در مورد عیب جویی و عیب زدایی5
عیب یابی و بهانه های واهی در خانواده
انسان های سست ایمان و کسانی که شخصیت الهی خود را از دست داده اند، میان خود و همسرشان به بهانه های مختلف آتش اختلاف را می افرزوند. بدبینی عامل مهمی در جهت فروپاشی نظام خانواده هاست. قرآن کریم همگان را از این صفت ناپسند برحذر می دارد و می فرماید:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا. (حجرات: 12)
هان ای کسانی که ایمان آوردید! از بسیاری گمان ها (ظن بد) بپرهیزید که بعضی از گمان ها گناه است و از عیب های مردم تجسس نکنید.
برای استحکام پایه های خانواده، باید پرده پوشی را اساس کار قرار داد. به راستی چه قدر تفاوت است میان کسانی که کمبودها و عیب ها را می بینند و درصدد پرده پوشی هستند و کسانی که این پند قرآنی را در نظر نگرفته اند و با بدگمانی در پی یافتن عیب های دیگران برمی آیند تا با بزرگ نمایی آن، پایه های خانواده را متزلزل کنند. بنابراین، شایسته نیست که ضعف ها و نارسایی های همدیگر را بسیار بزرگ و برجسته جلوه دهیم. سعدی شیرازی در گفتاری زیبا می آموزد:
منه عیب خلق ای فرومایه پیش که چشمت فرو دوزد از عیب خویش
همچنین رازداری، عاملی مهم در تحکیم بنای خانواده است، چنان که پیامبر گرامی اسلام در نهج الفصاحه نیز در ترغیب به این امر پسندیده می فرماید:
لایَستُرَ عَبْدٌ عَبْدا فِی الدُّنیا اِلاّ سَتَرهُ اللّه ُ یَومَ القِیامَة.
هر بنده ای که در دنیا برای دیگران رازپوشی کند، روز قیامت خدا رازپوش وی می شود.
و باز هم در همین کتاب می خوانیم: «اِستَعینُوا عَلی اُموُرِکُمْ الکِتمانِ؛ در کارهای خود از رازپوشی کمک بجویید».
همان گونه که آدمی دوست دارد اسرار او مخفی بماند، شایسته است او هم رازهای دیگران را فاش نسازد.
آب صفت هر چه شنیدی بشوی آیینه سان هرچه ببینی مگوی
(نظامی)
پیام متن:
1. پرهیز از بدبینی و بدگمانی.
2. توصیه به پرده پوشی و رازداری در زندگی زناشویی.
فضیلت عیب پوشی
بیشتر انسانها خطاها و اشتباهاتی در زندگی خود دارند، چرا که انسان ممکن الخطاست، و خداوند متعال عصمت و طهارت را فقط در پیامبران و اولیاء صالح خود قرار داده است. چنانچه انسان قادر به غلبه بر نفس اماره نباشد، خود را در دام گناهان خواهد انداخت و در این صورت دیگران نیز از گناهان او مطلع خواهند شد.
آیا بازگو کردن گناهان دیگران جایز است؟
جواب: بازگو کردن عیب ها و گناهان دیگران جایز نیست، امام علی (علیه السلام) در این خصوص فرموده اند: (ان للناس عیوباً فلا تکشف ما غاب عنک فأن الله سبحانه یحکم علیها وأستر العورة ما استطعت یستر الله سبحانه ما تحب ستره).
\\\"براستى براى مردم نقص و عیب هایى است؛ آنچه که از تو پنهان است را آشکار نکن، چون خداوند سبحان خود بر آنها حکم و داورى مى فرماید. و زشتى و عیب را تا مى توانى بپوشان، تا خداوند سبحان آنچه که تو در پرده بودنش را دوست دارى، پنهان و مخفى نگه دارد\\\"
اگر خطای یک خطاکار را در مقابل مردم عیان کردی و حرمت او را شکستی و عیب او را درجمع به روی او آوردی حرمت آن خطا از نظر خطاکار کاسته می شود و سبب می شود در ملاء عام گناهان بزرگتری مرتکب شود، زیرا قبلا او دور از چشم دیگران مرتکب گناه می شد ووقتی متوجه شد که همه از خطاکاری او آگاه هستند دیگر دلیلی به پنهان کاری ندارد و از آن به بعد آشکارا مرتکب خطا و گناه می شود، دراین صورت فاش کننده گناهان در گسترش ارتکاب گناهان در جامعه شریک خواهد بود. خداوند متعال در قرآن کریم آیه ۱۹ سوره نور می فرماید: (إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) \\\" کسانى که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکى براى آنان در دنیا و آخرت است؛ و خداوند مىداند و شما نمىدانید\\\".
خداوند پوشاننده و پنهان کننده گناهان است و ما را به پنهان کردن گناهان دیگران و حفظ آبروی آنان امر می فرماید. امام علی (علیه السلام) در این خصوص فرموده اند: (ان الله ستر وکأنه غفر) \\\"خداوند متعال آن قدر پرده پوشی می کند که گویی آن گناه را بخشیده است\\\"
زین العابدین امام سجاد (علیه السلام) در یکی از نیایشهای خود اینچنین دعا می کرد: (اللهم لک الحمد على سترک بعد معرفتک) \\\"خداوندا شکر و سپاس باد تو را که با دیدن گناهان باز نیز آنها را پوشانده و پنهان نگه می داری\\\".
وخداوند متعال ضمن آگاهی ازدرون دلها و قصد و نیت بندگان، بازهم گناهان آنان را پوشانده و پنهان نگه می دارد شاید که به راه راست هدایت شده و به سوی پروردگارشان روی آورند.
حال که خدای مهربان بندگانش را به پنهان کردن عیوب دیگران امر می نماید، پس باید همه انسانها عیب دیگران را مخفی کنند. امام صادق علیه السلام فرموده اند: (من ستر على مؤمن عورة یخافها ستر الله علیه سبعین عورة من عورات الدنیا والآخرة) \\\" کسی که عیبی از عیوب مومنی را بپوشاند خداوند نیز هفتاد عیب از عیوب دنیا و آخرت را برایش می پوشاند.
البته مقصود از عیوب، عیوبی نیست که باعث نا امنی در جامعه باشد و جامعه را به تباهی بکشد، گناهان و عیوبی مانند قتل و گناهانی که باعث نا امنی در جامعه می شوند باید فورا و بدون اتلاف وقت اعلام کرده و از پیشرفت اینگونه گناهان جلوگیری کنیم.
کسانی که دوست دارند درباره اشتباه دیگران سخن بگویند باید اول به اشتباه و خطاهای خود فکر و آنها را اصلاح کنند چون عیب یابی از خانه خود و رفع آن، واجب تر از انتقاد از همسایه است.
امام علی علیه السلام می فرمایند: (یا ایها الناس طوبى لمن شغله عیبه عن عیوب الناس) \\\" اى مردم؛ خوشا به حال آن کس که اشتغال به عیب خود، وى را از توجه به عیوب دیگران باز دارد\\\"
و همچنین فرموده اند: (فکیف بالعائب الذی عاب اخاه وعیره ببلواه أما ذکر موضع ستر الله علیه من ذنوبه مما هو اعظم من الذنب الذی عابه به) \\\" چرا و چگونه آن عیب جو، عیب برادر خویش را بازگو می کند و او را به بلایى که گرفتار است، سرزنش مىکند؟ آیا پوشش خداوند و ستر خداوند بر گناهان خویش را به یاد ندارد؟
از آیات و احادیث فوق نتیجه می گیریم که مشغول شدن هر شخص به عیوب خود و اصلاح نفس خویش واجب تر از مشغول شدن به عیوب دیگران است و امیر المومنین (علیه السلام) در حدیثی کسانی را که به جستجوی عیب های دیگران می پردازند به حشره ای که دنبال شیء فاسد می گردد تشبیه کرده و فرموده اند: (الاشرار یتبعون مساوئ الناس ویترکون محاسنهم کما یتبع الذباب المواضع الفاسدة ) \\\" مردمان بد، بدی های مردم را جستجو مى کنند و خوبىهایشان را نادیده می گیرند، مانند مگس که دنبال پلیدی میگردند.
و همچنین در حدیث دیگری می فرماید: (یا عبد الله: لا تعجل فی عیب احد بذنبه فلعله مغفور له ولا تأمن على نفسک صغیر معصیة فلعلک معذب علیه فلیکفف من علم منکم عیب غیره لما یعلم من عیب نفسه ولیکن الشکر شاغلاً على معافاته مما ابتلی به غیره فلا یستعجل الانسان بفضح اخیه لعله أفضل منه وقد یکون قد تاب وغفر الله له فیکسب الشاهر الذی ینشر الاقاویل والتحدث عن هذا وذاک سخط الله وغضبه).
\\\"اى بنده خدا در عیبجویی کسى که گناهى کرده است شتاب مکن زیرا امید مىرود که آن گناه را بر او ببخشند و بر گناه کوچک خود ایمن مباش! شاید که تو را بر آن عذاب کنند پس هریک از شما بواسطه عیبی که از خود میشناسید از عیبجویی دیگران خودداری کرده و از اینکه عیب های دیگران در وی نیست به خود مشغول باشد و با این تفکر و تدبر نفس خود را از عیب یابی دیگران برحذر دارید.
پس با وجود این ادله قانع کننده کلام خداوند متعال و تاکید حضرت رسول گرامی و اهل بیت (عصمت و طهارت) گشودن اسرار و عیوب دیگران که به عذاب جهنم ختم می شود به غیر از سرافکندگی سود دیگری ندارد، پس با خود عهد می بندیم در راه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام گام برداریم و از آنچه ما را نهی می کنند دوری کنیم.
معنی تغافل چيست ؟
تغافل یعنی شخصی چیزی را می داند و از آن آگاهی دارد ولی از روی مصلحت خود را غافل و بی خبر نشان می دهد به گونه ای که طرف مقابل تصور می کند از موضوع بی خبر است. همچنین می توان از آن به چشم پوشی و نادیده گرفتن به خاطر مصلحت تعبیر کرد .
اتفاقات زیادی در اعمال روزانه ما وجود دارد که با رعایت تغافل و چشم پوشی می توانیم آسایش جامعه را حفظ کرده و انسانی با آنها برخورد نماییم. یا اینکه بدون در نظر گرفتن اصل و هرچه مقتضی کار باشد با عجله تمام با آنها روبرو شویم.
بر فرض مثال همه ما در جامعه به نحوی با افراد مختلف اعم از حسود، مغرض ، بی بندو بار حتی بی دین و بهانه جو و... مواجه می شویم اگر بنا شود در هر موضوعی به طور مستقیم وارد شویم آسایش ما به هم می خورد ودست به گریبان درگیری های گوناگون می شویم.
* احاديثي در رابطه با تغافل و چشم پوشي
امام زین العابدین (ع) می فرماید :
همانا سامان یافتن همه امور دنیا دو جمله است : درست شدن دنیا و وضع زندگی پیمانه پری است که دو سوم آن توجه و هوشیاری است و یک سوم آن نادیده گرفتن است .
حضرت امیرالمومنین علی (ع) فرمودند :
هر کس نسبت به بسیاری چیزها بی توجهی و چشم پوشی نکند زندگیش ناگوار شود .
باز درحدیث دیگری فرمودند :
هیچ بردباریی چون نادیده گرفتن نیست و هیچ خردمندی چون وانمود کردن به نادانی و بی اطلاعی نیست.
حضرت امیرالمومنين (ع) روزی دیدند چند نفر از خوارج در کوفه به ایشان فحش و ناسزا گفتند ایشان با کمال بزرگواری از کنار آنها رد شد و فرمودند: منظورشان من نیستم.
* فرق غفلت با تغافل
بین تغافل و غفلت فرق بسیاری وجود دارد . غفلت خصلت ناپسندی است که از آن به شدت نهی شده است.
غفلت یک نوع بی تفاوتی و سستی و مستی است که انسان را از یاد خدا و مسائل زنده اسلام دور نگه می دارد.
حضرت علی (ع) فرمودند : غفلت، زیان بخش ترین دشمنان است.
در جای دیگری می فرمایند: غفلت یک نوع گمراهی است .
دلیل چنین فرمایشات این است که غفلت باعث می شود که راه هدایت و نور را انسان گم کند از خدا و مسائل دین اگر کسی آگاهی نداشته باشد این بزرگترین گمراهی است و این گمراهی به هلاکت انسان می انجامد.
* داستان
* * نام داستان : بازاري و عابر
مالك اشتر كه از اميران ارتش اسلام و فرمانده سپاه على (ع ) بود روزى از بازار كوفه عبور مي كرد. پيراهن كرباسى در برو عمامه اى از كرباس بر سر داشت . يك فرد عادى و بى ادب كه او را نمى شناخت با مشاهده آن لباس كم ارزش ، مالك را حقير و خوار شمرد و از روى اهانت پاره كلوخى را به وى زد. مالك اشتر اين عمل موهن را ناديده گرفت و بدون خشم و ناراحتى ، راه خود را ادامه داد. بعضى كه ناظر جريان بودند به آن مرد گفتند : واى بر تو، آيا دانستى چه كسى را مورد اهانت قرار دادى ؟
جواب داد: نه .
گفتند : اين مالك اشتر دوست صميمى على (ع) است .
مرد از شنيدن نام مالك بخود لرزيد و از كرده خويش سخت پشيمان شد، نمي دانست چه كند. قدرى فكر كرد، سرانجام تصميم گرفت هر چه زودتر خود را به مالك برساند و از وى عذر بخواهد، شايد بدين وسيله عمل نارواى خويش را جبران كند و از خطر مجازات رهايى يابد. در مسيرى كه مالك رفته بود به راه افتاد تا او را در مسجد به حال نماز يافت . صبر كرد تا نمازش تمام شد، خود را روى پاهاى مالك افكند و آنها را مى بوسيد. مالك سؤ ال كرد : اين چه كار است كه مى كنى ؟
جواب داد : از عمل بدى كه كرده ام پوزش مى خواهم .
مالك با گشاده رويى و محبت به وى فرمود: خوف و هراسى نداشته باش . به خدا قسم به مسجد نيامدم مگر آنكه از پيشگاه الهى براى تو طلب آمرزش نمايم .
* شعر
نام شعر : از پشت عينك ما
دنيا زيباست
نه زشت زشت است
نه چون جهنم
نه چون بهشت است
نه چون گلستان
نه چون بيابان
از عينك ماست
خوب و بد آن
گر شاد باشيم
شاد است دنيا
اندوهبار است
از غصهي ما
با عينك سبز
سبز است گيتي
از ديد آبي
آبي است ، آبي
مصطفي رحماندوست
برچسبها: طرح کرامت
[ چهارشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۱ ] [ 15:41 ] [ ذکائی پور ]
آرشیو نظرات
.: Weblog Themes By Pichak :.
تغافل
________________________________________
کلیدواژه:تغافل، چشم پوشی، گذشت.
پرسش :تغافل چیست و تغافل بجا و نابجا چه فرقی با هم دارند؟
فهرست مندرجات
۱ - پاسخ
۲ - معنای تغافل
۳ - «تغافل» در نگاه علم اخلاق
۴ - رابطه تغافل و امر به معروف
۵ - اقسام تغافل
۵.۱ - تغافل مثبت و پسندیده
۵.۲ - تغافل منفی و ناپسند
۶ - تغافل در روایات
۷ - آثار «تغافل مثبت»
۷.۱ - خوشنامی
۷.۲ - زندگی گوارا
۷.۳ - حفظ حرمت
۸ - پانویس
۹ - منبع
پاسخ[ویرایش]
________________________________________
معنای تغافل[ویرایش]
________________________________________
«تغافل» از ریشه «غفل»؛ در لغت به معنای نادیده انگاشتن، چشمپوشی عمدی و خود را به غفلت زدن است. [۱] [۲] از تغافل در اخلاق اسلامی نیز بحث شده است که نگاه اصطلاحی تغافل با نگاه لغوی آن تفاوتی ندارد و از آن سرچشمه میگیرد. که این امر در مباحث زیر روشن خواهد شد.
«تغافل» در نگاه علم اخلاق[ویرایش]
________________________________________
تغافل، یکی از روشهای قابل توجه در تربیت است و در بخشهای مختلف زندگی از اهمیت بالایی برخوردار است. تغافل در نگاه علم اخلاق ؛ یعنی اینکه انسانها در برابر برخی از اشتباهاتی که از دیگران انجام میگیرد - اما این اشتباهات سهویاند یا از نوع خطاهایی هستند که هنوز به مرز جُرم و گناه سنگین نرسیدهاند- تغافل و چشمپوشی کند و خود را به غفلت بزند. [۳]
انسانهای غیر معصوم، در طول زندگی خویش، کم و بیش، عمدی یا سهوی مرتکب اشتباهات کوچک و بزرگ میشوند و کمتر کسی یافت میشود که مرتکب اشتباهی نشود یا خود را مصون از آن بداند. از سوی دیگر، خُردهگیری و بازخواست از دیگران درباره اشتباهات سهوی یا خطاهایی که هنوز به مرز جُرم و گناهی سنگین نرسیده چندان خردمندانه و پسندیده نیست و در اینگونه موارد، عقل و شرع بر چشمپوشی و گذشت، نظر دارند. اینجا است که تغافل معنا پیدا میکند که در این مواقع، تغافل و چشمپوشی و خود را به غفلت زدن در برابر این نوع از خطاها و اشتباهات دیگران، لطیفتر و سازندهتر از عفو و گذشت است.
رابطه تغافل و امر به معروف[ویرایش]
________________________________________
گفتنی است؛ «تغافل» منافاتی با امر به معروف و نهی از منکر و انتقاد سازنده ندارد؛ زیرا «امر به معروف و نهی از منکر» مربوط به واجبات و محرمات است (که آشکارا زیر پا گذاشته میشود) که این موضوع از محدوده «تغافل» بیرون است و انتقاد سازنده مربوط به اموری است که در سرنوشت فرد و جامعه اثر قابل ملاحظهای دارد، در حالیکه «تغافل» مربوط به امور جزئی و کم ارزش و یا عیوبی است که مصلحت در آن است که پنهان بماند. [۴]
اقسام تغافل[ویرایش]
________________________________________
البته آنچه گفته شد، از جمله موارد «تغافل» مثبت و پسندیده است؛ چرا که تغافل به دو گروه «تغافل مثبت» و «تغافل منفی» تقسیم میشود. پس پسندیده یا ناپسند بودن و بجا یا نابجا بودن تغافل بر طبق موارد فرق میکند. که در قسم اول جزو فضایل اخلاقی و در قسم دوم جزو رذائل اخلاقی است.
← تغافل مثبت و پسندیده
تغافل مثبت؛ یعنی اینکه انسان، چیزهایی را بداند که پنهان کردن آن لازم یا پسندیده است؛ به دیگر سخن؛ فردی خود را نسبت به مسئلهای که اظهارش عواقب نامطلوب دارد، به ناآگاهی و بیاطلاعی بزند و با بزرگواری از کنار آن بگذرد تا باعث حفظ آبروی دیگران شود. [۵]
هر کس عیب یا لغزشی دارد، لذا سعی دارد تا مردم آنرا ندانند؛ ولی گاهی افراد هوشمند از آن آگاه میشوند. «تغافل» در اینگونه موارد، در حقیقت یک نوع عیبپوشی است که جز در موارد امر به معروف و نهی از منکر، آن هم به صورت محرمانه و لطیف، بسیار پسندیده است.
اگر در مواردی پردهدری شود و آبرو و حیثیت اشخاص بر باد رود، افراد تشویق به گناه میشوند و طبق منطق «من که رسوای جهانم، غم دنیا سهل است» رسوایی را مجوّزی برای گناه میشمرد. و اگر پرده حیای گنهکاران دریده شود، دست به هر کاری میزنند؛ پس در اینجا جز با «تغافل» نمیتوان جلوی این پدیده شوم اجتماعی را گرفت. [۶]
تغافل، یکی از اصول مهم زندگی آرام و خالی از دغدغهای است که در بخشهای مختلف زندگی - مانند خانواده- از اهمیت بالایی برخوردار است. یکی از این موارد در بخش مدیریتی نهادهای فعالیتی جامعه است. در بخش فعالیتهای اجتماعی، مدیران هر بخش از این فعالیتها باید از این مسئله در حل بسیاری از مشکلاتشان بهره بگیرند؛ یعنی، هر جا که احتیاج به اخطار و هشدار است باید اخطار و هشدار دهند و هر جا که با «تغافل»، مشکلات حل میشود، از این طریق وارد شوند. به یقین اگر مدیران، اصل «تغافل» را از زندگی خود حذف کنند، گرفتار دردسرهای بیدلیل خواهند شد.
بدیهی است گاهی همکاران و زیردستان، به دلیل غفلت، آشنا نبودن با کارها و یا نگرانیها و مشکلاتی که برای آنها پیش میآید، مرتکب لغزش و خطا میشوند. در چنین مواردی اگر نسبت به آن لغزش چشمپوشی نشود و شخصیت و کرامت فرد مورد بیمهری و اهانت قرار گیرد، خواسته یا ناخواسته او را در مسیر جسارتها، برخوردهای غرض آلود و لغزشهای عمدی سوق میدهد. اثر تربیتی تغافل این است که شخص خطاکار، با احساس احترام و اعتمادی که از سوی مدیر میبینید، در جهت جبران لغزشهای خود میکوشد و در صدد است که اعتماد و حسن ظن مدیر را در عمل نسبت به خویش، جلب نماید. [۷]
← تغافل منفی و ناپسند
برخی از مواقع «تغافل و چشمپوشی در امور زندگی، مایه بدبختی است. اگر انسان، واقعیتها را بداند و باور داشته باشد که زندگی دنیا ناپایدار است و این جهان گذرگاهی است که باید از آن بگذرند، و به سرایی دیگر بشتابند و مرگ قانون تخلّف ناپذیری است، و هیچ اعتباری به قدرتها و ثروتهای مادی نیست؛ ولی با اینحال، چنان از کنار این مسائل بگذرد که گویی هیچ چیزی نمیداند و نمیبیند، این تغافل منفی است که آثار زیانبارش از «غفلت» هم بیشتر است؛ زیرا، غافلان، ناآگاهانه به دام حوادث گرفتار میشوند؛ اما «تغافل کنندگان» با آگاهی در این دام قدم میگذارند که مسئولیت الهیاش بیشتر و نکوهش مردم درباره آن شدیدتر است. [۸]
تغافل در روایات[ویرایش]
________________________________________
در حدیث معروفی که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، [۹] امام علی ، [۱۰] سجّاد ، [۱۱] [۱۲] امام باقر [۱۳] و از امام صادق (علیهم السلام) [۱۴] درباره «تغافل» نقل شده است، چنین میفرمایند:«مصلحت همزیستی سالم و معاشرت با مردم در پیمانهای است که دو سوّم آن هوشیاری و یک سوم آن تغافل باشد». [۱۵]
این روایت، در واقع ضمن تأکید بر تغافل مثبت، از تغافل منفی بر حذر میدارد. ابتدا تأکید به هوشیاری و بیداری و ترک «غفلت» میکند و سهم آنرا دو سوّم میداند و مفهوم آن این است که انسان نباید از مسائل مهم زندگی بیخبر بماند؛ بلکه باید با کمال دقّت، مراقب آنچه که خیر و صلاح او در آن است، باشد. از سوی دیگر نسبت به اموری که لازم است مورد بیاعتنایی و بیتوجهی قرار گیرد، دستور به «تغافل» میدهد؛ مانند فکر و دقت در مسائل جزئی زندگی که اهمّیّت چندانی ندارند، انسان را از تفکّر در امور مهم باز میدارد و همچنین مخفی کردن عیوب پنهانی دیگران در مواردی که مصلحت ایجاب میکند، کار پسندیدهای است. [۱۶]
امام علی(علیه السلام) در این رابطه میفرماید:«یکی از با ارزشترین کارهای کریمان، تغافل و چشمپوشی از چیزهایی است که از آن آگاهند -و سرپوش گذاشتن بر آن لازم است-». [۱۷]
«هیچ خردی چون خود را به نادانی زدن نیست». [۱۸]
«هیچ بردباری چون تغافل نیست». [۱۹]
«قدر و منزلت خود را با تغافل و چشمپوشی نسبت به امور پست و کوچک بالا برید... و زیاده از اموری که پوشیده و پنهان است تجسس نکنید که عیبجویان شما زیاد میشوند... و با چشم برهم نهادن از دقت بیش از حد در جزئیات، بزرگواری خود را ثابت کنید». [۲۰]
از این حدیث و بعضی از احادیث دیگر، به خوبی موارد «تغافل» روشن میشود و نشان میدهد که مربوط به امور مهم و سرنوشت ساز زندگی نیست، بلکه مربوط به امور جزئی و کم اهمّیّت است که در زندگی هر انسانی پیش میآید. طبیعی است اگر تغافل بیش از حد در امور اجتماعی و مدیریتی به سوء استفاده طرف مقابل بیانجامد، دیگر نمیتوان آنرا یک ویژگی مثبت برشمرد، بلکه شاید نشانی از ضعف فرد ارزیابی شود.
آثار «تغافل مثبت»[ویرایش]
________________________________________
اصل تغافل وقتی بجا مورد بهرهبرداری قرار گیرد، آثار ارزشمندی در پی دارد؛ مانند:
← خوشنامی
هر کسی به طور طبیعی خواهان خوش نامی خود است و از بدنامی و نکوهش دیگران در هراس است. یکی از آثار خوب تغافل، خوشنامی است. امام علی(علیه السلام) میفرماید:«تَغافَلْ یُحْمَدْ امْرُکَ»؛ [۲۱] تغافل کن تا کارت مورد ستایش قرار گیرد.
← زندگی گوارا
اگر انسان در مجموعههایی که به شکلی در آنها عضویت دارد؛ مانند خانواده، محله، محل کار، محل تحصیل و... بخواهد عینک ریزبینی به چشم بزند و به کار دیگران خُرده بگیرد، همه عمرش را باید صرف چنین کاری نماید و هیچگاه به کارهای اصولی و اهداف زندگی خود نائل نمیشود. علاوه بر آن باید همواره با اعضای خانواده، همشهریان، همکاران و... درگیر باشد و زندگی خود را در پای آن تباه سازد. [۲۲] در حالیکه با تغافل بجا و پسندیده میتوان خود را از تلخکامی و اضطراب در زندگی رهایی بخشید.
چنانکه در سخن حکیمانه امیر مؤمنان(علیه السلام) آمده است:«هر کس تغافل نورزد و از بسیاری از امور -خلاف دیگران- چشم نپوشد، زندگیاش تلخ میگردد». [۲۳]
← حفظ حرمت
خُردهگیری و ایراد و پرخاش و گاهی تنبیه و جریمه به خاطر اشتباهات و سهلانگاریهای عادی و کماهمیّت، هیبت و احترام شخص ایراد گیرنده را میشکند. برای مصون ماندن از چنین آسیبی باید به اصل تغافل تمسک جست؛ چنانکه امام صادق(علیه السلام) میفرماید:«قدر و منزلت خود را با تغافل بزرگ دارید». [۲۴]
پانویس[ویرایش]
________________________________________
۱. ↑ . واسطی زبیدی، محب الدین سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق و مصحح:شیری، علی، ج ۱۵، ص ۵۴۷ – ۵۴۸، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
۲. ↑ بستانی، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی-فارسی، ص ۶۲، انتشارات اسلامی، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
۳. ↑ . ر.ک:مکارم شیرازی، ناصر، الاخلاق فی القرآن، ج ۲، ص ۳۳۲، مدرسة الامام علی بن ابی طالب(ع)، قم، چاپ سوم؛ انصاریان، حسین، الاسرة و نظامها فی الاسلام، ص ۲۰۰، انتشارات انصاریان، قم، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
۴. ↑ مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ج ۲، ص ۳۶۶، مدرسة الامام علی بن ابی طالب(ع)، قم، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
۵. ↑ مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ج ۲، ص ۳۶۳، مدرسة الامام علی بن ابی طالب(ع)، قم، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
۶. ↑ مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ج ۲، ص ۳۶۳-۳۶۴، مدرسة الامام علی بن ابی طالب(ع)، قم، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
۷. ↑ پژوهشکده تحقیقات اسلامی، اخلاق فرماندهی و مدیریت، ص ۲۷ – ۲۸، انتشارات زمزم هدایت، قم. آخوندی، مصطفی، اخلاق مدیریت، ص ۷۳، انتشارات کوثر غدیر، قم، ۱۳۸۲ش.
۸. ↑ مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ج ۲، ص ۳۶۳، مدرسة الامام علی بن ابی طالب(ع)، قم، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
۹. ↑ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح:غفاری، علی اکبر، ج ۴، ص ۳۸۷، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.
۱۰. ↑ . مجلسی اول، محمد تقی، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح:موسوی کرمانی، سید حسین، اشتهاردی، علیپناه، طباطبائی، سید فضل الله، ج ۱۳، ص ۵۳، مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانپور، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۶ق.
۱۱. ↑ خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الاثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، محقق و مصحح:حسینی کوهکمری، عبد اللطیف، ص ۲۴۰، بیدار، قم، ۱۴۰۱ق.
۱۲. ↑ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج۳، ص۳۳۴.
۱۳. ↑ حلّی، یحیی بن سعید، نزهة الناظر فی الجمع بین الأشباه و النظائر، ص ۱۰۰، منشورات رضی، قم، چاپ اول، ۱۳۹۴ق.
۱۴. ↑ ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، محقق و مصحح:غفاری، علی اکبر، ص ۳۵۹، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
۱۵. ↑ ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، محقق و مصحح:غفاری، علی اکبر، ص ۳۵۹، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
۱۶. ↑ مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ج ۲، ص ۳۶۵، مدرسة الامام علی بن ابی طالب(ع)، قم، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
۱۷. ↑ . شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، صالح، صبحی، کلمات قصار، شماره ۲۲۲، ص ۵۰۷، هجرت، قم، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
۱۸. ↑ تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص ۷۶۹، محقق و مصحح:رجائی، سید مهدی، دار الکتاب الإسلامی، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
۱۹. ↑ تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص ۷۶۹، محقق و مصحح:رجائی، سید مهدی، دار الکتاب الإسلامی، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
۲۰. ↑ ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، محقق و مصحح:غفاری، علی اکبر، ص ۲۲۴، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
۲۱. ↑ تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص ۳۲۴، محقق و مصحح:رجائی، سید مهدی، دار الکتاب الإسلامی، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
۲۲. ↑ آخوندی، مصطفی، اخلاق مدیریت، ص ۷۵، انتشارات کوثر غدیر، قم، ۱۳۸۲ش.
۲۳. ↑ تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص ۶۶۴، محقق و مصحح:رجائی، سید مهدی، دار الکتاب الإسلامی، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
۲۴. ↑ محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۹، ص ۱۵۹، مؤسسة آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.
کلمات کلیدی ماشینی : ازدواج، همسر، زن، زناشویی، رابطه زناشویی، محبت، خدا، زن و شوهر،
54
ازدواج و یافتن گمشده
افلاطون در کتاب ضیافت خویش آورده است:
ارواح آدمیان در آغاز به صورت کروی و کامل بود. آن گاه هر کدام به دو نیمه شده و از هم جدا شدند و از آن پس، هر یک به دنبال نیمه گم شده خویش می گردد. با پیوند زناشویی، آدمی به گم شده خویش می رسد و آرام می گیرد.
این حکایت نمادین صرف نظر از جنبه افسانه ای آن، در مقام اشاره به این حقیقت است که همان گونه که اگر انسان چیز گران بهایی را گم کند، همواره در نگرانی به سر می برد و با پیدا کردن آن به آرامش می رسد، در امر ازدواج نیز آن دلهره و سرگردانی پیش از ازدواج، با دست یافتن به همسر مناسب و دلخواه، به آرامش و خرسندی تبدیل می شود. حقیقتی که در قرآن کریم این گونه بدان اشاره شده است:
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً.(روم:21)
و از نشانه های او این است که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آن آرامش بیابید و در میانتان محبت و رحمت قرار داد.
در آخر این آیه، خداوند، «محبت» و «رحمت» را دو رمز بقای این آرامش به دست آمده در سایه ازدواج معرفی می کند. در اثر محبت قلبی به همسر، خلق و خوی شایسته، ملاک پایداری زندگی به شمار می آید و اموری چون زیبایی ظاهری و سرمایه، در مرحله بعدی اهمیت قرار می گیرد. ویژگی رحمت نیز موجب چشم پوشی و گذشت از لغزش های همسر و دل سوزی و خیرخواهی در حق او می شود. در نتیجه، آرامش راستین بر زندگی همسران صاحب رحمت و محبت حاکم می شود. افلاطون در این باره می گوید:
آدمی وقتی به نیمه خود می رسد، حس رقت و محبت و دوستی پیدا می کند و اگر بتواند، نمی خواهد یک لحظه از نیمه خود جدا شود. پس بیایید پرهیزکاری پیشه کنیم و از شر بگریزیم که در این صورت، به اوج سعادت رسیده ایم. بیایید خدای عشق را بستاییم که نیکویی هایش در حق ما بی کران است و راه بازگشت به کمال را او به ما نشان داده است تا در این زندگی رستگار شویم و به رستگاری آینده نیز امیدوار گردیم. اوست که مقرر داشته است اگر با پرهیزکاری زندگی کنیم، ما را به نیمه گم شده خود رهبری کند و به وحدتی که داشتیم، برساند و به ما رستگاری عطا فرماید.
پیام متن:
1. ازدواج به منزله یافتن گمشده خویش است که انسان را به آرامش می رساند.
2. محبت قلبی به همسر و رحمت و گذشت در حق او، به حفظ نعمت آرامش به دست آمده، در پرتو ازدواج می انجامد.
انگیزه درست برای ازدواج
در حدیثی از پیامبر می خوانیم: «ازدواج [تنها] به انگیزه جمال و ثروت شخص مقابل، به ناکامی انسان می انجامد». بنابر این سخن داشتن انگیزه درست در امر ازدواج، کام یابی حقیقی در امر زناشویی را در پی خواهد داشت. اگر رابطه زناشویی، به انگیزه ای والا و براساس عشقی پاک و پیروی از عقل بنا شود؛ چشم پوشی از غیر همسر، دلدادگی، فداکاری، خرسندی و عیب پوشی را به ارمغان خواهد آورد. به تعبیر استاد مطهری:
قرآن کریم، رابطه میان زوجین را با کلمه «مودت» و «رحمت» تعبیر می کند و این نکته بسیار عالی است. اشاره به جنبه انسانی و فوق حیوانی زندگی زناشویی است. اشاره به این است که عامل شهوت تنها رابطه طبیعی زندگی زناشویی نیست. رابط اصلی، صفا و صمیمیت و اتحاد دو روح است و به عبارت دیگر، آنچه زوجین را به یکدیگر پیوند یگانگی می دهد، مهر و مودت و صفا و صمیمیت است، نه شهوت که در حیوانات هم هست».
در حقیقت، «ازدواج های سست به طور کلی، هر نوع ازدواجی است که هدف آن بر مقاصد عالی و ملکوتی ازدواج منطبق نباشد و در ارکان آن نتوان نیت پاک، همکاری، محبت، ایثار و خلاقیت را جست وجو کرد. ازدواجی که به منظور سودجویی و رسیدن به مال و منال یا جاه و مقام صورت گیرد، سست و کم دوام است؛ زیرا چه بسیار حساب ها و پندارها که غلط از کار درآمده یا حوادث پیش بینی نشده که غلط از آب درآمده است».
دقت کردن در معیارهای اساسی ازدواج و ویژگی های اخلاقی همسر آینده، در کنار توجّه به جاذبه های ظاهری او حقیقتی است که از نگاه اندیشمندان غربی نیز پنهان نمانده است. برتراند راسل می گوید:
به نظر من، خوب است که ازدواج با عشق مادی آغاز شود. البته این مطلب باید شناخته شود که نوع عشقی که ازدواج را ممکن می سازد، به آن تداوم می بخشد، با شادی و خوش بختی همراه است و در راه هدف های اجتماعی به خوبی گام برمی دارد، الزاما عشق رومانتیک و مادی نمی تواند باشد، بلکه انگیزه ازدواج چیزی صمیمی تر و با محبت و حقیقت بیشتر است. آنها از طریق این نوع دوست داشتن، می توانند از بسیاری از بیچارگی ها و ناملایمات زندگی بشری چشم بپوشند و شناخت نداشتن بر چنین حالتی، بدبختی بزرگی
برای هر انسان به شمار می آید.
«برای اینکه ازدواج به معنی حقیقی کلمه ازدواج باشد، باید بر پایه معنویت ها استوار باشد. ازدواج، ازدواج نیست، مگر اینکه یک مرد با زنی [و برعکس] به خاطر ثروت، مقام اجتماعی و یا ترفیع منیت خود ازدواج نکند».
پیام متن:
انگیزه اصلی ازدواج موفقیت آمیز و رضایت بخش، باید ویژگی های اخلاقی و اعتقادی همسر آینده باشد.
اصالت خانوادگی همسر
از مسائل مهم در پرداختن به امر ازدواج، توجه به اصالت و نجابت خانوادگی شخص مقابل است. همان گونه که تنها از درختی با ریشه سالم انتظار شکوفایی و میوه می رود، تنها از کسی که برخاسته از خانواده ای اصیل و بزرگ منش است، نیکی و فضیلت می توان سراغ گرفت.
فرزندان شریف و پاک نیز در خانواده های اصیل و معتقد رشد می یابند.
بر این اساس، «هر فرد، از والدین و محیط خانوادگی، چیزهایی را فرامی گیرد و تحت تأثیر جو حاکم بر آن محیط قرار دارد. اگر پدر و مادر به ضعف اخلاقی یا فکری و روحی دچار باشند، در فرزندان نیز تأثیر خود را خواهند گذاشت. اگر محیط خانوادگی سالم و پاک باشد، شخص به نحوی تربیت می شود که امکان تأثیر از جامعه ناسالم بسیار کاهش می یابد و در بسیاری از موارد، بی اثر است».
در حدیثی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام می خوانیم:
اِذا کَرُمَ اَصلُ الرَّجُلِ کَرُمَ مَغیبُهُ وَ مَحضَرُهُ.
کسی که ریشه خانوادگی اش شریف باشد، در حضور و غیاب ـ و در هر حال ـ دارای فضیلت و کرامت است.
آن حضرت در سخنی دیگر فرماید:
عَلَیکُم فی طَلَبِ الحَوائِجِ بِشِرافِ النُّفُوسِ ذَوِی الاُصُولِ الطَّیِّبَهِ فَاِنَّها عِندَهُم اَقضی وَهِیَ لَدَیکُم اَزکی.
حاجت های خود را از مردم شریف النفس و صاحب خانواده های اصیل و پاک طلب کنید؛ زیراخواسته ها نزد آنها بهتر روا می شود و پاکیزه تر صورت می گیرد.
اینکه از خانواده ای غیراصل و به دور از نجابت، معمولاً نمی توان فرزندی نجیب و فاضل انتظار داشت. حقیقتی است که ریشه قرآنی نیز دارد، چنان که در آیه 58 سوره اعراف می خوانیم
وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلاّ نَکِدًا.
و سرزمین پاکیزه (و شیرین) گیاهش به فرمان پروردگار می روید، ولی از سرزمین های بدطینت (و شوره زار) جز گیاه ناچیز روییده نمی شود.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز در هشداری می فرماید: از گل های زیبایی که در لجن زارها روئیده اند، بپرهیزید. عرض شد: ای رسول خدا، اینان چه کسانی هستند؟ فرمود: زن زیبایی که از خاندان بدو غیر اصیل به وجود آمده باشد.
پیام متن:
خانواده اصیل، منشأ خیر و برکت است. بنا براین، باید از خانواده اصیل، نجیب و معتقد، همسر اختیار کرد.
از همسرتان متوقع نباشید که کامل باشد
در آفرینش آدمی، همه خوبی ها در یک فرد جمع نشده و همه فضیلت ها در یک فرد گرد نیامده است. به تعبیر خواجوی کرمانی:
سفره حکمت، نه به یک جا نهند تحفه دانش نه به یک تن دهند
عقل در این ره، همه دانی ندید او همه دان است که عقل آفرید
هر شجری را ثمری داده اند هر صدفی را گهری داده اند
بر این اساس، این توقع غیرعاقلانه است که انسان به دنبال همسری بی عیب و کامل برای خود باشد. عبدالرحمان جامی در حکایتی می گوید:
روزی طاووسی و زاغی به هم رسیدند و توانستند زشتی ها و زیبایی های یکدیگر را ببینند. طاووس به زاغ گفت: این کفش های قرمز که پای توست، سزاوار تن پوش رنگارنگ و زیبای من است، نه این کفش های سیاه ناموزون. زاغ گفت: بلکه پوشش تو متناسب با کفش قرمز من است و ما اشتباها لباس همدیگر را پوشیده ایم. لاک پشتی که سر در لاک خود فرو برده و گفت وگوی این دو را شنیده بود، سر از لاک درآورد و گفت: «ای دوستان، این بحث بیهوده را پایان دهید؛ زیرا خدا همه چیز را به یک نفر نداده است و همه آرزوها را برای یک شخص مهیا نکرده است. خداوند به هر کس چیزی بخشیده که تنها ویژه اوست، هرکس باید به آنچه خداوند به او بخشیده است، خشنود باشد».
«آرزوی هر مرد و زنی است که همسر ایده آلی پیدا کند که از همه زشتی ها و نقص ها به دور باشد و نقطه ضعفی نداشته باشد. و من گمان نمی کنم در دنیا چنین همسری پیدا شود که صددرصد کامل و بی عیب باشد. و چون [این گونه افراد [همسرشان را با آن موجود خیالی دهنشان مطابق نمی بینند، از ازدواجشان اظهار پشیمانی می کنند و خود را شکست خورده و بدبخت می شمارند».
«این نکته را تمام پسران و دخترانی که می خواهند ازدواج کنند باید در نظر بگیرند که بسیار دشوار است همسر زندگی صددرصد بر وفق تمایلات و آرزوهای شخص باشد و جامع جمیع خوبی ها از آب درآید و اصلاً آنچه مهم است، این نیست، بلکه مهم آن است که عشق و علاقه واقعی میان زن و شوهر باشد. باقی را می شود تحمل کرد».«مشکلات زوجین، بیشتر از آنجا سرچشمه می گیرد که سعی دارند ازدواجشان کاملاً بی نقص باشد و وقتی چنین نمی شود، دچار مشکل می شود».
پیام متن:
هیچ انسانی کامل نیست و نباید توقع کامل بودن همسر را داشت؛ زیرا این امر از عوامل دل سردی و تیرگی در روابط زناشویی است.
مقایسه نکردن همسر خود با دیگران
چشم پوشی از غیر همسر پس از ازدواج، پذیرفتن ویژگی های جسمی و روحی او، از اصلی ترین عوامل استواری روابط زناشویی و کام یابی در امر ازدواج است. از نشانه های این چشم پوشی نیز پرهیز از مقایسه کردن همسر خود با دیگران است.
امروزه اصل تفاوت های فردی، مسئله ای پذیرفته شده میان اندیشمندان روان شناس است. از این رهگذر، مقایسه کردن همسر خویش با دیگران، به معنای نادیده انگاشتن این اصل است. اگر فردی به اصل تفاوت های فردی معتقد باشد و بداند که هر انسانی، استعداد و ویژگی های ذاتی منحصر به فردی دارد، همسر خویش را با دیگران مقایسه نمی کند. در نتیجه، با پیروی از عقل روان شناختی اش، می کوشد با روابط زناشویی سالم، زندگی خویش را به کام خود و همسرش گوارا سازد.
«یکی از بدترین نقاط ضعف ها، مرض مقایسه است. برای مثال، هنگامی که زنی شوهرش را با پدرش یا برادرش یا شوهر سابقش یا با دیگران مقایسه می کند و مثلاً می گوید: اگر با فلان کس شوهر می کردم، اکنون وضع زندگی من بهتر از اینها بود، مثل آن است که دشنه ای بر قلب شوهرش وارد ساخته است؛ زیرا مرد، این مقایسه را حمله ای به شخصیت و عزت نفس و حتی توانایی های جنسی خود می داند. چه بسا ازدواج هایی که تنها بر اثر همین بیماری مقایسه به کلی متلاشی شده و به جدایی انجامیده است.» مقایسه همسر خویش با دیگران، معمولاً به دنبال انکار خوبی ها و ویژگی های مثبت و از سوی دیگر، برجسته ساختن ضعف های احتمالی او شکل می گیرد و حاصلی جز تیرگی روابط در پی نخواهد داشت.
پیام متن:
1. مقایسه کردن همسر خویش با دیگران، با نادیده انگاشتن فضیلت های او و بزرگ نمایی کاستی های احتمالی او همراه و از عوامل اصلی تنش در روابط زناشویی است.
2. توجه به اصل تفاوت های فردی، فرد را از مقایسه همسر خویش با دیگران باز می دارد.
انتظار داشتن از یکدیگر در حد توان
آن که از دیگران در حد توانشان انتظار دارد، به صفتی خدایی آراسته شده است؛ زیرا خداوند نیز از بندگانش به اندازه توانشان تکلیف می خواهد، آن جا که می فرماید: «لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاّ وُسْعَها؛ خداوند هیچ نفسی را تکلیف نمی کند، مگر به اندازه توان آن». (بقره: 286)
یکی از عوامل موفقیت در زندگی زناشویی آن است که زن و شوهر، توقع معقول و منصفانه از یکدیگر داشته باشند و همدیگر را به کارهای طاقت فرسا و بیش از حد توان وادار نکنند. وادار کردن همسر به کارهای خارج از توان او، گاهی وقت ها همسر را به کارهای غیرشرعی و ناپسند وامی دارد و گاه جسم و جان او را فرسوده می کند. این امر درباره بانوان که وضعیت جسمی و روحی متفاوتی در مقایسه با مردان دارند، بیشتر اهمیت می یابد. حضرت علی علیه السلام با اشاره به این حقیقت می فرماید:
کاری را که خارج از توانایی زن است، به دستش مسپار که به حال او مناسب تر است و به او آسایش خاطر بیشتری می بخشد و زیبایی اش را پایدارتر می سازد؛ زیرا زن همچون گلی خوش بو است.
در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می خوانیم:
هر زنی که با شوهرش ناسازگار باشد و او را به چیزهایی که بیش از توانایی اوست وادار کند، اعمالش در درگاه خدا قبول پذیرفته نمی شود و در قیامت، خشم پروردگار جهان نصیبش می گردد.
آن حضرت در حدیثی دیگر می فرماید:
هر زنی که با شوهرش ناسازگار باشد و به آنچه از جانب خدا رسیده است، قناعت نکند و بر شوهرش سخت بگیرد و بیش از حد توانایی او خواهش کند، اعمالش قبول نمی شود و خدا از او خشمناک خواهد بود.
پیام متن:
از همسر خود، بیش از حد توان، انتظار داشتن، او را در لغزش گاه ها وارد می کند و جسم و روح او را می فرساید. خداوند نیز از چنین فردی ناخشنود است.
چشم پوشی از غیرهمسر
هر فردی هنگام انتخاب همسر باید بکوشد با توجه به معیارهای دینی و عرفی، همسری مناسب و شایسته بیابد و در این زمینه، عاقبت اندیشی را از یاد نبرد اما پس از برگزیدن همسری و بستن پیمان زناشویی با او، هرکدام باید از غیر یکدیگر چشم بپوشند. اگر زن و شوهر با پاک دامنی، مراقب چشمان خویش باشند و رسیدن به خواهش های عقلانی و نفسانی خویش را تنها در وجود یکدیگر سراغ بگیرند. رابطه عاطفی و احساسی متعادلی را شکل می دهند و با خرسندی از مواهب اخلاقی و اعتقادی و جسمانی یکدیگر، بهره مند خواهند شد.
رها بودن چشم بعد از ازدواج، چه بسا موجب برافروختن آتش حسرت و اندوه در دل فرد و سبب تیرگی روابط زناشویی و دل سردی آنها از یکدیگر می شود.
امام علی علیه السلام می فرماید: «نِعْمَ صارِفُ الشَّهواتِ غَضُّ الاَْبصار؛ نگاه داشتن چشم (از نگاه به نامحرم چه بازدارنده خوبی است از شهوت ها.» در بیانی دیگر از آن حضرت نقل است: «مَن غَضَّ طَرفَهُ اَراحَ قَلبَهُ؛ هر که چشم خود را پایین اندازد (و از نگاه کردن به نامحرم باز دارد)، دل خود را در آسایش قرار داد». باز در حدیثی از آن امام همام می خوانیم: «مَن اَطلَقَ طَرفَهُ کَثُرَ اَسَفُهُ؛ هرکه چشمش را رها و آزاد بگذارد، تأسف او فراوان خواهد شد». سرانجام اینکه: «کَم مِن نَظْرَةٍ جَلَبَت حَسْرةً؛ چه بسا نگاهی که موجب حسرت شد».
پیام متن:
1. چشم پوشی از غیرهمسر، روابط زناشویی را تحکیم می بخشد و زن و شوهر را به رشد و کام یابی در امر ازدواج می رساند.
2. چشم چرانی، تیرگی روابط زناشویی و اندوه و حسرت را به دنبال دارد.
نقش تربیتی تـغـافـل
نقش تربیتی تـغـافـل
نوشته شده توسط معرفت ما در بخش عمومی دوشنبه, ۱۶ بهمن ۲۲:۱۳ بدون نظر - نظر بدهید
یکی از روشهای تربیتی اسلام که خیلی مهم، کاربردی و پرفایده است، تغافل یا چشمپوشی میباشد. منابع اسلامی بهویژه قرآن و روایات، به کارگیری آن را در معاشرتهای اجتماعی، خانوادگی؛ امور تربیتی، و مدیرتی مورد تأکید قرار دادهاند؛ و این صفت پسندیده را از خصوصیات پرهیزکاران و مؤمنین برشمردهاند. به عنوان نمونه پیامبر اعظم(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: «المؤمن نصفه تغافل»[۱]؛ «نیمی از مؤمن تغافل چشمپوشی است.»
و امام علی(علیهالسلام) میفرماید: «العاقل نصفه الاحتمال و نصفه تغافل»[۲]؛ «نیمی از انسان عاقل، بردباری و تحمل است؛ و نیم دیگرش تغافل و نادیده گرفتن.»
واژهشناسی
تغافل عبارت است از این که آدمی چیزی را که میداند و از آن آگاه است، با اراده و عمد، خود را به بیخبری و غفلت بزند و به گونهای وانمود کند که از آن ناآگاه و بی اطلاع است؛ و درواقع خود را غافل نشان دهد. این حالت زمانی ممدوح و از صفات پسندیده است که از لغزشها و عیوب مردم به خاطر ثمرات تربیتی آن، چشمپوشی کنی و خود را بیخبر نشان دهی تا در اصلاح رفتار و کردارش مؤثر واقع شود.
تغافل با کلمات متفاوتی همچون چشمپوشی، عفو و گذشت، اغماض، به رو نیاوردن، نادیده گرفتن و …، مترادف و هم معنی بهکار برده میشود. در قرآن بهترین واژهای که این معنی را به طور کامل میرساند، واژه «صفح» میباشد.
«وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»؛ «باید عفو کنید ولغزشهای دیگران را نادیده بگیرید؛ آیا دوست نمیدارید خداوند شما را ببخشد؟ و خداوند غفور و رحیم است.»[۳]
«وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»؛ «اگر عفو کنید و صرف نظر نمایید و ببخشید، [خدا شما را میبخشد]؛ چرا که خداوند آمرزنده و مهربان است.»[۴]
راغب اصفهانی میگوید: هرچند عفو و صفح به یک معنی و هردو در مورد گذشت و چشمپوشی از تقصیر دیگران است، ولی باید دانست که واژه صفح در افاده این معنی رساتر است. زیرا در صفح علاوه بر مفهوم گذشت، رو نیاوردن وروی گرداندن و گناه طرف را نادیده گرفتن نیز ملحوظ است. ممکن است کسی را پس از محکوم کردن به مجازات عفو کنند اما صفح آن است که روی بگردانی و گناه طرف را نادیده بگیری و اگر مجرم در مقام عذرخواهی برآمد طوری با او برخورد کنی که گویی اصلاً گناهی از او سر نزده است. عفو به معنی پوشاندن است؛ اما صفح به معنی روی گرداندن و نادیده گرفتن میباشد. در عفو با فرض گناه روی آن سرپوشی میگذارند ؛ اما در صفح بهطور کلی گناه را نادیده میانگارند.
راغب همچنین در مورد واژه صفح میگوید: «الصفح ترک التّثریب»؛ « صفح آن است که مجرم را سرزنش نکنی [ و گناهش را به رو نیاوری].»
امام هشتم(علیهالسلام) در ذیل آیه شریفه «فاصفح الصفح الجمیل»[۵]؛ «از آنها [دشمنان] به خوبی صرف نظر کن!» فرمود: «العفو من غیر عتاب»؛ «مقصود از صفح، عفو کردن بدون سرزنش است.»
خلاصه این که رتبه صفح از عفو بالاتر است و به گفته منطقیین بین عفو و صفح، عموم و خصوص مطلق است؛ بدین معنا که هر صفحی عفو هست، ولی هر عفوی صفح نیست.[۶]
شریفترین خوی بزرگواران
تغافل نشانه بزرگواری و کرامت نفس و باعث جلب محبت و ستایش مردم است. امام علی(علیهالسلام) میفرماید: «من اشرف اعمال (احوال) الکریم غفلته عما یعلم»؛ «خود را به بیخبری نمایاندن از بهترین کارهای بزرگواران (افراد کریم النفس) است.»[۷] ایشان همچنین میفرماید: «تغافل یحمد امرک»[۸]؛ «از لغزشهای مردم تغافل کن، کارت ستوده میگردد.»
چشم پوشی از لغزشها و عیوب دیگران یکی از سیرههای اخلاقی و عملی نبی اکرم(صلیاللهعلیهوآله) و ائمه معصومین(علیهمالسلام) میباشد، که در اصلاح اخلاق و رفتار مردم و تربیت آنها نقش بسزایی داشته است؛ و در کتب روایی و تاریخی به برخی از آنها اشاره شده است.
امام رضا(علیهالسلام) درباره سنن و سیره رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآله) مطالب مبسوطی روایت فرمودهاند که در قسمتی از آن اینگونه آمده است: «دائماً خوشرو و ملایم و خوش برخورد بود. سختگیر، داد و فریاد کن و بدزبان نبود، نه عیبجو بود و نه ستایشگر. در مقابل آنچه دوست نمیداشت خود را به غفلت میزد و به روی خود نمیآورد، کسی از ایشان ناامید نمیشد. سه کار را درباره مردم انجام نمیداد: کسی را مذمت و تقبیح نمیکرد، لغزشها و مسائل پنهانی افراد را دنبال نمیکرد و در موردی سخن میگفت که امید ثواب داشت.»[۹]
تغافل مصلحت آمیز
گاهی عیوب دیگران را نادیده گرفتن و خویشتن را در لغزشهای این و آن بیاطلاع نشان دادن در اصلاح اخلاق و اعمالشان مؤثرتر از اظهار کردن و برو آوردن است. در چنین مواردی مصلحت اقتضا میکند که آگاهی خود را پنهان داریم، از لغزش آنان سخنی نگوئیم و تغافل را جایگزین انتقاد نماییم.
تغافل در جایی است که شخص مرتکب گناهی شده و از آگاه شدن دیگران بیم و هراس دارد، خیر و صلاح در این است که رازش را پوشیده داریم، و از دانستههای خویش تغافل نماییم تا او برای مصون داشتن شرافت خود پیرامون آن عمل نگردد و گناهی را که مرتکب شده است، تکرار ننماید.
در زمینه انحرافهای قانونی و اخلاقی لازم است در اغلب موارد اطلاع خود را آشکار کنیم و آگاهانه انتقاد نماییم؛ لکن مصلحت ایجاب میکند که در پارهای از موارد دانستة خود را برو نیاوریم و خویشتن را غافل و ناآگاه وانمود سازنیم تا پرده حیای گنهکار پاره نشود و در عمل ناروای خود جری و جسور نگردد، به عبارت کوتاهتر در امور زندگی و آمیزشهای اجتماعی نباید کور باشیم، ولی در بعضی از مواقع باید چشمهای خود را ببندیم. و بدانیم که یکی از اصول مسلم آن است که شرع به ظاهر است و محتسب به درون خانه راه ندارد.[۱۰]
امام صادق(علیهالسلام) فرموده: «صلاح حال التعایش و التعاشر ملأ مکیال ثلثاه فطنة وثلثه تغافل»[۱۱]؛ «صلاح زندگی و معاشرت با مردم محتوای پیمانه پری است که دو سومش فهم و آگاهی باشد و یک سومش تغافل.»
پس تغافلی که در تعالیم دینی ممدوح شناخته شده و اولیای اسلام پیروان خود را به رعایت آن تشویق کردهاند، تغافلی است که ناشی از عقل و مصلحت و همآهنگ با اخلاق و فضیلت باشد و تغافل کننده آن را با حسن نیت و اندیشه پاک انجام دهد که چنین تغافلی از صفات حمیده است و اگر انگیزه متغافل فقط بزرگواری و شرافت نفسانی باشد، تغافلش بسیار ارزنده و پر ارج است.[۱۲]
روش تربیتی تغافل
از جمله تغافل های شایسته و ممدوح که ممکن است سودبخش و مفید واقع شود و نتیجه خوب ببارآورد در امور تربیتی فرزندان ودانشآموزان در محیط خانه و آموزشگاه میباشد. گاهی کودک برای اولین بار مرتکب خلافی میشود که اولیا و مربیانش از آن آگاه میگرددند، اما مصلحت تربیت اقتضا میکند که تغافل نماید، خود را به بیخبری بزند و آن رفتار ناپسند را به رو نیاورند، تا شخصیت کودک را در هم نشکنند و او احساس بیآبرویی نکند و در عمل ناروای خود جری و جسور نگردد.
تغافل والدین و مربیان اگر بهجا و در مورد صحیح باشد، نتیجه مثبت میدهد و در تربیت فرزندان، حسن اثر میگذارد؛ و اگر نابجا و در غیر مورد واقع شود نه تنها اثر مفید ندارد؛ بلکه در بعضی از مواقع مضر و زیانبخش خواهد بود. تشخیص موارد صحیح و ناصحیح تغافل فرع بر شناخت اوضاع و احوال کودک است. باید محیط خانواده و مدرسه، طرز تربیت، و شرایط زندگی آنها را در نظر گرفت و انگیزهای که آنها را به کار خلاف واداشته بررسی کرد و از مجموع آنها موارد تغافل بهجا و بیجا را تمیز داد.
برای روشن شدن مطلب میتوان به عنوان مثال دزدیهای کودکانه را که کم و بیش بین اطفال مشاهده میشود، ذکر کرد. در خانوادههایی که والدین و سایر بزرگترها وظیفه شناس و درستکارند و در تربیت کودکان عدل و انصاف، حق و فضیلت، عواطف و محبت، و خلاصه تمام جهات لازم را رعایت مینمایند، علیالقاعده فرزندان به خوبی پرورش مییابند و دچار سوء تربیت، عقدههای روانی، و کمبود محبت نیستند؛ این قبیل کودکان تا زمانی که از محیط خانواده خارج نشده و با این آن تماس پیدا نکردهاند، اندیشة دزدی در سر نمیپرورند و از فکر تجاوز به دیگران مبرّی و منزّهند؛ و اگر اتفاقاً دچار لغزش شوند و چیزی را پنهانی بربایند انحرافش ریشة روانی ندارد، بلکه عامل موقتی او را به این کار واداشته است.
اگر در آن موقع یکی از اعضای خانواده اورا ببیند، وظیفه او ودیگر اعضای خانواده در این مورد تغافل است، و باید خود را ناآگاه جلوه دهند، و به شخصیتش آسیبی نرسانند؛ بلکه غیر مستقیم اورا به قبح کارش واقف سازند و موجبات جلوگیری از تکرار آنرا فراهم آورند.[۱۳]
نمونههایی از فایدهای تغافل برای خود شخص
کرامت و عزت نفس
افرادی که لغزشهای دیگران را نادیده میگیرند بزرگترین فایدهاش به خودشان برمیگردد؛ چراکه با این کار عزیز و قابل احترام میشوند و ارزش و منزلت خود را بالا میبرند.امیر المؤمنین علی(علیهالسلام) در این باره میفرماید: «عظموا اقدارکم بالتغافل عن الدنی من الامور»[۱۴]؛ «با چشمپوشی کردن از چیزهای کوچک، خود را بزرگ کنید و بر قدر و منزلت خویش بیفزایید.»
خوشی زندگی
در زندگی اجتماعی و خانوادگی اگر این امر مهم رعایت نشود زندگی تیره و تار و غیر قابل تحمل میشود. ایشان همچنین میفرمایند: «من لم یتغافل و لا یغُضُّ عن کثیر من الامور تنغصت عیشته»[۱۵]؛ «کسیکه تغافل نکند و از بسیاری از امور چشمپوشی ننماید، زندگیش تیره و کور خواهد بود.»
پس بایید برای لذت بردن از زندگیهایمان، از خطاهای دیگران به خصوص افراد خانواده و همسرانمان چشمپوشی کنیم تا طعم زندگی را بیش از پیش بچشیم.
________________________________________
[۱]. کتاب شهاب، ص ۷٫
[۲]. غررالحکم و دررالحکم آمدی، ص ۱۱۷٫
[۳]. نور/ ۲۲٫
[۴]. تغابن/ ۱۴٫
[۵]. حجر/ ۸۵٫
[۶]. مهدوی کنی، محمدرضا، نقطههای آغاز در اخلاق عملی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۴، صص ۵۹۴-۵۹۱٫
[۷]. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم: مشرقین، ۱۳۷۹، حکمت ۲۲۲، ص ۶۷۶٫
[۸]. غررالحکم و درالحکم آمدی، ص ۴۵۱٫
[۹]. اکبری، محمود، اخلاق(۱)/ مرکز تدوین و نشر متون درسی حوزه، قم: دانش حوزه، ۱۳۸۲، ص ۲۸، به نقل از عیون اخبار الرضاu، ج ۱، صص ۶۳۵-۶۴۴٫
.[۱۰] کمالی، سید علی، همزیستی ومعاشرت در اسلام، قم: اسوه، ۱۳۷۶، ص ۲۵۰٫
[۱۱]. تحف العقول، ص ۳۵۹؛ بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۲۴۱٫
.[۱۲] فلسفی، محمدتقی، گفتار فلسفی(اخلاق ازنظر همزیستی و ارزشهای انسانی)، تهران: نشر معارف اسلامی، ۱۳۶۳، ج ۱، صص ۴۰۵-۴۰۳؛ و ر.ک: فائضی، علی، جایگاه روشهای تنبیه در تعلیم و تربیت، فیض کاشانی، ۱۳۷۳، صص ۸۵-۷۸٫
.[۱۳] همان، صص ۴۱۶-۴۰۸٫
.[۱۴] تحف العقول، ص ۲۲۴٫
.[۱۵] فهرست غرر، ص ۲۹۷٫
منبع: وبلاگ آسمانی بقلم آقای نورعلیزاده
+7
-3
کلمات کلیدی:تغافل, نادیده گرفتن, چشم پوشی
این مطلب نوشتهشده است در دوشنبه, بهمن ۱۶م, ۱۳۹۱ در ساعت ۱۰:۱۳ ب.ظ و بایگانی شده است در بخش عمومی. شما میتوانید هر پاسخی به این مطلب را دنبال کنید، از طریق RSS 2.0 . شما میتواتید پاسخی دهید, یا پیگیری کنید از سایت خودتان
دینی- عقیدتی- اجتماعی- کاربردی-طنز -شعر - داستان و پاسخ به شبهات. به وبلاگ من خوش آمديد
یا ستار العیوب . داستان عیب پوشی عباسقلی خان از طلبه مدرسه
--------------------------------------------------------------------------------
یا ستار العیوب . داستان عیب پوشی عباسقلی خان از طلبه مدرسه
ممکن است خانم یا آقایی، قبل از ازدواج یا بعد از ازدواج رابطه ی نامشروعی داشته باشد. آنها حق ندارند که این مطلب را بگویند و اگر بگویند حرام است. نباید راحت گناهان خودمان یا دیگران را بیان کنیم. روایت داریم که پیامبر(ص) از خدا تقاضا کرد که خودش به حساب امتش برسد ولی خداوند قبول نکرد و فرمود: من نسبت به بندگانم مهربانتر هستم و خودم به حساب آنها رسیدگی می کنم.
به گزارش دیساپ به نقل از فرهنگ، در مورد اسامی قیامت هشت اسم آمده است. ما می توانیم در دنیا نقش بازی کنیم ولی در قیامت جای نقش بازی کردن نیست و همه چیز ظاهر می شود.
حجت الاسلام حسینی قمی در برنامه سمت خدا درمورد اسامی قیامت اشاره نمود و ضمن مطرح کردن این موضوع گفت:
در سوره غافر هشت اسم از اسامی قیامت آمده است: یوم التلاق (روز ملاقات) و یوم البارزون. در مورد یوم البارزون باید گفت که مثل یوم تبلی السرائر است یعنی روزی که همه ی پنهان ها آشکار می شود هم نیات و هم اعمال ما در دنیا بروز پیدا می کند. اگر نیات ما ریا یا اخلاص بوده آشکار می شود. ما می توانیم در دنیا نقش بازی کنیم ولی در قیامت جای نقش بازی کردن نیست. و همه چیز ظاهر می شود.
بعضی پرسیده بودند با اینکه ما در شب قدر توبه کردیم، آیا باز خداوند در قیامت همه ی اعمال ما را نشان می دهد (یوم تبلی السرائر)؟ باید گفت که با توبه سیئات به حسنات تبدیل می شود. وقتی خداوند در این دنیا ما را می بخشد، دیگر در قیامت تبلی السرائری وجود نخواهد داشت. پس برای کسانی که توبه می کنند جای نگرانی وجود ندارد.
بعضی پرسیده اند که اگر ما گناهی از دیگری دیدیم آیا می توانیم آنرا به خانواده و دوستانش بازگو کنیم. ما حق نداریم گناهی که انجام داده ایم به احدی بگوییم ، حالا چطور حق داریم که در مورد گناهان دیگران صحبت کنیم؟ فردی که مرتکب گناه می شود حتی نمی تواند آنرا برای امام زمانش بازگو کند. پس وقتی ما نمی توانیم اسرار خودمان را آشکار کنیم، حتما هم اجازه نداریم اسرار دیگران را آشکار کنیم.
درکتاب کافی کلینی داریم: فردی نزد امام علی (ع) آمد و گفت :من عمل خلافی مرتکب شده ام، حد الهی را بر من جاری کن. امام چهار بار روی از او برگرداند و خشمگین شدند و فرمودند: چقدر زشت است که انسان گناهش را نزد دیگران بگوید. چرا گناهت را به من می گویی مگر بین خود و خدایت توبه نکرده ای؟ حضرت فرمود: به خدا قسم اگر او بین خود و خدا توبه می کرد بالاتر از این بود که پیش من اعتراف کند و من حّد را بر او جاری کنم. این فکر اشتباه است که با اعتراف به گناهان سبک می شویم. ما باید با توبه کردن نزد خدا سبک بشویم.
ممکن است خانم یا آقایی، قبل از ازدواج یا بعد از ازدواج رابطه ی نامشروعی داشته است. آنها حق ندارند که این مطلب را بگویند و اگر بگویند حرام است. نباید راحت گناهان خودمان یا دیگران را بیان کنیم. روایت داریم که پیامبر(ص) از خدا تقاضا کرد که خودش به حساب امتش برسد ولی خداوند قبول نکرد و فرمود: من نسبت به بندگانم مهربانتر هستم و خودم به حساب آنها رسیدگی می کنم. با این روایت، یوم تبلی السرائر چه معنایی دارد؟ قرآن می فرماید که در قیامت خداوند باطن ها را آشکار می کند. اگر در دنیا از کار دیگران پرده پوشی کنیم خداوند هم در قیامت از کار ما پرده پوشی می کند. اما اگر اسرار دیگران را آشکار کنیم در قیامت خداوند همه ی سِّرهای ما را به دیگران نشان می دهد. اگر مردم در دنیا از نیش زبان یا قلم ما در امان نباشند، مطمئن باشیم که در قیامت خداوند کارهای ما را پرده پوشی نمی کند.
از آقایی پرسیدم که برادرتان کجاست؟ او گفت :برادرم به فلان اتهام در زندان است. من ناراحت شدم و می خواستم بگویم که چرا به من گفتی که برادرت در زندان است. من نباید براحتی خبر زندان شدن دوستم را بگویم. در کافی روایتی از امام صادق(ع) داریم :اگر کسی خبر مومنی را پخش کند که آبروی او را ببرد یا از چشم مردم بیندازد، خداوند او را به ولایت شیطان منتقل می کند و شیطان هم او را نمی پذیرد.
گاهی ما می خواهیم در مناسک حج به شیطان سنگ بزنیم ولی می بینیم که ما خودمان از شیطان هستیم. در بعضی مواقع شیطان هم ما را نمی پذیرد. آیا چنین شخصی می تواند انتظار داشته باشد که خداوند در قیامت کارهای او را پرده پوشی کند؟ آیا او آبروی کسی را حفظ کرده است که در قیامت خداوند آبرویش را حفظ کند؟
روایت از حضرت علی(ع) داریم: خداوند تا چهل پرده از گناه را می پوشاند (چهل گناه کبیره داریم)، بعد به فرشته ها می فرماید: شما گناهان را بپوشانید. ولی فرد به گناهانش ادامه می دهد و هر گناهی را انجام می دهد و در مرحله ی بعد انسان به گناه افتخار می کند، خداوند به فرشته ها می فرماید که شما پرده ها را بردارید و او را رها کنید.
لطف حق با تو مداراها کند چونکه از حد بگذر رسوا کند
پس ستاریت خداوند وقتی شامل ما می شود که ما هم حدی را رعایت کنیم. اگر ما می خواهیم از یوم تبلی السرائر درامان باشیم، باید آبروی کسی را نریزیم. یک وقت فردی گناهی کرده و ما آن را به همه می گوییم و گاهی به دروغ گناه را به گردن دیگران می اندازیم. فردی نزد امام هادی(ع) آمد و امام پرسید: از فلانی (یکی از دشمنان امام) چه خبر؟ فرد گفت: کشته شده است. امام بیست و چهار مرتبه فرمود :الحمدلله .فرد تعجب کرد وعلت را پرسید. امام فرمود :این فرد روزی به پدرم گفت: به قیافه ی تو می آید که امروز مست باشی .پدرم امام جواد(ع)فرمود: من امروز روزه هستم و او را نفرین کردند.
مرحوم شوشتری دارد که امام حسین (ع)در برابر نیزه نفرین نمی کردند ولی وقتی زخم زبان می زدند، نفرین می کردند. زخم شمشیر خوب می شود ولی زخم زبان به آسانی خوب نمی شود. سعی کنیم که زخم زبان نزنیم و دل کسی را نشکنیم. ممکن است که فردی خطا کند آیا باید آن را همه جا پخش کرد؟ مثلا پیامک یا بولوتوثی به شما می رسد که فلانی کار خطایی انجام داده است آیا شما باید آنرا برای همه بفرستید؟ بعضی ها دنبال این پیامک ها می گردند.
شیخ بهایی دارد که امام صادق(ع) یکی از یارانش را دید که چیزی دستش بود. امام پرسید چه چیزی خریده ای؟ گفت: شیر خریده ام و به خانه می برم. او شراب خریده بود ولی نمی توانست به امام بگوید. امام گفت: مقداری از این شیر را در کف دست من بریز. وقتی او ظرف را سرازیر کرد، در دست امام شیر آمد. درحالیکه طرف فکر می کرد الان شراب به دست امام می آید. پس امام از تصرف ولایی خودش استفاده کرده و شراب را به شیر تبدیل کرد تا آبروی فردی حفظ شود. ما گاهی شیر مردم را تبدیل به شراب می کنیم.
ممکن است که فردی خلاف کند و بعد توبه کند. ولی وقتی کار خلاف او پخش شد، با خودش می گوید: حالا که همه فهمیدند ما خلاف کردیم، پس کار از کار گذشته است و به کار خلاف خودش ادامه بدهد. پخش کننده این خبر در گناه فرد سهیم است. گاهی ما به این کارها عادت کرده ایم و منظوری هم نداریم. مثلا گناه غیبت و تهمت چه لذتی دارد؟ مثلا کسی کار خلافی می کند، توبه می کند و به مسجد می آید ولی وقتی ما گناه آنها را پخش می کنیم او از ما دور می شود. پس پرده پوشی خداوند برای کسانی است که در دنیا پرده پوشی می کنند. تمام فرد فرد ما باید جانشین خدا روی زمین باشیم. آیا خدا آبروی کسی را می برد؟ بعضی ها زبانشان در اتهام زدن و آبرو بردن خیلی دراز است و بعد آن را توجیه می کنند و می گویند که وظیفه ی شرعی ماست که اینها را بگوییم.
پس هم ستاریت خداوند دردنیا محدود است و هم یوم تبلی السرائر در قیامت محدود است. گاهی ما در سخنرانی اشتباهی می کنیم و بعد به خاطر آن اشتباه خیلی ناراحت و نگران هستیم، پس چطور می توانیم آبروی کسی را ببریم؟
--------------------------------------------------------------------------------
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۲ توسط محمد حسین حسینی گرمابی
نظر بدهید
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin