستید قبلاً آن را بازگو نکنید بلکه این کار را با زیرکی و آنچنان مهارتی انجام دهید که هیچ کس احساس نکند شما چنین قصدی را داشته اید!

حکیمی می گوید:« اگر می توانی عاقلترین مردم باش ولی هرگز آن را به رخ دیگران مکش».

من اکنون به غیر از جدول ضرب تقریباً به هیچ یک از عقاید بیست سال پیش خود ایمان ندارم. موقعی که نظریات اینشتاین را می خوانم حتی درباره صحت جدول ضرب هم شک می کنم و ممکن است بیست سال دیگر به آنچه در این کتاب نوشته ام معتقد نباشم. من اکنون مانند گذشته درباره هیچ چیز اطمینان ندارم. سقراط به پیروان خود در آتن گفته است:« من فقط یک چیز را بیقین می دانم و آن این که هیچ نمی دانم!»

اگر کسی مطلبی را اظهار کند که فکر می کنید خطاست- حتی اگر هم یقین داشته باشید اشتباه می کند- آیا بهتر نیست به او بگویید:« من طور دیگر فکر می کنم. البته ممکن است در اشتباه باشم. اغلب هم در اشتباه هستم و موقعی هم که اشتباه می کنم دوست دارم اشتباهم را برطرف کنی. پس بگذار حقایق را با هم بررسی کنیم.»

در عباراتی چون« ممکن است در اشتباه باشم» و « بگذار حقایق را با هم بررسی کنیم» معجزه است یک معجزه واقعی. هیچ کس به شما اعتراض نخواهد کرد اگر بگویید ممکن است در اشتباه باشم و مطمئن باشید مادام که اعتراف دارید ممکن است اشتباه کنید هرگز به زحمت نخواهید افتاد. این اعتراف مانع جرّ و بحث خواهد شد و در طرف مقابل شما روح عدل و انصاف را خواهید دمید. لذا او هم سعی خواهد کرد همان موضع شما را بگیرد و تصدیق کند که او هم ممکن است در اشتباه باشد. با این همه اگر باز هم اصرار دارید که به مردم بگویید در اشتباهند، قسمت زیر را هر روز قبل از صبحانه بخوانید:

« گاهی ما افکار خود را بدون این که مقاومتی بکنیم تغییر می دهیم اما اگر رأیی را اظهار کنیم و به ما گفته شود که اشتباه می کنید به آن می چسبیم و به اندازه سر سوزنی کوتاه نمی آییم. ما در آغاز آرا و عقاید خود را به گونه ای باور نکردنی آسان شکل می دهیم اما دیری نمی پاید که نسبت به آنها آکنده از ایمان و تعصب می شویم بطوری که دل کندن از آنها با دشواری امکان پذیر است.

دلیلش آن است که ما این آرا و عقاید را با کرامت و احساس مهم بودن خود در یک کفّه می گذاریم. کلمه« من» مهمترین محرک در تمامی امور و شؤون انسانی است و خردمندی در این است که برای این کلمه همچنان که هست اهمیت قائل شویم. قدرت این کلمه همیشه یکسان است چه به صورت « غذای من» و « خانه من» گفته شود و چه به صورت « پدر من» و « میهن من». هیچ کس به آسانی زیر بار نمی رود که ساعتش خراب است یا اتومبیلش قراضه است و یا اطلاعاتش نادرست است! ما می خواهیم معتقداتی را که به آنها عادت کرده ایم همچنان قبول داشته باشیم. بنابراین وقتی کسی سایه شک و تردید بر عقاید ما می افکند به طرق مختلف درصدر توجیه پایبندی خود به آنها برمی آییم. نتیجه حتمی این که قسمت اعظم آنچه عقل و تدبر می نامیم در حقیقت جستن توجیهاتی است که ما را در پیروی از اعتقاداتمان محقّ می داند».

مدیر یکی از کارخانه های ذوب آهن بعضی از کارکنانش را دید که سیگار می کشند در حالی که بالای سرشان تابلویی با این عبارت دیده می شد: « استعمال دخانیات ممنوع». آیا او به تابلو اشاره کرد و با عصبانیت به کارکنانش گفت:« مگر سواد ندارید؟» هرگز،« شواب» این کار را نکرد بلکه به طرف مردان رفت و به هریک سیگاری تعارف کرد و گفت:

دوستان اگر این سیگار را در بیرون محوطه بکشید خیلی ممنون می شوم! کارگران بلافاصله به مقصود او پی بردند و از این که آنان را سرزنش نکرده بود - در حالی که حق داشت سرزنش کند- خوششان آمد. آیا انسان واقعاً چنین فردی را دوست ندارد؟

یکی از بازرگانان نیز همین روش را در رفتار با کارکنانش به کار می گرفت. او عادت داشت که هر روز به فروشگاه خود سرکشی کند. یک روز خریداری را دید که منتظر ایستاده است و هیچ کس به او اعتنایی نمی کند. فروشندگان کجا بودند؟ در گوشه ای از فروشگاه مشغول صحبت کردن. صاحب فروشگاه حتی کلمه ای حرف نزد بلکه آهسته پشت پیشخوان- جایی که فروشندگان می ایستند- رفت و شخصاً جواب مشتری را داد و کالا را به یکی از کارگرانش داد تا آن را بپیچد و سپس راهش را گرفت و رفت!!

یکی از سخنرانان متن خطابه ای را تهیه کرد که به مناسبتی آن را بخواند. او سخت علاقه مند بود که سخنرانی اش بسیار عالی باشد. به همین دلیل به دقت آن را نوشت و تا توانست به آرایش و ویرایش آن پرداخت و سپس برای همسرش خواند. اما خطابه او مانند همه خطابه های مکتوب ضعیف بود. اگر همسر این شخص بدسلیقه بود بلافاصله به شوهرش می گفت: این دیگر چیست؟ وحشتناک است! مردم را با این نطقت به خواب خواهی برد! پس از این همه مدت که در ایراد خطابه گذرانده ای می بایست بهتر از این می نوشتی. تو را به خدا مثل یک انسان صحبت کن. چرا گفتارت طبیعی نیست؟ اگر این خطابه را بخوانی آبرویت می رود!

او ممکن بود این سخن را بگوید و اگر می گفت شما می دانید چه اتفاق می افتاد. او هم می دانست لذا فقط اظهار داشت این خطابه به عنوان یک مقاله برای مجله خوب است. به عبارت دیگر همسرش تعریف او را کرد و در عین حال با ظرافت این مطلب را به او گوشزد کرد که آن خطابه برای سخنرانی مناسب نیست. سخنران نظر همسرش را دریافت و متن سخنرانی را که چکیده فکرش را در آن آورده بود پاره کرد و بدون یادداشت قبلی خطابه ای ایراد کرد که در اوج بلاغت و زیبایی بود!

آری چنانچه زیرکانه و غیرمستقیم خطاهایمان به ما گوشزد شود به آنها اعتراف می کنیم در صورتی که اگر کسی بخواهد مستقیماً ما را تخطئه کند و از ما نسبت به خطایی که مرتکب شده ایم اعتراف بگیرد،‌ از این کار امتناع خواهیم ورزید و در برابرش ایستادگی خواهیم کرد و در پی توجیه عقاید و آرای خود برمی آییم. با این حال، چگونه به خود اجازه می دهیم که مردم را تخطئه کنیم و احساسات آنان را جریحه دار سازیم؟

ممکن است بپرسید: چگونه مردم را اصلاح کنیم بی آن که خطای آنان را بازگوییم؟

جواب این است که اصلاح جز در فضای احترام متقابل ممکن نیست. این مطلبی است که قرآن به ما می آموزد آنجا که در گفتگویش با کفار می فرماید:

« و ما یا شما کدام در ضلالت یا هدایتیم بزودی معلوم خواهد شد»(15).

قرآن کریم با این روش دیگران را به موضع دفاع از کفر خود نمی کشاند. چه به کفر و گمراهی آنان تصریح نمی کند بلکه می فرماید:« ما یا شما».

اگر برای اصلاح شخصی نخست یکی از خوبیهای او را یادآور شویم و آنگاه خطایش را بازگو کنیم قطعاً سخن ما را خواهد پذیرفت و در برابر آن موضعگیری نخواهد کرد.

حتی ما حق نداریم گناهانی را که دیگران مرتکب می شوند بازگو کنیم. امام علی می فرماید:« ای بنده خدا... در سرزنش دیگران به سبب گناهی که کرده اند شتاب مکن زیرا شاید مورد بخشش قرار گرفته باشند». سپس می افزاید:« از گناه کوچک خود در امان نباش زیرا شاید به سبب آن عذاب شوی»(16) آن حضرت همچنین می فرماید:« باید آگاهی از عیب خود، مانع از پرداختن به عیوب دیگران شود»

در اینجا نکته مهمی وجود دارد که باید آن را توضیح دهیم و آن ضرورت استقبال از هر سخنی است که خطاهایمان را برای ما بازگو می کند. در رابطه با دیگران ما حق نداریم آنها را در برابر خطاهایشان سرزنش کنیم اما نسبت به خودمان وظیفه داریم که اگر خطاهایمان را بازگو کردند انتقادات را با روی گشاده بپذیریم. ما حقّ نداریم به کسی بگوییم که تو اشتباه می کنی اما اگر همین سخن به ما گفته شود نباید ناراحت شویم بلکه باید با خوشرویی آن را بپذیریم.

حدیث شریف می فرماید:« باید آن شخص را بیش از همه دوست بداری که تو را به راستیها هدایت کند و عیوبت را به تو نشان دهد»(17).

آن حضرت در حدیثی دیگر می فرماید:«آن که عیب تو را بگوید در پشت سر تو را حفظ کرده است»(18).

آری کسی که عیبها و اشکالاتمان را به ما یادآوری کند موجب می شود که خود را اصلاح کنیم و دیگران پشت سر ما زبان به عیبجویی و بدگویی نگشایند. اما آن که پشت سرمان بدگویی و عیبجویی می کند چاپلوسی است که در برابر ما زبان به ستایش می گشاید و خوبیهای ما را یکی یکی برمی شمارد تا بدین وسیله بدگوییهایی را که پشت سرمان کرده پنهان بدارد.

حدیث شریف می فرماید: « آن که در برابر عیب تو را نگوید و زبان به چاپلوسی بگشاید، پشت سر زبان به عیبجویی تو می گشاید»(19).

پیامبر خدا(ص) نیز می فرماید:« صدیق را صدیق نامیده اند چون درباره تو و معایبت صداقت نشان می دهد. پس، آن که چنین بود در برابرش تسلیم باش.(20)

« وعدو را عدو نامیده اند چون به تو تجاوز می کند. پس، کسی که درباره عیوبت زبان به چاپلوسی گشود او دشمنی است که تو را مورد تجاوز قرار داده است»(21).

و سرانجام خداوند در کتاب بزرگ خود می فرماید: و قل لعبادی یقول التی هی احسن ان الشیطان ینزغ بینهم إن الشیطان کان للانسان عدواً مبیناً(22).

« بندگانم را بگو که همیشه سخن بهتر را بر زبان آرید که شیطان چه بسیار ( به یک کلمه زشت) میان آنان دشمنی و فساد برمی انگیزد که او دشمن آشکار آدمیان است.

بنابراین، اگر با طرف مقابل خود با ادب سخن نگوییم، شیطان فتنه انگیز از این موقعیت استفاده می کند و آتش جنگ و درگیری را میان دوستان و مؤمنان شعله ور می سازد. دوست حکیم و فرزانه کسی است که مرزها را بر روی شیطان ببندد و نگذارد که او به سرزمین دوستیها و محبتها نفوذ کند.

پی نوشت ها :

1-اسراء/53

2-دعای 38 از صحیفه سجادیه

3-بحارالانوار/ج75/ص 47

4-بحارالانوار/ج69/ص 380

5-بحارالانوار/ج71/ص 156

6-بحارالانوار/ج75/ص 48

7-غررالحکم

8-غررالحکم

9-بقره/206

10-غررالحکم

11-بحارالانوار/ج68/ص 214

12-بحارالانوار/ج68/ص 217

13-غررالحکم

14-غررالحکم

15-سبا/24

16-غررالحکم

17-غررالحکم

18-غررالحکم

19-غررالحکم

20-همانجا

21-همانجا

22-همانجا

منبع: مدرسی، سید هادی؛ (1386)، دوستی و دوستان: مجموعه معارف اسلامی در هنر رفتار با مردم، ترجمه ی حمیدرضا شیخی و حمیدرضا آژیر، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم.

    

در مورد عیب جویی و عیب زدایی

 گلبرگ - تیر 1379، شماره 4 - روایاتی در مورد عیب جویی و عیب زدایی nکلمات کلیدی ماشینی : عیب زدایی، اسلام، مردم، خدا، رسوا، امام، 11

حضرت محمد(ص) فرمودند: ای کسانی که به ظاهر اسلام آورده اید. ولی اسلام در قلب شما رسوخ نکرده است. در جستجوی لغزشهای مسلمانان نباشید [تا آنان را رسوا کنید]، زیرا کسی که به دنبال پیدا کردن خطاهای مردم باشد، خدا عیوب او را آشکار و وی را رسوا خواهد کرد.

حضرت علی(ع) می فرمایند:

دوست تو کسی است که تو را از کارهای زشت باز دارد و دشمنت کسی است که تو را گول زند و فریب دهد [و کارهای زشتت را نیک جلوه دهد].

نصیحت کردن در میان مردم نوعی سرکوبی است.

ای مردم! آن کس که نسبت به برادر دینی اش از لحاظ دین و مذهب سابقه خوبی سراغ دارد، دیگر نباید به سخنانی که این و آن درباره او می گویند، گوش فرا دهد.

بر هر خردمندی لازم است که عیوب مذهبی، فکری، اخلاقی و معاشرتی خود را دقیقا مورد بررسی قرار دهد و آنها را در سینه خود ضبط نماید و یا روی کاغذی بنویسد و سپس کوشش کند که تمام آنها را ریشه کن سازد.

هرکس در عیوب دیگران کنجکاوی کند، بهتر است که نخست معایب خود را مورد بررسی قرار دهد.

از معاشرت عیب جویان بپرهیزید؛ زیرا هیچ کس از ضرر آنها در امان نمی ماند.

 

کسی که عیبهای ترا برایت آشکار سازد، دوست تو است و کسی که عیب ترا بپوشاند دشمن تو است.

خوشا به حال کسی که عیب خودش او را از عیب دیگران باز دارد.

بزرگترین عیب آن است که دیگری را به عیبی که مانند آن در توست ملامت کنی.

می بایست دشمن ترین افراد نزد تو و دورترین اشخاص از تو کسانی باشند که در عیبجویی از مردم اصرار بیشتری می ورزند.

امام زین العابدین(ع) می فرمایند: کسی که مردم را به عیبی که در آنان وجود دارد نسبت دهد، مردم او را به عیبی که ندارد منتسب خواهند نمود.

امام باقر(ع) می فرمایند: بزرگترین عیب برای انسان این است که عیب دیگران را با کنجکاوی به دست آورد و خود دارای همان عیب باشد، ولی آن را حس نکند.

امام صادق(ع) می فرمایند:

خداوند بیامرزد کسی را که عیوبم را به عنوان هدیه به من تذکر دهد.

دورترین حالات انسان از خدا این است که با کسی طرح دوستی بریزد و لغزشهای او را به خاطر بسپارد تا روزی او را رسوا سازد.

کسی که برادر دینی خود را گرفتار عمل ناپسندی ببیند و می تواند او را از این کار باز دارد، اگر چنین نکند به او خیانت کرده است.

امام حسن عسکری(ع) می فرمایند: کسی که برادر دینی خود را در نهان پند دهد، او را زینت داده است، اما اگر در برابر دیگران نصیحتش کند موجب سرشکستگی او شده است.

 

 پیام زن - تیر 1388 - شماره 208 - زشتی عیب جویی و عیب گویی nکلمات کلیدی ماشینی : عیب‌جویی و عیب‌گویی، اخلاق، همسر، انتقاد، جویی و عیب‌گویی، وضو، اصلاح، 50

حقیقت، آن است که انسان، بیش از اینکه تاکنون رشد کرده، باید رشد کند تا به «مکانت انتقادپذیری» برسد؛ مکانتی که اگر عیب ها و کاستی ها و بدی های واقعی یا احتمالی اش را خیرخواهانه و دوستانه یا دست کم، بی غرضانه به او عرضه کردند تا آنها را اصلاح کند، برنیاشوبد. با این مقدار از رشادت و کمال کنونی بشر، سخن از «استقبال از انتقاد سازنده» و «دوست من آن است که عیب هایم را به من هدیه کند» و حرف هایی از این دست، شعارهایی بیش نیستند. نباید خویشتن را فریب دهیم. کدامیک از ما می تواند ادعا کند و در ادعایش صادق باشد که از انتقاد و تذکر مؤدبانه بهترین دوست خود نمی رنجد؟ کدام مان از بن جان، این سخن امام صادق(ع) را درباره خویش می پذیریم که:

«أحبُّ اخوانی اِلیَّ مَن أَهدی الی عُیوبی؛ محبوب ترین دوستانم آن کس است که عیب هایم را هدیه ام کند؟»

آری، در مقام سخن، ادّعا، موعظه و نوشتن که: فرموده آن حضرت را قبول داریم و بر دیده می نهیم؛ زیادیم اما اگر «محک تجربه آید به میان» و کسی، ناصحانه و مشفقانه و در خلوت و با مراعات همه جوانب اهدای «هدیه انتقادی»، به ما بگوید که بالای چشم مان ابروست، آیا آن را برمی تابیم و آشفته نمی شویم و کینه او را به دل نمی گیریم و در کمین وی نمی نشینیم تا در فرصتی، به او بفهمانیم که بالای چشمان او، نه یک ابرو، که دو ابروست؟!

آری گاهی می شود کسانی از انتقاد، بهره هایی می برند و در حال و کار خود، اصلاحاتی انجام می دهند اما نه آنکه از انتقادکننده، خشنود شوند و دعایش کنند؛ بلکه کینه اش را به دل می گیرند و می گویند: «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد»! راستی که آدمی چه «خودشیفته» است! وه که انسان چه خودپرست است! آه که آدمیزاده چه خام و زیان پیشه است!

این سخن، همه در باب انتقاد و عیب گویی خیرخواهانه و مهربانانه است؛ اما عیب جویی و عیب گویی و انتقاد تند و دشمنانه که از آن نیز می شود بهره عاقلانه برد به کلّی از بحث مان بیرون است و اصلاً جای مطرح شدن ندارد!

اصل سخن

سخن مان در باب فرهنگ زندگی خانوادگی و مهارت های وصول به حیات فرخنده است. یکی از ابزارهایی که برخی (بسیاری!) از همسران، به ویژه زوج های جوان که تازه زندگی زن و شوهری را آغاز کرده اند و در مرحله تجربه اندوزی و افت و خیزند، برمی گزینند تا به وسیله آن یکدیگر را رشد دهند، «عیب جویی و عیب گویی» است. می خواهند با این ابزار، همسرشان را در مسیر کمال، یاری نمایند و با یافتن عیب های همسر و تذکر دادن به او، وی را از کاستی هایش آگاه کنند و عیب هایش را به او بنمایانند تا به جبران کاستی ها و زدودن عیب ها اقدام کند.

ما این ابزار و شیوه را ابزار و شیوه ای مفید نمی دانیم، بلکه آن را آفتی پر زیان برای تخریب روابط حسنه همسران می دانیم؛ آفتی که به پایه و اساس بنیان کانون خانواده، آسیب جدّی می زند و گاهی آن را ویران می کند. پیش از توضیح مطلب، تجربه تلخی را در این باره بنگریم:

خانه جهنمی!

«خانمی در نامه ای برایم نوشته بود: من و همسرم [که ظاهرا تازه ازدواج کرده بودند[ با هم قرار گذاشتیم که برای رشد و تکامل یکدیگر و یاری هم برای زدودن عیب هامان و اصلاح اخلاق و رفتارمان، هر کدام به نوبت، یک عیب از هم پیدا کنیم و به یکدیگر بگوییم. برنامه آغاز شد. من یک عیب از همسرم می یافتم و به او می گفتم. حالا نوبت او بود که عیبی از من بجوید و بگوید. این برنامه ادامه یافت و به تدریج به یک مسابقه داغ تبدیل شد هر کس می کوشید در عیب جویی از دیگری عقب نماند. کار بالا گرفت و این مسابقه، کم کم به یک مبارزه بدل شد. هر کدام می کوشیدیم در برابر دیگری کم نیاوریم و به هر شکلی که بود عیب هایی را از یکدیگر می یافتیم و می گفتیم. این مبارزه، به مخاصمه ای دشمنانه تبدیل شد و دیگر از آن قرار اولی مان (= یک عیب من، یک عیب او) گذشت و هر کس می کوشید عوض یک عیبی که دیگری می گوید، دو عیب و سه عیب بگوید! هرگاه عیب آشکاری نمی یافتیم، عیبی برای دیگری می ساختیم! و اکنون زندگی مان به جهنمی سوزان بدل شده؛ پرکینه، ستیزه جویانه، دشمنانه ... .»

 

در چنین مسابقه ای، گاهی آدمی می کوشد نکته های کوچک را بزرگ کند تا بتوان نام «عیب» بر آن نهاد. این روند، قوس صعودی می گیرد، تا جایی که به دشمنی بدل می شود و هر دو را به ستوه می آورد و کلافه می کند؛ کینه می آفریند و دعوا برمی انگیزاند و به کلی از آن قرار نیکخواهانه نخست که هدف، اصلاح و یاری و تکامل بود، بیرون می رود و هر کدام از همسران، دیگری را مسئول نقض قرارداد می داند و عاقبت کار به بدفرجامی می انجامد.

اکنون پاسخ به آن پرسش

زوج های جوان (و همگان) وظیفه دارند که در اصلاح اخلاق و کردار یکدیگر بکوشند. امر به معروف و نهی از منکر نیز از بزرگترین و ارجمندترین واجب های دینی هستند که آیات و روایات فراوانی بر وجوب و لزوم انجام آنها تأکید می کنند آن سخن امام صادق(ع) که می فرماید:

«أحبُّ اخوانی الِیَّ مَن أهدی الیَّ عُیوبی؛ محبوبترین برادرانم آن کسی است که عیب هایم را هدیه ام کند.» نیز حق است اما انجام آنها راهکارهای مناسب را می طلبد. «اندازه نگه داشتن» و مراعات اعتدال را نمودن، شرط دینداری و خردمندی است.

اسلام، یک مجموعه کامل است برخی را گرفتن و برخی دیگر را رها کردن، جفای به اسلام است و گاهی نتیجه معکوس می دهد. همان اسلام که اصلاح خود و دیگران را و نیز امر به معروف و نهی از منکر را واجب شمرده، راهکارها و چگونگی انجام آنها را نیز نمایانده است. همان اسلام، عیبجویی از مردمان را نکوهش کرده و کسانی را که مگس گونه بر پلیدی ها انگشت می نهند و پاکی ها و نیکی ها را نادیده می انگارند، مذمت نموده و «تغافل» یعنی «چشم پوشی بزرگوارانه» را نیکو شمرده و به آن فرمان داده است:

«نصفُ الدین التَّغافُلُ؛ چشم پوشی بزرگوارانه، نیمی از دین است.»

امر به معروف و نهی از منکر، شرایطی دارد که باید آنها را آموخت که اینجا مجال بیان آنها نیست. کسانی که مسائل و شرایط این دو فریضه بزرگ و چگونگی انجام آنها را ندانند، در اقدام به آنها به خطا می افتند و گاهی عمل شان امر به منکر و نهی از معروف می شود و نتیجه معکوس به بار می آورد.

در اصلاح خطاهای دیگران، باید عزت نفس ایشان را در نظر داشت. مراعات حریم حرمت مردمان، واجب است و شکستن این حریم، حرام.

همگان آن شیوه فرخنده مؤدبانه و لطیف تعلیمی و تربیتی و هدایتی امام حسن و امام حسین(ع) در تصحیح وضوی آن مرد کهنسال را می دانند. آن دو مرد بزرگ که به سال، کوچک بودند وقتی اشتباه آن پیرمرد را در وضو گرفتن مشاهده نمودند، از وی به خواهش و احترام، دعوت کردند که وضو گرفتن ایشان را ببیند و داوری کند که کدام شان بهتر وضو می گیرد. آنگاه نزد مرد کهنسال وضو گرفتند. پیرمرد، با مشاهده وضوی ایشان، به اشتباه خویش در وضو گرفتن آگاه شد و نظر داورانه اش این شد که: وضوی هر دوی شما درست و خوب بود و این وضوی من است که اشتباه است.

همان سان که در قلمرو تربیت، شیوه «غیرمستقیم» و «غیرصریح» نتیجه نیکوتر می دهد، در اصلاح عیب ها و خطاهای دیگران نیز شیوه پسندیده همین است.

اگر راست کردن کج به شکستن آن بینجامد، بهتر همان که کج بماند. بلی، با تدبیر و شکیبایی می شود و می باید کج را راست کرد اما با زور و شتاب و ناشکیبی، هرگز.

از معصومان که بگذریم، هیچ کس بی عیب نیست. ما و همسرمان نیز بی عیب نیستیم. از این رو اگر بخواهیم در تعامل و رابطه با دیگران، مته به خشخاش بگذاریم و به عیب یابی از مردمان و عیب گویی به ایشان بپردازیم، بخش عظیمی از نیروهای مثبت مان در این راه (کجراهه!) تباه می شود و دیگر نیرویی برای عیب یابی از خودمان و ساختن و رشد دادن روانی و اخلاقی خویشتن باقی نمی ماند و در این عرصه، از وظیفه اصلی مان که همانا خویشتن سازی است باز می مانیم؛ همان خویشتن رشیدی که در ساختن دیگران به آن سخت نیازمندیم.

گفته شده: گاندی، رهبر فقید هند، هرگاه با خبر می شد کسانی در هندوستان کارهایی ناپسند و ناروا انجام داده اند، می گفت: معلوم می شود که من هنوز خود را خوب نساخته ام که مردم کشورم کارهای ناروا می کنند. آنگاه روزه می گرفت و به اصلاح بیشتر خود می پرداخت.

شیوه «خودسازی برای دیگران سازی» از بهترین و کارسازترین کارافزارهای اصلاح اخلاق و رفتار است. چرا ما برای رفع عیوب همسرمان، از این شیوه پسندیده بهره نجوییم؟ ما که همواره در منظر همسرمانیم، اگر دارای اخلاقی حمیده و رفتاری مؤدبانه و سلوکی بزرگوارانه باشیم، بی تردید همسرمان از ما تأثیر می پذیرد و نیکورفتار و مؤدب و بزرگوار می شود.

در قلمرو اخلاق و تربیت، شیوه اثرگذاری و اثرپذیری الگویی، از ارجمندترین شیوه هاست. «بوی خوش گرفتن گِل از گُل، بر اثر همنشینی» و نیز «اثر نهادن کمال همنشین بر آدمی» از آموزه های ارجدار دینی و ادبی ماست.

فرجام سخن

حقیقت آن است که همسر ما (چه زن و چه مرد) یک فرد انسانی است؛ با تمامی ویژگی های یک انسان؛ که عیب داشتن و کامل نبودن و معصوم نبودن نیز از اجزای ساختمان شخصیت اوست. رو به کمال بودن و نیازمند مدارا و یاری بودن برای وصول به کمال انسانی از دیگر مشخصات آدمیان است. از این رو، همسران باید نخست یکدیگر را همانگونه که هستند بپذیرند، با همه کاستی ها و کمال ها، عیب ها و هنرها، بدی ها و خوبی ها، بی تفکیک اوصاف، بی یک سویه نگری، بی بهانه گیری، بی عیب جویی و عیب گویی، بی منفی نگری و منفی بافی، آری، پذیرش یکدیگر همانگونه که هستند، آنگاه با مهارت و مشاورت و مدارا و تغافل و شکیبایی و حوصله ورزی و به تدریج، یکدیگر را در راه اعتلای جان و اخلاق و روان و بهتر ساختن خویش، یاری کنند.

زوج های جوان که مخاطبان اصلی سخنمان اند، برای ارتقای سطح سعادت زندگی خانوادگی و نیز اصلاح و هدایت و تربیت همسر و زدودن نقص های همدیگر، «گزینه عیب جویی و عیب گویی» را به کلی از قلمرو زندگانی شان حذف کنند، که بدگزینه ای است! برای وصول به هدف خجسته «زندگی بهتر» مهارت های دیگر را بیاموزند و برگزینند؛ مهارت ها و آموزه های فراوان دیگر که بسیاری از آنها، در این سلسله نوشتارها بیان شده و می شود.

پی نوشت:

1. حسینی، سیدعلی اکبر، راه روشن، شبکه قرآن سیما، نقل به معنا.

 

- کالبد شکافی غیبت

مقدمه

یکی از «نباید» های هنجاری حاکم بر رفتارهای ظاهری افراد، که در قلمرو نظام اخلاقی - و تحت شرایطی در قلمرو نظام حقوقی - مطرح است، عیب جویی و به اصطلاح «غیبت » می باشد . «غیبت » به رغم شفافیت هنجاری، روشنی مصادیق، قباحت صریح، اعتراف همگان به کارکردهای سوء فردی و اجتماعی، اجماع همگان بر مطلوبیت اجتناب از آن، حساسیت های خاص شریعت و تذکارهای مکرر مربیان اخلاقی جامعه، همچنان به عنوان یکی از آسیب های اخلاقی مبتلابه و غیر قابل توجیه، در سطوح مختلف جامعه اسلامی ما رواج دارد . ضعف حساسیت های اخلاقی، بی توجهی به وظایف و تعهدات اجتماعی، نادیده انگاری آثار و تبعات منفی، سهل المؤونه بودن ارتکاب و سهولت در توجیه پذیری، این پدیده آسیبی را از یک نقیحه اخلاقی زشت و مشمئز کننده به یک عادت فرهنگی مزمن تبدیل کرده است . به عبارت دیگر، کاستی های اخلاق عملی جامعه، ضعف تعهد در قبال دیگران، و بی توجهی به آثار و تبعات ناخوشایند غیبت موجب شده تا این پدیده مذموم به صورت عملی عادی در جامعه رواج پیدا کند . در این نوشتار برآنیم تا این معضل و احیانا سایر معضلات اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی مبتلابه را از زوایای مختلف مورد بحث و بررسی قرار دهیم . سعی ما بر آن است تا علاوه بر توصیف پدیده های اخلاقی مورد نظر - به سبک منابع اخلاقی - به مبانی روان شناختی و جامعه شناختی و نیز آثار و کارکردهای آشکار و پنهان آن ها، در حد امکان، بپردازیم .

مفهوم غیبت

برای این مفهوم، هر چند تعاریف متعددی در منابع لغوی، اخلاقی و فقهی ذکر شده است، اما وجه مشترک همه این تعاریف، قطع نظر از خصوصیاتی که به اقتضاء نوع نگرش و ماهیت تحلیل مورد نظر مطرح شده، عیب جویی و اظهار عیوب افراد در غیاب ایشان است، عیوبی که افراد عادتا از اطلاع یابی و افشای آن توسط غیر احساس شرمندگی می کنند و به طور طبیعی به چنین کاری راضی نیستند . موضوعاتی نیز در ضمن مباحث تحلیلی، طرح شده اند که به عنوان متمم تعریف فوق در قالب چند اصل بیان می شود:

1- ممنوعیت غیبت یا به بیان شرعی، کبیره بودن گناه غیبت، قبل از هر چیز، وجود حریم اخلاقی میان افراد و لزوم رعایت حدود و ثغور آن در نظام روابط فیمابین، را به عنوان یکی از زمینه های تحقق حیات اجتماعی مطبوع مفروض می گیرد . بدون شک، رعایت این حریم نامرئی اولا به شناخت قلمرو و ثانیا به ایجاد زمینه های روانی و اجتماعی جهت حفاظت از آن وابسته خواهد بود .

2- حرمت و ممنوعیت شرعی غیبت به معنای آن نیست که این سنخ دستورات اخلاقی صرفا از تعالیم مذهبی اتخاذ شده و دلیل قباحت و طرد آن تنها نواحی صادره از شرع می باشد و از این رو، مخاطب و مجری آن ها صرفا مومنان و جامعه ایمانی خواهند بود; چرا غیبت نیز همچون سایر دستورات اخلاقی، مقبولیت خود را وامدار حسن و قبح عقل عملی اند و همه انسان ها به اقتضاء عقل سلیم و قطع نظر از تدین خویش به درک زشتی و زیبایی این دستورات و ضرورت و مطلوبیت فعل یا ترک آن ها در نظام اجتماعی واقفند . البته، شرع مقدس با هدف ارتقاء انگیزه های عملی، تحکیم و تثبیت موقعیت این احکام و در نتیجه ایجاد زمینه های مناسب روانی و اجتماعی جهت رعایت درست آن ها، پشتوانه های اجرایی لازم را برای تحقق این هدف فراهم ساخته و به شیوه های مختلف بر این سنخ اعتبارات عقلایی مهر تایید نهاده و همگان را به رعایت دقیق آن ها تحریک و تشویق نموده است .

3- در همه تعاریف ارائه شده، مغتاب (غیبت شده) شخص یا اشخاص حقیقی ملاحظه شده است . از این رو، عیب جویی از هویت های دارای شخصیت حقوقی، هر چند با واسطه به افراد وابسته و کارگزاران آن (به عنوان افراد بی نام) ارجاع یابد، مشمول این قاعده نیست .

لازم به ذکر است که برخی فقها عیب جویی و تحقیر گروه ها، اصناف، اقوام و ملت ها را در صورتی که با لفظ جمع (جوانان، بازاریان، اعراب، ایرانیان و) . . . باشد - هر چند در قالب ضرب المثل های متعارف القا شده باشد - مصداق غیبت محرم شمرده اند; در حقیقت فرد غیبت کننده به اقتضاء کلام عام خود به تعداد افراد مندرج در این عیب جویی مرتکب غیبت و فعل حرام شده است . البته، در صورتی که نیت فرد از اول فرد یا گروه خاصی باشد یا کلام او در عرف به مصداق خاصی منصرف باشد، تنها نسبت به همان عده غیبت صدق می کند .

4- طبق تعریف، فرد یا گروه مغتاب باید به اسم، وصف، عنوان و علائم و نشانه های خارجی معلوم و مشخص باشد; بنابراین، عیب جویی و اظهار عیوب افراد کلی، مجهول و مبهم هر چند اخلاقا مذموم است اما مصداق غیبت مصطلح شمرده نمی شود . البته، در این خصوص، اختلاف نظرهایی نیز وجود دارد . برخی از محققان معتقدند، در صورتی که مخاطب با استفاده از قرائنی به مراد متکلم پی ببرد و مصداق مورد نظر را از کلیت کلام او استنباط کند، این مورد نیز به احتمال زیاد از جمله موارد غیبت محرم شمرده می شود .

5- برخی از فقها در تعیین مصادیق و بیان احکام غیبت، افراد بیگانه (اعم از سایر فرق مسلمین، کفار و مشرکین) را مشمول حریم اخلاقی نمی دانند، و بر غیبت ایشان، حکم حرمت بار نمی کنند . به عبارت دیگر، در این مقوله همچون سایر مقولات اخلاقی، دو نوع سوگیری ارزشی وجود دارد; عده ای با تکیه بر مبنای خاص گرایی تنها نسبت به خودی ها (برادران ایمانی) احساس تعهد اخلاقی و تعلق خاطر مشترک را الزام می کنند، از این رو، افراد غیر عضو از شمول ارزش های اخلاقی مستثنی هستند و از ارزش ها و اعتبارات ویژه خودی ها (شیعیان مؤمن) محروم اند .(ر . ک . منابع فقهی، بخش مکاسب محرمه، بحث غیبت). عده ای نیز با تکیه بر مبنای عام گرایی، هیچ نوع خصوصیت ویژه ای را در صدق تعریف یا در فرد مغتاب لحاظ نکرده اند و علی الظاهر، همگان را (به استثنای کسانی که بواسطه تجاهر به فسق و آلودگی های آشکار، حرمت اخلاقی خویش را لکه دار کرده اند) مشمول حریم اخلاقی می دانند . از این رو، مخالفان و کفار نیز هر چند از نظر اعتقادی بیگانه تلقی می شوند اما نظر به کرامت ذاتی انسان، رعایت مصالح جمعی، اقتضائات زندگی اجتماعی، ضرورت و مطلوبیت تسامح در این خصوص و . . . از حرمت اخلاقی برخوردارند و همگان جز در موارد خاص، باید آن را مراعات کنند . به اعتقاد برخی جامعه شناسان اخلاق، مبنای خاص گرایی در نظام های پیچیده امروز - که از بسیاری جهات با نظام های سنتی پیشین کاملا متمایز است - فاقد کارآیی است . البته، هر گروه بنا به ملاحظاتی برای تفکیک دوستان از اغیار (یا به تعبیری دشمنان بالقوه) مرزبندی های ارزشی و فرهنگی خاصی را لازم الرعایه می داند . هر چند در شرایطی بواسطه برخی معذورات و طرح مصالح مهم تر از رعایت حدود مالوف تنزل کرده و به حداقل ممکن اکتفا می کنند . احتمالا یکی از حقوق کفار اهل ذمه در جامعه اسلامی، برخورداری از همین حریم اخلاقی است و بالطبع افراد مومن به اقتضاء تعهدات فیمابین ملزم به رعایت آن خواهند بود . نکته دیگری که تذکر آن لازم به نظر می رسد این که، عدم حریم اخلاقی، لزوما به معنای جواز هتاکی، پرده دری و بی حرمتی به دیگران نیست، بلکه مراد کسانی که به این مبنا قائلند این است که نباید برای اغیار و بیگانگان حقوقی همانند دوستان قائل شد و به نادیده انگاشتن تمایزات اقدام نمود .

6- برخی از محققان، در بخش مبانی رفتاری غیبت، نوع نیت و انگیزه را نیز در تحقق موضوع و ترتب حکم دخالت داده اند . از این رو، تحقق غیبت یا حرمت آن تنها در فرض اراده تحقیر، مذمت، خرده گیری، افشای اسرار، اعمال فشار بر فرد مورد نظر و . . . صادق است . البته برخی فقها عیب جویی را مطلقا هر چند به انگیزه هزل و شوخی و ادخال سرور باشد مشمول حکم حرمت می دانند، مگر در مواردی که وصف مذکور، معرف فرد مورد نظر تلقی شود . برای مثال، کسانی که در عرف به صفت خاصی اشتهار یافته اند و گوینده ناگزیر برای معرفی آن فرد باید صفت مذکور را در کلام خود ذکر کند، این وصف هر چند فی نفسه تحقیرآمیز باشد، اما چون غرض متکلم از القاء آن شناساندن فرد مورد نظر است، کار او مصداق غیبت و حرمت نخواهد بود .

7- نکته دیگری که در تعریف غیبت وجود دارد، ذکر عیب موجود و محقق در فرد مغتاب است . از این رو، نسبت دادن عیوبی که فرد مورد نظر از آن عاری است، تهمت تلقی می شود و از قلمرو غیبت خارج است . همچنین نسبت دادن کرایم اخلاقی، خصایل نیکو و اعمال پسندیده به فرد یا جماعت عاری از آن ها نیز غیبت شمرده نمی شود، هر چند در صورتی که به قصد تملق و چاپلوسی القا شده باشد، مذموم و سزاوار نکوهش است . لازم به ذکر است نسبت دادن فضایل و اوصاف ارزشمند، در صورتی که با قصد تعریض و طعنه و به انگیزه تحقیر و تمسخر فرد یا گروه مورد نظر باشد، عیب جویی و گناه و از جمله مصادیق غیبت شمرده می شود .

8- مرجع تعیین عیب مورد نظر در غیبت، عرف و فضای فرهنگی - اجتماعی جامعه است . از این رو، آن چه در تحقق غیبت موضوعیت دارد اصل عیب گویی است، هر چند نوع عیب از یک جامعه به جامعه دیگر، از یک حوزه فرهنگی به حوزه دیگر، از یک زمان به زمان دیگر و نیز نسبت به شیوه های القاء و نوع بیان، حساسیت ها، موقعیت ها و سایر عوامل متغیر می باشد . البته، در بحث مستثنیات غیبت خواهیم گفت که برخی مصادیق غیبت هر چند موضوعا غیبت است و در صدق مفهوم هیچ جای تردید نیست، با این وجود، بواسطه تعارض با مصالح مهمی که در ارتکاب آن وجود دارد، فعل آن جایز بلکه در مواردی واجب می شود و بالطبع حرام هم نخواهد بود .

9- نکته دیگر این که غیبت منحصر به اظهارنظر زبانی نیست . رابطه گفتمانی هر چند بواسطه کارآیی زیاد و همگانی بودن آن بیش ترین عرصه را برای ظهور و تحقق چنین پدیده ای فراهم می سازد اما در بحث غیبت، اظهار زبانی تنها یکی از مصادیق - هر چند مهم ترین آن - می باشد، اما اظهار با زبان اشاره، کتابت، تصویر و کاریکاتور، ادا در آوردن و . . . نیز از جمله ابزارهای تحقق این عمل محسوب می گردند; بلکه در مواردی، اشکال غیر کلامی آن، قباحت و حرمت بیش تری نیز دارد .

10- نکته دیگر آنکه، نوع بیان، لحن کلام، واژگان یا حالات و علایمی که بدین منظور به کار گرفته می شود، باید به گونه ای باشد که صراحت در عیب جویی داشته باشد; بنابراین، استفاده از شیوه هایی که با و به صورتی غیر متعارف القاء عیب جویی می کند، یبت شمرده نمی شود .

11- طبق تعریف، عیب جویی و اظهار عیب تنها در صورتی موضوعا و حکما غیبت تلقی می شود که در غیاب فرد صورت پذیرد; از این رو، اظهار عیب فرد در حضور وی (با فرض عدم حضور دیگران و نیز عدم امکان استراق سمع و سایر طرق اطلاع یابی ایشان) خصوصا در صورتی که به قصد تربیت و هدایت فرد مورد نظر باشد، مجاز خواهد بود . البته در این مورد نیز در صورتی که قصد قائل از بیان عیوب صرفا تحمیل شرمندگی و حقارت و مکدر کردن خاطر طرف باشد و توجیه معقولی از این کار نداشته باشد، بر طبق سایر معیارها مذموم و حرام خواهد بود، هر چند حکما و موضوعا از مصادیق غیبت شمرده نشود .

2. عیب پوشی و عفو    مایه صفا، صمیمیت و سرافرازی

بسیاری از وقت ها که خود انسان دچار خطا و کاستی می شود، از اطرافیان و خانواده انتظار گذشت دارد، درحالی که در برخورد با دیگران ذره ای گذشت و چشم پوشی از خود نشان نمی دهد. کسی که انتظار دارد دیگران خطاهای او را نادیده بگیرند، خود نیز باید از بدی های آنان بگذرد و لغزش هایشان را نادیده انگارد تا از جرم و کوتاهی او درگذرند. اگر کسی بدی های اعضای خانواده را با بدی پاسخ گوید و انتقام جویی کند، با این گونه برخورد، کینه و دشمنی آنها را برمی انگیزد، ولی هرگاه بدی را با نیکی و نرمی پاسخ گوید، می تواند از این راه، طرف مقابل را شرمسار و آگاهانه همراه خود سازد و کینه و دشمنی او را به دوستی و رأفت تبدیل کند، چنان که خداوند در قرآن می فرماید:

وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنّهُ وَلِیٌ حَمیمٌ. (فصلت: 34)

و نیکی با بدی یکسان نیست. [بدی را] به آنچه خوب تر است دفع کن. آن گاه کسی که میان تو و میان او و دشمنی است، گویی دوستی یکدل می گردد.

همچنین، در حدیثی از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمود: «عفو و بخشش را شیوه خود قرار دهید؛ زیرا بخشش و گذشت جز بر عزت انسان نیفزاید. پس در برابر یکدیگر گذشت داشته باشید تا خدا شما را عزیز کند».[7]

در روایت دیگری از آن حضرت آمده است «هرگز مردی از ستمی که بر او رفته است، درنمی گذرد، جز اینکه خدا بر عزتش بیفزاید».[8]

 

بدین ترتیب، با کمی بخشش و نادیده گرفتن خطای دیگران، می توان به آسانی فضایی آکنده از صمیمیت و دوستی را ایجاد کرد و بر عزت و احترام خود و خانواده افزود. پس هرگاه با خطاهای یکدیگر روبه رو شدید، چشمه های زلال رأفت و گذشت، بر قلب هایتان جاری کنید و سنگ ریزه های خطا و عیب دیگران را از آن بروبید تا نهال عشق و محبت، در کانون گرم خانواده تان جوانه بزند و زندگی ای سراسر شور و حال و معرفت و معنویت هدیه بگیرید

بشارت - خرداد و تیر 1389 - شماره 77 - هدایتها و ارزشها / آبرومندی در قرآن و احادیث

کلمات کلیدی ماشینی : آبرو، من، آبرومندی، آبرومند، حفظ آبرو به وسیلە دارایی، انسان، خدا،

16

یکی از بالاترین سرمایه های انسان ها، آبرو است.هر انسانی از آشکار شدن ضعف ها و عملکردهای زشت خود در هراس است. از دست رفتن وجهه و آبرو، سرآغاز بسیاری از هنجارشکنی ها، بزهکاری ها و گناهان است. از فراوان ترین واژه های قرآن کریم و متن های روایی «ایمان» و مشتقات آن است. این واژه، گذشته از گرویدن و باور داشتن، «امنیت بخشیدن» به دیگران را نیز در بر دارد.

قال رسول الله (ص):«الا اُنَبِّئُکُم لِمَ سُمِّی المؤمنُ مؤمنا؟ لایمانِهِ الناس علی انفسِهِم و اموالهم، الا اُنَبِّئُکُم مَنْ المسلم؟ مَنْ سَلمَ الناسُ مِنْ یدِهِ و لِسانه؛ رسول خدا (ص)فرمود: آیا به شما خبر دهم که چرا مؤمن، مؤمن نامیده شده است؟ برای این که مردم را نسبت به جان و مالشان، ایمنی می بخشد. آیا شما را خبر دهم که چه کسی مسلمان است؟ کسی که مردم از دست و زبانش در سلامت باشند. بدیهی است که ارزش آبرو از مال بالاتر است.

در این گفتار به «آبرومندی و آبروداری» پرداخته می شود. البته آبروداری، هم تکلیف خود انسان است و هم حقی است که بر دیگران دارد.

وجاهت و آبرو در قرآن

قبل از استفاده از آیات کریمه باید بدانیم که خدای متعال،با این که «عَلّام الغیوب» است «سَتّار العیوب» هم هست و بزرگترین آبرودار بندگان خویش.

نیازمندان آبرومند

ـ اگر انسان تنگدست شخصیت خویش را پاس دارد شایسته ستایش است و قرآن ضمن مشخّص کردن یکی از موارد مصرف زکات،این تهیدستان آبرومند را می ستاید:﴿للفقراء الّذین أحصروا فی سبیل اللّه لا یستطیعون ضربا فی الأرض یحسبهم الجاهل أغنیاء من التّعفّف تعرفهم بسیماهم لا یسألون النّاس إلحافا وما تنفقوا من خیر فإنّ اللّه به علیم﴾(سوره بقره،آیه273)؛ (این صدقات) برای آن (دسته از) نیازمندانی است که در راه خدا فرومانده اند، و نمی توانند (برای تأمین هزینه زندگی) در زمین سفر کنند. از شدّت خویشتن داری، فرد بی اطلاع،آنان را توانگر می پندارد. آنها را از سیمایشان می شناسی. با اصرار، (چیزی) از مردم نمی خواهند. و هر مالی (به آنان) انفاق کنید، قطعاً خدا از آن آگاه است.

علی(ع) فرمود:«ماءُ وَجْهِکَ جامدٌ تقطره السؤال فَانظُر عِندَ مَن تَقطُرُه؛آبروی تو محفوظ و پا برجاست. امّا درخواست از دیگران،آن را قطره قطره فرو می ریزد،پس اندیشه کن که آن را نزد چه کسی می ریزی؟»

دست طلب چو پیش کسان کنی دراز پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش

در روایتی از امام صادق(ع) می خوانیم: «شیعتُنا مَنْ لایسألُ الناس شیئاً و لَو ماتَ جوعاً؛ شیعە ما، دست نیاز به سوی مردم دراز نمی کند اگرچه از گرسنگی بمیرد.«

آبروداری در حریم خانواده

قرآن کریم زن و شوهر را لباس یکدیگر دانسته است و روشن است که یکی از مهم ترین ویژگی های لباس «عیب پوشیم» و «زینت بخشی» است.﴿…هن لباس لکم وأنتم لباس لهن …﴾ (سوره بقره،آیه187)؛ آنان برای شما لباسی هستند و شما برای آنان لباسی هستید.

در آئینه روایات

در فرهنگ اسلام، هیچ مجوزی برای پرده دری از خویش یا دیگران نیامده است. امّا دستورهای فراوانی برای پرده پوشی آمده است:

قال رسول الله(ص):«مَنْ اَذاعَ فاحشةً کانَ کَمُبتدئها و مَنْ عَیرَ مُؤمنا بِشیءٍ لَم یمُت حتّی یرکبه؛ رسول خدا(ص) فرمود: هرکس کار دیگران را افشا کند، هم چون کسی است که مرتکب آن گناه شده و هرکس مؤمنی را به سبب رفتار [اشتباهش] سرزنش کند، از دنیا نمی رود تا خود نیز به ارتکاب آن، آلوده گردد.»

به گفتە شاعر:

چون خدا خواهد که پردە کس دَرَد میـلش انـدر طعنـە پـاکان بَــرَد

قال علی(ع): «ذَووالعیوبِ یحِبّونَ إشاعةَ معایبِ الناسِ لیتَّسِعَ لَهُم العُذرُ فی مَعایبهم؛ انسان های مشکل دار، دوست دارند که ضعف های دیگران افشا شود، تا عذرشان برای خطاکاری توجیه شود.«

هرکه را باشد مزاج و طبع سست

می نخواهد هیچ کس را تندرست

دان که هر بدبخت خرمن سوخته

می نخواهد شمع کس افروخـتـه

رو کمالـی دسـت آور تا تو هـم

از کـمال دیگـران نفـتـی بـه غـم

پاداش پرده پوشی

در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: «مَنْ سَتَرَ عَلی مؤمنٍ یخافُها،سَتَرَ اللهُ علیه سَبعینَ عورةً مِنْ عَوراتِ الدنیا و الآخرة.هرکس عیبی را از مؤمنی بپوشاند که از افشای آن می هراسد،خداوند هفتادعیب از عیب های دنیا و آخرت او را می پوشاند.« و رسول خدا(ص) فرمود:«مَن سَتَرَ عَلی مؤمنٍ خِزَیهً فَکانَّما أحیا مَؤودَةً مِن قَبرِها؛ هرکس مانع رسوایی مؤمنی شود،مانند این است که دختر زنده به گور شده ای را از قبر برهاند.»

راهکارهای حفظ آبرو

هر انسانی باید حرمت خود را پاس بدارد و به امید پرده پوشی دیگران، خویشتن را آماج تهمت و غیبت و سوء ظن و تحقیر دیگران قرار ندهد. نمونه های زیر، در این باره شایان اعتنا است:

ـ پرهیز از مواضع تهمت

امام صادق(ع) فرمود:«مَن دَخَلَ مَوضِعاً مِن مِواضِع التُهمة فَاتُّهِمَ لا یلومَنَّ إلّا نَفسَه؛هرکس به مکان تهمت خیز وارد شود و متهم شود، جز خودش، کسی را شماتت نکند.«

ـ حفظ زبان

بی احتیاطی و بی مبالاتی و زیاده روی در سخن موجب تخریب آبرو و شخصیت انسان است.«إذا أرادَ اللهُ بِعَبدٍ خِزیاً أجری فَضیحتَهُ علی لسانه؛اگر خدا رسوایی کسی را بخواهد او را به وسیلە زبانش مفتضح می کند.»

«إنَ السفله هُو الذی لایبالی بِما قالَ و لا ما قیلَ فیه؛انسان بی شخصیت و پست کسی است که به پیامدهای گفتار خودش بی اعتنا است و به قضاوت های دیگران دربارە خود اهمیت نمی دهد.»

ـ خودداری از شِکوِه و اظهار عجز

علی(ع) فرمود:«رَضی بالذُّل مَنَ کَشَفَ عَن ضُرِّه؛کسی که از مشکلات خویش پرده برداری کند،تن به خواری داده است.»

صائب گوید:

اظهار عجز پیش ستم پیشگان خطاست اشک کباب موجب طغیان آتش است

و سعدی گوید:

مـگـو انـده خـویــش بــا دشـمــنـان کـه «لاحـول» گـویـنـد شـادی کـنُان

ـ پرهیز از ستیزه

علی(ع) فرمود: «مَنْ ضَنَّ بِعرضِه فَلَیدَع المِراءَ؛ هرکس به حفظ آبروی خود علاقه دارد، باید جدال را فرو گذارد.»

ـ استفاده از دارایی

امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «إنَّ أفضَلَ الفعالِ صیانَةُ العِرض بِالمال؛ بهترین کارها، حفظ آبرو به وسیلە دارایی است.« در روایتی دیگر آمده است: «خَیرُ اموالِکَ ما وَقی عِرضَکَ؛ بهترین اموال تو،آنهایی است که موجب آبرومندی تو شود.«

البته آبروداری به وسیلە مال، نباید به اشرافی گری، اسراف، تکلّف و تفاخر بینجامد.

 

 

ستايش تغافل و ناديده گرفتن

الإمامُ عليٌّ عليه السلام : إنّ العاقِلَ نِصفُهُ احتِمالٌ ، و نِصفُهُ تَغافُلٌ .

امام على عليه السلام : خردمند، نصفش تحمل و بردبارى است و نصف ديگرش ناديده گيرى.

 

عنه عليه السلام : تَغافَل يُحمَد أمرُكَ .

امام على عليه السلام : چشم پوشى كن، تا مورد ستايش قرار گيرى.

 

عنه عليه السلام : أشرَفُ أخلاقِ الكريمِ تَغافُلُهُ عمّا يَعلَمُ .

امام على عليه السلام : بهترين اخلاقِ بزرگوارى، بى خبر وانمود كردن خود است از آنچه مى داند.

 

عنه عليه السلام : أشرَفُ خِصالِ الكَرَمِ غَفلَتُكَ عمّا تَعلَمُ .

امام على عليه السلام : بهترين خصلت بزرگوارى، اين است كه خود را از آنچه مى دانى بى خبر وانمود كنى.

 

عنه عليه السلام : مِن أشرَفِ أعمالِ (أحوالِ) الكَريمِ غَفلَتُهُ عمّا يَعلَمُ .

امام على عليه السلام : از بهترين رفتارهاى (حالات) شخص بزرگوار، ناديده گرفتن چيزى [از خطاها و بديهاى مردم] است كه مى داند.

 

عنه عليه السلام : مَن لم يَتَغافَلْ و لا يَغُضَّ عن كثيرٍ مِن الاُمورِ تَنَغَّصَت عِيشَتُهُ .

امام على عليه السلام : هر كس كه نسبت به بسيارى چيزها بى توجهى و چشم پوشى نكند، زندگيش ناگوار شود.

 

عنه عليه السلام : لا حِلمَ كالتَّغافُلِ ، لا عَقلَ كالتَّجاهُلِ .

امام على عليه السلام : بردبارى اى چون ناديده گرفتن نيست و خردى چون وانمود كردن به نادانى و بى اطلاعى نيست.

 

الإمامُ الباقرُ عليه السلام : صَلاحُ شَأنِ الناسِ التَّعايُشُ و التَّعاشُرُ مِلْ ءَ مِكيالٍ : ثُلُثاهُ فِطَنٌ ، و ثلثٌ تَغافُلٌ .

امام باقر عليه السلام : درستىِ وضع زندگى و معاشرت با مردم، پيمانه پُرى را مانَد كه دو سوم آن توجّه و هوشيارى است و يك سومش ناديده گرفتن.

 

الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : صَلاحُ حالِ التَّعايُشِ و التَّعاشُرِ مِلْ ءُ مِكيالٍ : ثُلثاهُ فِطنَةٌ و ثُلثُهُ تَغافُلٌ .

امام صادق عليه السلام : درستى وضع زندگى اجتماعى و معاشرت، پيمانه پُرى را مانَد كه دو سوم آن توجه و هوشيارى است، و يك سومش چشم پوشى.

 

  1.  

اصل اخلاقی تغافل

 

شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷ روزنامه رسالت بازدید: ۷,۳۲۰


اخلاق اخلاق کد A142134

تعالیم دینی ما تکیه ویژه ای بر اخلاق ، اعتقادات و احکام دارد.

تعالیم دینی ما تکیه ویژه ای بر اخلاق ، اعتقادات و احکام دارد. به طوری که تعلیم و تعلم را در این سه بخش را فرضیه و لازم بر تمام افراد بشر معرفی می کند. در کتاب اصول کافی در باب فضل علم ازحضرت صادق علیه السلام نقل شده است . قال رسول الله صلی الله علیه و آله: طلب العلم فریضه علم کان مسلم الا ان الله یحب بغاه العلم (( ۱) طلب علم واجب و فرض بر تمام مسلمان ها می باشد آگاه باید که خداوند تبارک و تعالی صاحبان علم را دوست دارند.)

در تفسیر اینکه این چه عملی است که واجب بر همه می باشد .

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : “ انما العلم ثلاثه آیه محکمه و فریضه عادله او سنه قائمه و ما خلاهن فهو فصل .”(۲)

حضرت فرمودند: علم سه تاست آیه محکم که در مورد اعتقادات است فرضیه عادله که احکام شرعی ا ست و سنت قائمه اخلاقیات و هر چه غیر این سه باشد فضل و خوبی است و وجود ندارد.

پیشوایان دینی این مسائل را به نحو احسن در زندگی خود اجرا کرده اند. در بخش اخلاق اصول فراوانی داریم که در کتب اخلاقی سیره ای زندگینامه ائمه ذکر شده است. پس فرض است بر همه مسلمانان اصول اخلاقی را یاد گرفته و آن را در زندگی به کار ببندند. یکی از مهمترین اصول اخلاقی که کمتر مورد عنایت واقع شده “اصل تغافل” می باشد.

معنی تغافل:

تغافل یعنی شخصی چیزی را می داند واز آن آگاهی دارد ولی از روی مصلحت خود را غافل و بی خبر نشان می دهد به گونه ای که طرف مقابل تصور می کند از موضوع بی خبر است. همچنین می توان از آن به چشم پوشی و نادیده گرفتن به خاطر مصلحت تعبیر کرد . ارزش این عمل اخلاقی آنقدر زیاد می باشد که احادیثی ممتاز در مورد آن نقل شده است.

امام زین العابدین علیه السلام می فرماید: ان الصلاح الدنیا بجزار فرها فی کمتین :اصلاح الشان المعایش ملامکیال ثلثاه فطنه و ثلثه تغافل : (۳)

( همانا سامان یافتن همه امور دنیا دو جمله است : درست شدن دنیا و وضع زندگی پیمانه پری است که دو سوم آن توجه و هوشیاری است و یک سوم آن نادیده گرفتن است.)

حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: من لم یتغافل و لا یغض عن کثیر من الامور تنصف عیشته”((۴ )هر کس نسبت به بسیاری چیزها بی توجهی و چشم پوشی نکند زندگیش ناگوار شود .)

باز درحدیث دیگری فرمودند : لاحلم کاالتغافل، لا عقل کاالتجاهل (۵)

هیچ بردباریی چون نادیده گرفتن نیست و هیچ خردمندی چون وانمود کردن به نادانی و بی اطلاعی نیست.

اتفاقات زیادی در اعمال روزانه ما وجود دارد که با رعایت تغافل و چشم پوشی می توانیم آسایش جامعه را حفظ کرده و انسانی با آنها برخورد نماییم. یا اینکه بدون در نظر گرفتن اصل و هرچه مقتضی کار باشد با عجله تمام با آنها روبرو شویم.

بر فرض مثال همه ما در جامعه به نحوی با افراد مختلف اعم از حسود، مغرض ، بی بندو بار حتی بی دین و بهانه جو و... مواجهه می شویم اگر بنا شود در هر موضوعی به طور مستقیم وارد شویم آسایش ما به هم می خورد ودست به گریبان درگیری های گوناگون می شویم. می توانیم طبق معمول عکس العمل تند و در مقابل جمع داشته باشیم که موجب از بین رفتن قبح گناهان و شخصیت و عزت افراد شخص شود در حالی که با رعایت اصل تغافل، با صبر انقلابی و تحمل و سرپنجه تدبیر قضایا غیرمستقیم قابل حل شدن هستند و جامعه نیز در آرامش بیشتری قرار می گیرد . هم آرامش خود را حفظ کرده ایم و هم به طور غیرمستقیم با موعظه و استدلال و نصایح مهرانگیز طرف مقابل را به اشتباه خود واقف نموده و در بسیاری از موارد به اصلاح او پرداخته ایم.

به عنوان مثال فرزند پولی را از جیب پدر یا کیف مادر بدون اجازه برمی دارد بعد از اطلاع والدین از تنبیه استفاده کرده و به او بگویند: ای بچه دزد...! و در حضور دیگر اعضای خانواده او را کتک زده تا دیگر این عمل را تکرار نکند. اما نوع دیگر رفتار این گونه است که پس از اطلاع خودشان را به بی اطلاعی بزنند بعد غیرمستقیم از موارد تربیتی روانشناسی استفاده کنند به او بگویند: لقمه حرام انسان را به شر عاقبت مبتلا می کند روح انسان را سیاه و پلید می کند موجب عذاب اخروی می شود و دیگر افراد خانواده را به هیچ وجه آگاه نکنند در همه حال مواظب او باشند که این عمل عادت او نشود. احتیاجات او رابرآورند و ... عمل کردن به چنین اصول اخلاقی ما را در روابط نیک اجتماعی سامان می دهد واز به هم پاشیدگی و آثار شوم آن حفظ می کند.

حضرت امیرالمومنان علیه السلام روزی دیدند چند نفر از خوارج در کوفه به ایشان فحش و ناسزا گفتند ایشان با کمال بزرگواری از کنار آنها رد شد و فرمودند: منظورشان من نیستم.

البته ناگفته نماند که بین تغافل و غفلت فرق بسیاری وجود دارد . غفلت خصلت ناپسندی است که از آن به شدت نهی شده است.

غفلت یک نوع بی تفاوتی و سستی ومستی است که انسان را از یاد خدا و مسائل زنده اسلام دور نگه می دارد.

حضرت علی علیه السلام فرمودند : “ الغفله اخیر الاعداء”(۶) غفلت، زیان بخش ترین دشمنان است.

در جای دیگری می فرمایند : “الغفله ضلاله” (۷) “ غفلت یک نوع گمراهی”

دلیل چنین فرمایشات این است که غفلت باعث می شود که راه هدایت و نور را انسان گم کند از خدا و مسائل دین اگر کسی آگاهی نداشته باشد این بزرگترین گمراهی است و این گمراهی به هلاکت انسان می انجامد.

لذا خداوند متعال در حدیث قدسی به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند : “... من یغفل عنی لا ابالی بابی واد هلک .”(۸)

کسی که از من غافل باشد باکی ندارم( اهمیتی نمی دهم ) که او در چه بیابان و دره ای به هلاکت می رسد.

تشخیص موارد تغافل و اینکه مصادیق غفلت زدگی و تغافل کدام است به خاطر حساس بودن موضوعات باعث خلط آنها می شود .یکی از موارد خلط در تربیت فرزندان است.

در اسلام بر والدین وظیفه تربیت و اصلاح فرزندان را واجب کرده است در حدیثی حضرت صادق علیه السلام می فرمایند : “والدین باید برای فرزندان خود سه کار را انجام دهند :

۱) اسم نیکو بر آنها بگذارند

۲) مراقبت شدید در تربیت آنها داشته باشند

۳) برای آنها همسر خوب اختیار کنند . (۹)

ایشان مراقبت شدید والدین در تربیت از حقوق واجب فرزندان بر والدین دانسته اند .

مربی شایسته ولایق باید تمام قابلیت های درونی واستعدادهای نهانی کودک را با مراقبت های عملی و علمی تدریجا پرورش داده و از حالت قوه به فعل و بروز برساند. از طرف دیگر زمینه های نامطلوب را در او سرکوب کند.

در واقع والدین برای نیل به سعادت و تامین کمال لایق فرزندان از نظر تربیت باید به دو اصل توجه نمایند. اول : احیای استعدادهای مفید ۲ اماته و از بین بردن تمایلات مضر و زمینه های نادرست

دوم: باید گفت در سالهای اخیر متاسفانه به خار غفلت از این وظیفه خطیر که نباید صورت می گرفت ناهنجاری های غیراسلامی به وجود آمده است. مباحث غیرفرهنگی و غیراسلامی نظیرمهمانی های مختلط، روابط ناصحیح بین دختران و پسران و مسائل غیرعلمی اینترنت همگانی شدن استفاده غیراخلاقی از امکانات موبایل ، بلوتوث، پیام های کوتاه، چت از غفلت از اصل دوم ناشی می شود زیرا والدین در خانه، مسئولین آموزش و پرورش در مدارس هیچ کوششی در از بین بردن این تمایلات حریصانه در جوان نکردند و با غفلت یا تغافل بی جا حتی بعضی با خوشحالی از اینکه جوانان همراه و پیرو تکنولوژی شده اند مشوق آنها شدند اگر این تمایلات سرکوب نشود و به راه اصلی و مستقیم خود هدایت نشود انحرافی بس عظیم جامعه را فرا می گیرد که امواج آن را در رفتار اغلب جوانان کشورمان مشاهده می کنیم و این انحراف که درخانواده و آموزش و پرورش به وجود می آید به ضرورت به انحراف جامعه منجر می شود.

والدین با به هم آمیختن این دو اصل تربیتی و استفاده کردن به جا از اصل تغافل و هوشیاری می توانند جامعه ای اخلاقی پرورش دهند .

مهدی قاسم پور

منبع :

۱- اصول کافی، ج اول، کتاب فضل علم ، ح ۱،ص ۲۳

۲- همان، ح ۹، ص ۲۴

۳- میزان الحکمه، ج ۹، حدیث ۱۵۲۲۱ ، ص ۴۳۷۴

۴- همان ، ح ۱۵۲۲۰، ص ۴۳۷۴

۵- همان، ح ۱۵۲۲۴، ص۴۳۷۴

۶- غررالحکم، میزان الحکمه، اصول اخلاقی امامان، محمد مهدی اشتهاردی ، ص ۸۵‌

۷- همان

۸- همان

۹

 

اگر می‌خوای رسوا نشی، عیبجویی نکن!

همانگونه که عیب جویی زشت و حرام است کتمان عیب نیز خیانت است زیرا مومن باید مانند آیینه باشد و زشتی ها و زیبایی های برادر دینی خود را نشان بدهد منتها به خود او نه به دیگران ، که شأن آیینه همین است .

عاقبت عیب جویی از دیگران از دیدگاه حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)

عیب" در لغت به معنی كمبود در ذات چیزی یا صفتش می‌باشد و در مقابل آن صحت و سلامتی است.[ مصطفوی، حسن؛ التحقیق، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368، اول، ج 8، ص 270] عیب جویی یكی از رذایل اخلاقی است كه قرآن با تعبیرهای مختلف از آن نهی كرده و عیب جو رامورد نكوهش قرار داده است.[ خرمشاهی، بهاء الدین؛ دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی، تهران، دوستان و ناهید، 1377، اول، ج 2، ص 1501]

عیب پوشی نقطه مقابل تجسس و عیب جویی است و در فضیلت و شرافت آن همین بس كه یكی از اوصاف خدای سبحان است. (خداوند ستار العیوب می‌باشد).[ نراقی، مهدی؛ علم اخلاق اسلامی، (جامع السعادات) ترجمه جلال الدین مجتبوی، تهران، حكمت، 1366، دوم، ص 360]

ریشه و اساس پیدایش این صفت مذموم در دل انسان از دیدگاه علم اخلاق می تواند موارد زیر باشد:

1- عیب جویی نتیجه عداوت و حسد است به این معنا كه اگر كسی كینه و دشمنی دیگری را در دل داشته باشد به دنبال عیوب او می‌افتد تا آنها را پیدا كند و رسوایش سازد.

2- تجسس ممكن است در برخی موارد از آثار طغیان قوه شهوت باشد به این معنا كه شخص بدون اینكه كینه و حسد نسبت به دیگران داشته باشد دنبال لغزشها و عیوب آنها می‌افتد.[ حقانی زنجانی، حسین؛ پژوهشی در ارزشهای اخلاقی، تهران، دانشگاه الزهرا، 1383، اول، ص 117] به طوری كه در این قوه نوعی پستی و زبونی پدید می‌آید كه فرد بیمار از آشكار شدن زشتی‌ها و عیوب دیگران، شاد می‌شود.[ علم اخلاق اسلامی، پیشین، ص 363.]

3- بدگمانی، عامل دیگری بر عیب جویی و بدگویی است.[ پژوهشی در ارزشهای اخلاقی، پیشین، ص 129]

راه علاج:

هر كسی بامراجعه به نفس خویش متوجه می‌شود كه خودش مانند دیگران خالی از عیوب نیست و خداوند از روی لطف، صفات بد و زشت و اشتباهات او را از دیگران مخفی كرده است.[ پژوهشی از ارزشهای اخلاقی، پیشین، ص 120] توجه به این نكته همچنین توجه به آثار شوم عیب جویی بر خود فرد و دیگران،‌چه دنیوی و چه اخروی، از مهمترین راهكارهای درمان این صفت زشت است.

حضرت امیر (علیه السلام) در این باره می‌فرماید:

«مَنْ نظَرَ فی عَیْبِ نَفْسِهِ اِشْتَغَلَ عَنْ عَیْبِ غَیرِهِ »[ محمدی ری شهری، محمد؛ میزان الحكمه، ترجمه حمید رضا شیخی، قم، دارالحدیث، 1379، دوم، ج 9، ث 4216.] «هر كه عیب خود را ببیند  از پرداختن به عیب دیگران باز ایستد.»

حضرت علی -علیه السلام -فرموده اند: البته باید دشمن ترین آدم ها نزد تو و دور ترین اشخاص از تو کسانی باشند که در عیب جویی از مردم اصرار بیشتری دارند

تجسس ممدوح یا عیب جویی جایز:

لازم به تذكر است كه در پی عیوب دیگران افتادن و تجسس در امور مردم و به طور كلی عیب جویی، بعضاً نه تنها مذموم نیست بلكه واجب است از جمله:

1- عیب جویی از خود در جهت خودیابی و خودسازی (رفع اشكالات و دفع بیماری‌های اخلاقی).

2- كشف عیوب دیگران در انتخاب افراد مسئول برای مسئولیت‌های اجتماعی و نیز جهت انتخاب همسر و...

3- عیب جویی از بیگانگان و زیر نظر گرفتن افراد اجنبی و مشكوك، جهت جلوگیری از رسیدن به اهداف شوم خود.

4- در عیوبی كه فراگیر هستند، برخی از آنها را مورد توجه قرار دادن و بازگو نمودن آن جهت اخطار و هشدار  به دیگران.

5- بازگو نمودن برخی عیوب به افراد ذی‌صلاح و دلسوز و مربی جهت علاج و اصلاح.[ همان، ص 241.]

آیا همه جا می توان به دیگران عیوبشان را تذکر داد؟

چون اسلام برای حیثیت و آبروی مۆمن ارزش و اهمیت خاصی قائل است و بازگو کردن عیوب مردم نیز یک ضرورت است باید این امر مهم به صورت پنهانی و خصوصی انجام داد تا به شخصیت مۆمن لطمه ای وارد نشود که می گویند : نیازهای اضطراری باید در چارچوب خودشان ارزیابی شوند یعنی از آن محدوده نباید تجاوز کرد .

حضرت علی (علیه السلام) فرمود : « نصیحت کردن در میان مردم نوعی سرکوبی است . » « فهرست غرر /ص382»

امام حسن عسگری (علیه السلام) فرمود : « کسی که برادر دینی خود را در پنهان پند دهد زینت بخش او شده است ، اما اگر در برابر دیگران نصیحتش کند موجب سرشکستگی او می شود . » « تحف العقول / ص 36»

نصیحت در نهانی بهتر آید                           گره از جان و بند از دل گشاید

 

پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند: عیب‌های مۆمنان را جستجو نكنید، زیرا هر كه دنبال عیب های مۆمنان باشد، خداوند عیب های او را دنبال كند و هر كه خداوند تعالی عیوبش را جستجو كند، او را رسوا سازد گرچه درون خانه‌اش باشد

هدیه ای به نام عیب

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند : «محبوب ترین برادر نزد من کسی است که عیوبم را به من اهدا کند.»

 « تحف العقول ، ص 273 – اصول کافی – وسائل شیعه »

پس کسی که ادعای دوستی می کند ولی عیوب انسان را تذکر نمی دهد و هر گونه نقص و عیبی که می بیند بی تفاوت از آن می گذرد دوست واقعی نیست و چه بسا دشمن انسان ( هر چند از روی دشمنی ) خدمتی به انسان می کند و عیوب او را تذکر می دهد ، که اگر تذکر نمی داد او نمی توانست به سادگی به عیوب خود پی ببرد .

کتمان عیب خیانت است

همانگونه که عیب جویی زشت و حرام است کتمان عیب نیز خیانت است زیرا مومن باید مانند آیینه باشد و زشتیها و زیباییهای برادر دینی خود را نشان بدهد منتها به خود او نه به دیگران ، که شأن آیینه همین است .

امام صادق (علیه السلام) فرمودند : « کسی که برادر دینی خود را گرفتار عمل ناپسندی می بیند و می تواند او را از این کار باز دارد اگر چنین نکند به او خیانت ورزیده است .» « بحار الانوار چاپ بیروت ، ج72/ص65»

عیب زدایی و عیب جویی از جمله ویژگی های انسان مومن و متخلّق ( کسی که خود را تغییر بدهد و با کس دیگر همخو شود و خوشخویی کند ) به اخلاق حسنه صفت عیب زدایی است .

همه می دانند که عیب جویی از صفات زشت و ناپسند به به شمار می رود ولی عیب زدایی از صفات بسیار خوب و پسندیده است زیرا انسان در صورتی کامل می شود که عیوب خود را برطرف سازد و شکی نیست که تمام افراد بشر جز معصومین نواقص و کمبودهایی دارند و هیچ یک از گناه و اشتباه خالی نیستند .

چگونه به عیوب خود پی ببریم؟

پس انسان برای عیب زدایی یا بهتر بگویم برطرف کردن عیوب خود اول باید آنها را بشناسد . اما چگونه انسان به عیوب خود آگاه می شود ؟

پاسخ : انسان می تواند از سه راه به عیبه ای خود واقف شود :

1. مراقبت و محاسبه ؛ یعنی اگر انسان مواظب اعمال و رفتار خویش باشه و خودش رو مورد محاسبه و حسابرسی قرار بده ، به ویژه اگر خود را با معیارها و الگوهای مورد قبول صالحان و پارسایان مقایسه کنه چون خودش رو فاقد فضیلتهای آنها می بینه به خوبی می تونه به عیوب خویش پی ببرد .

2. عبرت گرفتن از رفتار و کردار افراد بزهکار و نادرست و بد اخلافق ، که به قول سعدی لقمان را گفتند : ادب از که آموختی ؟ گفت : از بی ادبان

3. معاشرت با دوستان مخلص و صدیق که از نصیحت کردن تو دریغ نداشته باشند و از روی خیرخواهی عیوب تو را بدون تملّق و چرب زبانی تذکّر دهند .

بله ، دوستان واقعی و با ایمان می توانند در این مسیر بهترین راهنما برای انسان باشند در صورتی که او هم به نصیحت های آنها گوش دهد و از آنها بخواهد او را در مورد اشتباهات و لغزشهایش آگاه و راهنمایی کنند .

از این رو است که امام صادق (علیه السلام) فرمودند :

« سعی کنید اوقات شبانه روز خود را به چهار قسمت تقسیم کنید : یک قسمت برای عبادت و خلوت با خدا ، یک قسمت برای تأمین معاش و تحصیل (به دست آوردن) هزینه زندگی ، قسمتی برای رفت و آمد و معاشرت با برادران مورد اعتمادی که شما را به عیوبتان آگاه می سازند و قلبا نسبت به شما خلوص و صفا دارند ، و ساعتی را نیز برای تفریح و لذایذ مشروع خود اختصاص دهید و به وسیله این ساعت { : ساعت استراحت } می توانید خود را برای ساعت دیگر آماده کنید . » « بحار الانوار / چاپ بیروت ج 75/ ص 321؛ تحف الغقول ، ص 307»

اگر می‌خوای رسوا نشی، عیبجویی نکن

پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند: عیب‌های مۆمنان را جستجو نكنید، زیرا هر كه دنبال عیب های مۆمنان باشد، خداوند عیب های او را دنبال كند و هر كه خداوند تعالی عیوبش را جستجو كند، او را رسوا سازد گرچه درون خانه‌اش باشد.(کتاب نهج الفصاحه)

امام صادق (علیه السلام) فرمودند : « کسی که برادر دینی خود را گرفتار عمل ناپسندی می بیند و می تواند او را از این کار باز دارد اگر چنین نکند به او خیانت ورزیده است »

بعضی ها در دیدن هم خسیس اند!

گروهی از مردم هستند که بدی های مردم را می‏بینند و مهم می‏شمارند ولی خوبی ها را نمی‏بینند یا نمی‏خواهند ببینند، و اگر دیدند آنها را ناچیز و غیر قابل اعتنا می‏کند و خوبی آنها ارزشی قائل نیستند. این گروه عینک بدبینی به چشم دارند و همواره در جستجوی بدیهای مردمند. اگر کسی دهها صفت خوب داشته باشد و یک صفت بد صفات خوبش را نادیده می‏گیرند و حتی یک بار هم از آنها نام نمی‏برند، ولی روی آن صفت بد انگشت می‏گذازند و مکرر به زبان می‏آوردند. اینان بیمارند و به مرض عیب جویی مبتلا هستند. اولیای گرامی اسلام به پیروان خود توصیه کردند آنان را دشمن خود بدانید و از معاشرت با این فرومایگان ناپاکدل بپرهیزید که از شرشان در امان نخواهید بود.

حضرت علی -علیه السلام -فرموده اند:

البته باید دشمن ترین آدم ها نزد تو و دور ترین اشخاص از تو کسانی باشند که در عیب جویی از مردم اصرار بیشتری دارند.

و نیز فرموده اند:

از آمیزش و مجالست با عیب جویان پرهیز کن که همنشین آنان از آیسبشان سالم نمی‏ماند.

امام جعفر صادق علیه‌السلام در حدیثی گهربار فرموده است: هر كس خودش را بهتر از دیگران بداند، او از متكبران است.

امام جعفر صادق علیه السلام فرمود : هر كس خودش را بهتر از دیگران بداند، او از متكبران است. حفص بن غیاث مى گوید: عرض كردم: اگر گنهكارى را ببیند و به سبب بى گناهى و پاكدامنى خود، خویشتن را از او بهتر بداند چه؟ فرمودند: هرگز هرگز! چه بسا كه او آمرزیده شود اما تو را براى حسابرسى نگه دارند، مگر داستان جادوگران و موسى علیه السلام را نخوانده اى؟ «اصول كافى، جلد8، صفحه128 »

فراوری: زهرا اجلال            

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

عیب پوشی   به نام خدادر پاسخ یکی از دوستانی که پرسیده بودند ما چگونه ستار باشیم نظر بازدیدکنندگان و دوستان محترم را به مطلب زیر جلب می نمایم

بیشتر انسانها خطاها و اشتباهاتی در زندگی خود دارند، چرا که انسان ممکن الخطاست، و خداوند متعال عصمت و طهارت را فقط در پیامبران و اولیاء صالح خود قرار داده است. چنانچه انسان قادر به غلبه بر نفس اماره نباشد، خود را در دام گناهان خواهد انداخت و در این صورت دیگران نیز از گناهان او مطلع خواهند شد.

آیا بازگو کردن گناهان دیگران جایز است؟

جواب: بازگو کردن عیب ها و گناهان دیگران جایز نیست، امام علی (علیه السلام) در این خصوص فرموده اند: (ان للناس عیوباً فلا تكشف ما غاب عنك فأن الله سبحانه یحكم علیها وأستر العورة ما استطعت یستر الله سبحانه ما تحب ستره).

\\\"براستى براى مردم نقص و عیب هایى است؛ آنچه كه از تو پنهان است را آشكار نكن، چون خداوند سبحان خود بر آنها حكم و داورى مى فرماید. و زشتى و عیب را تا مى توانى بپوشان، تا خداوند سبحان آنچه كه تو در پرده بودنش را دوست دارى، پنهان و مخفى نگه دارد\\\"

اگر خطای یک خطاکار را در مقابل مردم عیان کردی و حرمت او را شکستی و عیب او را درجمع به روی او آوردی حرمت آن خطا از نظر خطاکار کاسته می شود و سبب می شود در ملاء عام گناهان بزرگتری مرتکب شود، زیرا قبلا او دور از چشم دیگران مرتکب گناه می شد ووقتی متوجه شد که همه از خطاکاری او آگاه هستند دیگر دلیلی به پنهان کاری ندارد و از آن به بعد آشکارا مرتکب خطا و گناه می شود، دراین صورت فاش کننده گناهان در گسترش ارتکاب گناهان در جامعه شریک خواهد بود. خداوند متعال در قرآن کریم آیه 19 سوره نور می فرماید: (إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) \\\" كسانى كه دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناكى براى آنان در دنیا و آخرت است؛ و خداوند مى‏داند و شما نمى‏دانید\\\".

خداوند پوشاننده و پنهان کننده گناهان است و ما را به پنهان کردن گناهان دیگران و حفظ آبروی آنان امر می فرماید. امام علی (علیه السلام) در این خصوص فرموده اند: (ان الله ستر وكأنه غفر) \\\"خداوند متعال آن قدر پرده پوشی می کند که گویی آن گناه را بخشیده است\\\"

زین العابدین امام سجاد (علیه السلام) در یکی از نیایشهای خود اینچنین دعا می کرد: (اللهم لك الحمد على سترك بعد معرفتك) \\\"خداوندا شکر و سپاس باد تو را که با دیدن گناهان باز نیز آنها را پوشانده و پنهان نگه می داری\\\".

وخداوند متعال ضمن آگاهی ازدرون دلها و قصد و نیت بندگان، بازهم گناهان آنان را پوشانده و پنهان نگه می دارد شاید که به راه راست هدایت شده و به سوی پروردگارشان روی آورند.

حال که خدای مهربان بندگانش را به پنهان کردن عیوب دیگران امر می نماید، پس باید همه انسانها عیب دیگران را مخفی کنند. امام صادق علیه السلام فرموده اند: (من ستر على مؤمن عورة یخافها ستر الله علیه سبعین عورة من عورات الدنیا والآخرة) \\\" کسی که عیبی از عیوب مومنی را بپوشاند خداوند نیز هفتاد عیب از عیوب دنیا و آخرت را برایش می پوشاند.

البته مقصود از عیوب، عیوبی نیست که باعث نا امنی در جامعه باشد و جامعه را به تباهی بکشد، گناهان و عیوبی مانند قتل و گناهانی که باعث نا امنی در جامعه می شوند باید فورا و بدون اتلاف وقت اعلام کرده و از پیشرفت اینگونه گناهان جلوگیری کنیم.

کسانی که دوست دارند درباره اشتباه دیگران سخن بگویند باید اول به اشتباه و خطاهای خود فکر و آنها را اصلاح کنند چون عیب یابی از خانه خود و رفع آن، واجب تر از انتقاد از همسایه است.

امام علی علیه السلام می فرمایند: (یا ایها الناس طوبى لمن شغله عیبه عن عیوب الناس) \\\" اى مردم؛ خوشا به حال آن كس كه اشتغال به عیب خود، وى را از توجه به عیوب دیگران باز دارد\\\"

و همچنین فرموده اند: (فكیف بالعائب الذی عاب اخاه وعیره ببلواه أما ذكر موضع ستر الله علیه من ذنوبه مما هو اعظم من الذنب الذی عابه به) \\\" چرا و چگونه آن عیب جو، عیب برادر خویش را بازگو می کند و او را به بلایى كه گرفتار است، سرزنش مى‏كند؟ آیا پوشش خداوند و ستر خداوند بر گناهان خویش را به یاد ندارد؟

از آیات و احادیث فوق نتیجه می گیریم که مشغول شدن هر شخص به عیوب خود و اصلاح نفس خویش واجب تر از مشغول شدن به عیوب دیگران است و امیر المومنین (علیه السلام) در حدیثی کسانی را که به جستجوی عیب های دیگران می پردازند به حشره ای که دنبال شیء فاسد می گردد تشبیه کرده و فرموده اند: (الاشرار یتبعون مساوئ الناس ویتركون محاسنهم كما یتبع الذباب المواضع الفاسدة ) \\\" مردمان بد، بدی های مردم را جستجو مى ‏كنند و خوبى‏هایشان را نادیده می گیرند، مانند مگس كه دنبال پلیدی میگردند.

و همچنین در حدیث دیگری می فرماید: (یا عبد الله: لا تعجل فی عیب احد بذنبه فلعله مغفور له ولا تأمن على نفسك صغیر معصیة فلعلك معذب علیه فلیكفف من علم منكم عیب غیره لما یعلم من عیب نفسه ولیكن الشكر شاغلاً على معافاته مما ابتلی به غیره فلا یستعجل الانسان بفضح اخیه لعله أفضل منه وقد یكون قد تاب وغفر الله له فیكسب الشاهر الذی ینشر الاقاویل والتحدث عن هذا وذاك سخط الله وغضبه).

\\\"اى بنده خدا در عیب‏جویی كسى كه گناهى كرده است شتاب مكن زیرا امید مى‏رود كه آن گناه را بر او ببخشند و بر گناه كوچك خود ایمن مباش! شاید كه تو را بر آن عذاب كنند پس هریک از شما بواسطه عیبی که از خود میشناسید از عیبجویی دیگران خودداری کرده و از اینكه عیب های دیگران در وی نیست به خود مشغول باشد و با این تفكر و تدبر نفس خود را از عیب یابی دیگران برحذر دارید.

پس با وجود این ادله قانع کننده کلام خداوند متعال و تاکید حضرت رسول گرامی و اهل بیت (عصمت و طهارت) گشودن اسرار و عیوب دیگران که به عذاب جهنم ختم می شود به غیر از سرافکندگی سود دیگری ندارد، پس با خود عهد می بندیم در راه اهل بیت عصمت و  طهارت علیهم السلام گام برداریم و از آنچه ما را نهی می کنند دوری کنیم.

گلبرگ - تیر 1379، شماره 4 - پیامهایی در مورد عیب جویی و عیب زدایی

کلمات کلیدی ماشینی : اخلاق، مورد عیب‌جویی و عیب زدایی، عیب‌جویی، بیمار، گناه، زشتی، انسان،

12

آگاهی از بیماریهای اخلاقی

انسان عاقل و مؤمن همان طور که به هنگام بیماری به پزشک مراجعه می کند تا پزشک او را راهنمایی و مشکل او را برطرف سازد؛ در مسائل اخلاقی نیز می بایست به معلم اخلاق مراجعه کند. دوستان واقعی و با ایمان و آگاه در این مسیر بهترین راهنما برای او هستند و او را نسبت به بیماری یا بیماری های اخلاقیش آگاه می رسازند. البته این راه در صورتی موفقیت آمیز است که انسان دردمند به نصیحت ناصحان مشفق و دوستان مخلص و با ایمان گوش فرا دهد و از آنها بخواهد که او را از لغزش و اشتباه باز دارند. امام هفتم(ع) در این ارتباط می فرمایند:

سعی کنید اوقات شبانه روز خود را به چهار قسمت تقسیم کنید: یک بخش برای عبادت و خلوت با خدا، یک بخش برای تأمین معاش و تحصیل هزینه زندگی، بخشی برای رفت و آمد و معاشرت با برادران مورد اعتمادی که به شما ارادت دارند و شما را نسبت به عیوبتان آگاه می سازند و بخشی را نیز برای تقریع و لذایذ مشروع خود اختصاص دهید و...

دوست واقعی

کسی که ادعای دوستی می کند ولی عیبهای انسان را تذکر نمی دهد و هرگونه نقص و عیبی که می بیند بی تفاوت از آن می گذرد دوست واقعی نیست و چه بسا دشمن انسان هرچند از روی دشمنی، خدمتی به انسان می کند و عیبهای او را تذکر می دهد که اگر تذکر نمی داد او نمی توانست به سادگی عیبهای خود را بفهمد.

از صحبت دوستی برنجم

کاخلاق بدم حَسن نماید

عیبم هنر و کمال بیند

خارم گُل و یاسمن نماید

کو دشمن شوخ چشم بی باک

تا عیب مرا به من نماید

مؤمن آینه مؤمن